صعود زمستاني خط الراس اَشتر- سكه نو(قسمت آخر)
روز قبل محمد رضا پیام داده بود که قرار است برف ببارد. این پسر چندگام جلوتر از اسنو فورکست بود. طبق پیش بینی او فردا باید برف می بارید و حالا این ابر هایی که در آسمان جولان می دادند نگران کننده بودند.هیچ دغدغه ای بابت سوخت و مواد غذایی نداشتیم و همه چیز پیش بینی شده بود. شب درب چادر را باز کردیم و دیدیم آسمان صاف است.خیالمان راحت شد که فردا راحت صعود می کنیم. امشب کشف منحصر به فردی کردیم. پودر شربت پرتقال را با آب و نمک مخلوط کردیم.عالی شده بود. شب باد شدیدتر شد و خوشبختانه بلوک چینی چادر حاشیه امنی را برایمان ایجاد می کرد.
94/11/26صبح با زنگ ساعت بیدار شدیم. هواصاف وسرد بود. چادر ما در ارتفاع 4035 قرار داشت و این سرما عادی بود. برای صبحانه نان و پنیر و مربای هویج داشتیم. امروز برای اولین بار چای درست کردیم. وجود شربت باعث شده بود چای را فراموش کنیم. امروز دیرتر از هر روز حرکت کردیم و دلیل آن سرماي زیاد بود و باید تا طلوع خورشید و گرم شدن هوا منتظر می ماندیم. ساعت 8:25 حرکتمان را آغاز کردیم. شیب تند منتهی به قله برج از همان ابتدا توی ذوق می زد. نرم و آهسته آغاز کردیم. ساعت 10 صبح به قله برج(4331متر) رسیدیم. خلنو و پالون گردن واقعاً وسوسه کننده بود. چند بار يه سرم زد به بچه ها بگویم کوله ها را بگذاریم و سبک بار و سریع تا پالون گردن برویم و برگردیم. اما شخصاً مشکل مرخصی داشتم و امروز آخرین روز مرخصيم بود. روی برج کمی توقف کردیم و مشغول عکاسی شدیم. تمام فكرم درگير صعود به قله ي پالون گردن بود.خيلي به آن نزديك بوديم. قطعا ً در اولین فرصت در زمستان های بعد به زیارتش خواهم رفت. قله بعدی قله فرعی برج بود. با آن سنگهای سیاهش ظاهری نخراشیده و عصبانی داشت. فرود به سمت گردنه بین این دو قله هم با اینکه طولانی نبود اما راحت هم نبود. مسیری پر شیب با برفی یخ زده. با سلام و صلوات از آنها هم گذشتیم. حالا اول خط الراس هرزه کوه بودیم. هرزه کوه کلاً دنیای متفاوتی داشت. استراحت مختصری کردیم و صعود را آغاز نمودیم. قله های اول خط الراس هرزه کوه فراز و فرود کمی داشتند و ما هم به همین خیال خوش با سرعت زیادی روی آن ها پیش می رفتیم.از هرزه کوه(4270متر) خرس چال(4271متر)و فراخه نو(4254متر ) گذشتیم. در شیب های شمالی(منتهی به دریاچه خلنو ) برف بسیار زیادی خوابیده بود و بالای تمام شیب ها نقاب های بسیار بزرگی تشکیل شده بود. تا اینجای کار هوا عالی بود. از ظهر به بعد ابری روی قله ی سرکچال به وجود آمد و با سرعت زیادی تمام منطقه را پوشاند. آزاد کوه و کمانکوه در ابر فرو رفتند. خیلی سریع دیدمان به 500 متر کاهش یافت. حالا از فراخه نو داشتیم به سمت گردنه روبه رویمان ارتفاع کم می كردیم. روی گردنه برای صرف ناهار نشستیم. روی بیل برفمان کمی کالباس را ورقه ورقه کردیم و با نان خوردیم و جانی دوباره گرفتیم. بارش برف آغاز شده بود و دیدمان به کمتر از صد متر رسیده بود. ساعت 15 بود و روی گردنه قبل از قله بند دال کولی بودیم. زمان و انرژی ادامه مسیر را داشتیم . قبل از بسته شدن هوا سه چال و سکه نو را از بالا دیده بودیم و آنچه از ظاهر مسیر به نظر می رسید این بود که بعد از