این روزها

دو سالی است که همراهیم می کند. سالها بود سراغی نمی گرفت اما یادگاری هایش باقی بود . حالا دوباره برگشته و سایه شومش سایه به سایه همراهم است.  آسیب دیدگی را می گویم.  پارسال با پارگی ماهیچه دو بازو شروع شد. تمام تمریناتم یکباره قطع شد و با خودم گفتم مهم نیست. آسیب هم جزئی از ماجراست...

اوایل مهر بود. مهر با اینکه بوی پاییز نارنجی را دارد اما پیکی است که نوید آمدن زمستان را می دهد. مهر پارسال در جلسه دوم تمرین دچار پارگی شکم شدم. نتیجه ماجرا مشخص بود. استراحت مطلق... چند برنامه زمستانی سبک اجرا کردم و با خودم گفتم سال بعد جبران خواهم کرد.

امسال از اول فصل درگیر دره نوردی بودم و به معنای واقعی از تمام وقتم استفاده کردم و لذت بردم. حالا داشت پاییز می آمد و باید آماده می شدم. دوباره این یار وفادار تنهایم نگذاشت و در پایان برنامه گشایش دره ای در منطقه سه هزار از ناحیه مچ  پا دچار آسیب  شدید تاندون شدم. ظاهرا لذت بردن خمس و زکات دارد و بهایش را با آسیب باید پرداخت.

به تازگی عصا را کنار گذاشته ام.  با انگیزه تر از هر وقت ، با رویایی شیرین برای زمستان و تیمی یک دست.... اگر این یار وفادار بگذارد.

حال این روزها حال خوبی نیست.

 

تغاری بشکند ماستی بریزد

حکایت دیوانه ای که سنگی را به چاه می اندازد که صد عاقل از درآوردنش ناتوانند را شنیده اید؟ این حکایت حکایت روزگار ماست. راه بند دماوند همان سنگ بود که دیوانه ای به چاه انداخت و حالا ۱۰۰ عاقل در حل مساله ناتوانند.
راه بندی غیر قانونی احداث شد تا جلوی تردد خودرو های شخصی به کوه گرفته شود. در عوض همان تعداد کوهنورد به جای ماشین شخصی با وانت های کرایه ای به کوه رفتند و جیب عده ای پر شد.
عده ای کمپ های دائمی در دامان کوه ایجاد کردند و طلبکارانه خود را گره گشای گره زیست محیطی دماوند نامیدند و بابت یک‌ شب اقامت در همان به اصطلاح اکو کمپ ، هزینه هتل ۳ ستاره را طلب کردند که البته حتما این پول ها هم صرف پاکسازی کوه شد.
عده ای نرخ دولتی ارز را رها کردند و چهار راه استامبول جدیدی را در پلور راه انداختند و البته به کسی ربطی ندارد که پول ها چه شد.
و حالا دایه مهربان تر از مادری از خواب زمستانی بیدار شده و تصمیم‌ به ممنوعیت صعود گرفته. تصمیمی که بیشتر به یک شوخی شبیه است. باید گریست برای دماوندی که برای عده ای نام است و برای عده ای نان و برای عده ای نام و نان ....
تغاری بشکند ماستی بریزد
جهان گردد به کام کاسه لیسان