شیب رو به روی ما گردنه قبل از سه چال قرار دارد. به نظرم یک جای کار می لنگید. چند نفر از دوستان در مورد تیغه های موجود در هرزه کوه و دقت برای عبور از این تیغه ها هشدار داده بودند و ما تا اینجای کار تیغه ای ندیده بودیم. هر چه بود پشت این شیب بود. از طرفی بارش شدید برف آغاز شده بود و عاقلانه نبود جای چادر موجود را رها کنیم و در شرایطی که به خاطر هوای متغییر ممکن بود هوا زودتر تاریک شود خودمان را درگیر مسیری که برایمان نا آشنا بود کنیم. پیشنهاد شبمانی را دادم و دوستان پذیرفتند. کاپشن های پر را پوشیدیم و گورتکس را هم روی آن پوشیدیم که سرمای هوا باعث نشود بلوک چین کردن چادر را از سر باز کنیم. جهت نقاب ها نشان می داد باد از سمت شمال می وزد. دیواری را در مقابل وزش باد ایجاد کردیم و چادر را برپا کردیم و آن را کاملاً مهار کردیم(4054متر). حالا بارش شدید برف همراه با باد کولاک درست و حسابی را آن بیرون راه انداخته بود ولی جای ما اینجا عالی بود. هوا سرد بود و نمی شد گاز را خاموش کرد. مایعات را روانه ی بدن تشنه و کم آبمان کردیم. مثل اسفنج آب را جذب می کردیم و باز تشنه بودیم. کمی چرت زدم. مهدی مشغول آب کردن برف شد. محسن هم خلبانی می کرد.لابد می پرسید خلبانی چه صیغه ای است. محسن مدام حالت پرواز گوشی را فعال و غیر فعال می کرد تا بتواند اینترنت گوشیش را فعال کند و به گروه ها و اینستاگرام و ... برسد. خلبانی آن شب من هم نتیجه ای نداد. کمی دراز کشیدم و چرت کوتاهی زدم. بچه ها گوشت و چیپس خلال را مخلوط کرده بودند و می خواستند شام بخورند. میلی به خوردن شام نداشتم و به کیسه خوابم رفتم.
94/11/27:ساعت 5 صبح بیدار شدیم. زیپ چادر را باز کردیم. برف و کولاک به داخل چادر هجوم آورد.امروز ظاهراً میهمان چادر بودیم. تا ساعت 8 خوابیدیم. دلیلی برای بیداری نداشتیم. هر نیم ساعت یک بار با صدایی که از ته چاه در می آمد می گفتم" مهدی به پا بی وین هِوا چجوره" . بچه ها هم دارند یواش یواش همدانی یاد می گیرند. تا ساعت 9 هوا همچنان بارش داشت و بعد ناگهان همه چیز روشن تر شد.آفتاب بود که چادر را گرم و روشن کرده بود. به سرعت برق و باد وسایل را در کوله ها ریختیم و صبحانه نخورده حرکت کردیم. ساعت 9:25 دقیقه بود و دو ساعت وقت را از دست داده بودیم. به سمت بند دال کولی رفتیم. با رسیدن به بالای دال کولی تازه فهمیدیم که کجای کار قرار داریم. مسیری سنگی و طولانی رو به رویمان قرار داشت . رخ شمالی این تیغه ها پوشیده از نقاب هایی سراسري بود و رخ جنوبی آن ها کاملا سنگی و مشکل این مسیر سنگ نوردی آن نبود. ما باید کاملاً از تاج این نقاب ها عبور مي کردیم و عرض این تیغه سنگی در بعضی از نقاط بسیارکم بود و نمی شد با ایمنی از پایین تر تاج نقاب ها عبور کرد. به نوبت برفکوبی می کردیم و جلو می رفتیم. در یکی از قسمت ها مهدی جلو بود و من نفر دوم بودم و محسن پشت سر من می آمد. یک توده برف معلق رو برویمان بودکه هیچ تکلیفی نداشت. به مهدی داشتم می گفتم صبر کن تا ببینیم کجای کار راه می دهد که دیدم برف سمت راستم برش خورد و نقابی که کنار آن بودیم جدا شد و به پایین رفت. لحظه ای سرم گیج رفت و حس کردم با نقاب به پایین رفتم. سریع برگشتم. محسن هم سر جایش بود. نقاب بسیار بزرگی که تاج آن حداقل 2 متر ارتفاع داشت جدا شد و تا پایین دره دهلیز را جارو کرد و بهمن بزرگی راه انداخت که تا کف دره را زیر و رو کرد. محسن باتومش را روی آن گذاشته بود و همین فشار کوچک باعث جدا شدن آن شده بود. هاج و واج مانده بودم. تمام این اتفاقات در کمتر از 10 ثانیه اتفاق افتاده بود. خط شکست نقاب کاملاً از ریشه ی سنگ ها بود و شاید 5 سانتی متری با پای ما فاصله داشت. توده معلق پیش روی ما به قوت خود باقی مانده بود و بی شک اگر پایمان را روی آن می گذاشتیم همراه با آن به قعر دره سقوط می کردیم. دو متر از سمت جنوب آن پایین آمدیم. مطمئن بودم این قسمت هم با کوچکترین حرکتی خواهد ریخت. جای مطمئنی ایستادم و با باتوم فشاری به آن آوردم. بلافاصله شکست وخالی شد و رفت...
با احتیاط این قسمت هم عبور کردیم. کمی طول کشید تا دوباره خودم را پیدا کنم .در نهایت با صعود بند دال کولی (4125 متر) و دال کولی( 4114متر) به قله شیورکش رسیدیم. هوا دوباره متغییر شده بود. به سمت گردنه شیورکش حرکت کردیم. این مسیر هم تیغه ای بود اما عبور از آن چندان دشوار نبود. دوباره به قسمت باریکی رسیدیم. یک طرف تقریبا عمودی بود و در سمت دیگر برفی پودری روی سنگ را پوشانده بود. یک پایمان را یک سمت و پای دیگر را در سمت دیگر انداختیم و اصطلاحاً به صورت خر سواری از آن عبورکردیم. حالا گردنه شیور کش بودیم(3575متر). هوا تکلیف مشخصی نداشت و لحظه ای ابری بود و لحظه ای آفتابی. قله ای کاذب قبل از قله سه چال قرار داشت که با عبور از آن به یال منتهی به قله سه چال رسیدیم. برف های این یال سفت و یخ زده بود. بالاخره به انتهای یال و قله ی سه چال رسیدیم(3942متر). حالا فقط سکه نو مانده بود. چند عکس یادگاری گرفتیم و به سمت سکه نو رفتیم. سکه نو بد قلقی می کرد. بارش برف آغاز شده بود و دیدمان بسیار کم بود. ساعت 17:43 به قله سکه نو(3887متر) رسیدیم. دیر شده بود و باید مسیر مناسبی را برای برگشت انتخاب می کردیم. همیشه حوادث در مسیر برگشت اتفاق می افتد. لحظه ای مه کمتر شد و هاله ای از یال را در هوای گرگ و میش دیدیم . با ادامه مسیر ساعت 20:25 یه ولایت رود رسیدیم. خانم ابریشمی ودوست خوبم کامران ما را شرمنده محبت شان کرده بودند و به استقبالمان آمده بودند و با آمدن این دوستان ولایت رود را به مقصد تهران ترک کردیم.

قله برج

خلنو كوچك و بزرگ و پالون گردن


قله فرعي برج

خط الراس هرزه كوه از فراز برج

قله اصلي فرعي برج










محل شكستن نقاب


به سمت سه چال و سكه نو


گردنه شيوركش

مسير پيمايش شده ...

قله سه چال

به سمت سكه نو

قله سكه نو

پايان كار....

مسیر پیمایش شده در این خط الراس 46/8کیلومتر و فاصله بین دو قله اشتر و سکه نو (قله به قله)33/1 کیلومتر بود.
ارتفاع ذکر شده در گزارش توسط جی پی اس محاسبه شده است.
اسامی قلل بر اساس نقشه البرز مرکزی آقای علی مقیم می باشد.
با تشکر فراوان از دوستان خوبم: فرامرز نصیری ،پرستو ابریشمی ،محمد رضا مختاری ،فواد رضا پور و تمام دوستان و عزیزانی که ما را در اجرای این برنامه یاری کردند.
http://www.wikiloc.com/wikiloc/view.do?id=12311513
نفرات برنامه: محسن سام دلیری-مهدی الف استوار-نیما اسکندری