اوايل هفته  بود كه با محسن حرف زدم و قرار شد آخر هفته برنامه اي را در منطقه علم كوه اجرا كنيم. درست قبل از اجراي برنامه اتفاقي باور نكردني افتاد و تغييري در محل كارم رخ داد . همه چيز روي هوا رفته بود. احساس كلافگي  مي كردم. رفتن به محل جديد و آدم هاي جديد و اتفاقات جديد هميشه جذاب است اما نه در كار هاي دولتي.اگر قبل از بستن كوله در جريان اين جابجايي قرار گرفته بودم شايد برنامه را كنسل مي كردم. اما الان كوله را بسته بودم و شايد بهتر بود كمي از محيط دور باشم. خلاصه كلام به سمت چالوس حركت كردم. قرار بود امشب را در چالوس بمانم و صبح زود حركت كنيم. طبق معمول تمام برنامه ها شب قبل حركت مشغول چيدمان مجدد كوله و خريد و ... بوديم

پنجم دي ماه 99:

ساعت 5:30 صبح به سمت كلاردشت حركت كرديم. با رسيدن به رودبارك و پارك ماشين در كنار قرارگاه فدراسيون با پاترولي كه از قبل هماهنگ كرده بوديم به  سمت ونداربن رفتيم. جاده يخ زده بود و بجز ماشين آفرود ماشين ديگري بالا نمي رفت. قرارگاه ونداربن به دليل شرايط كرونا بسته بود . كوله ها را برداشتيم و حركت را آغاز كرديم. مشخص بود تيمي جلوتر از ما برفكوبي كرده به همين دليل بابت برفكوبي نگراني نداشتيم. هوا صاف و منطقه پر برف بود. تا بالاي كشتي سنگ را بي درد سر جلو رفتيم  اما از پيت سرا باد باعث شده بود بسياري از قسمت ها از برف  پر شود.  مجبور به استفاده از راكت برف شديم.با راكت هم در برف پودر فرو مي رفتيم. از كنگلك ها و ليزونك از ايمن ترين مسير گذشتيم. حجم برف باور نكردني بود. از بالاي ليزونك و جايي كه پناهگاه  سرچال را ديديم تا هنگامي كه به سرچال رسيديم بيش از 1:5 ساعت  در برف عميق تقلا مي كرديم و در نهايت پس از 11 ساعت به سرچال رسيديم. به  تميزترين اتاق رفتيم و با پوشيدن كاپشن هاي پر مشغول آب كردن برف شديم. بدنمان آب زيادي از دست داده بود و مثل اسفنج آب جذب مي كرديم. تنها صداي موجود صداي  وز وز چراغ بنزيني بود . براي شام كله جوش داشتيم. محسن به بيرون پناهگاه رفت و گفت نفراتي از علمچال به سمت پايين مي آيند. چاي گذاشتيم و به استقبالشان رفتم. بچه هاي تيم ديواره بودند كه صعودهاي ارزشمتندي را روي مسير هاي كريستال فال و هاري رست انجام داده بودند.ساعتي را با دوستان گذرانديم و به كيسه خواب ها رفتيم.

gy6h_gopr0031.jpg

1exl_gopr0033.jpg

كشتي سنگ

i33p_gopr0054.jpg

6r0y_gopr0069.jpg

ششم دي ماه 99:

ساعت 4 بيدار شديم. كمي برف آب كرديم و ساعت 5:45 راه افتاديم . مهتاب وطلوع آفتاب همزمان روي تخت سليمان افتاده بود و منظره اي بي نظير را ايجاد كرده بود. واقعا علم كوه دنياي ديگريست.  بين تخت سليمان و سياه كمان و چالون مردد بوديم . با كلي چانه زني و شمردن مزايا و معايب در نهايت سياه كمان را انتخاب كرديم. گرده غربي سياه كمان را قبلا هم صعود كرده بوديم. مسيري سنگي و پر شيب بود. مسير از نظر فني چندان دشوار نبود اما بسياري از سنگ ها بر خلاف ظاهرشان ريزشي بودند. ساعت 11:45 به قله رسيديم. هوا عالي و بدون باد بود. ديوچالٰ گرده دندان اژدها آزاد كوه و دماوند و ...همچوت قاب عكسي روبرويمان قرار داشت.

اينجا بهترين نقطه براي تماشاي البرز زيباست. محسن مشغول عكاسي و فيلم برداري بود. 45 دقيقه اي را روي قله توقف كرديم. حالا نوبت چالون بود.مسير كمي ارتفاع كم مي كرد. برف عميق بود و بايد كاملا از لبه سنگ هاي لق و ريزشي خط الراس عبور مي كرديم. همزمان دنبال مسيري براي برگشت بوديم. دهليزي نسبتا مناسب را براي فرود انتخاب كرديم و كوله ها را آنجا گذاشتيم و سبكبار به سمت قله رفتيم. حالا روي قله 4511 متري چالون بوديم.

با رسيدن به گردنه زير قله وارد دهليز پر شيبي شديم. اگر قرار باشد در يك كلام اين دهليز را تعريف كنم آن كلمه اين است: خطرناك...شيب بسيار تند. سنگ هاي بزرگ و ريزشي و دهليزي پر برف و دست به سنگ هايي ريزشي در ميانه راه اين دهليز را به مسيري خطرناك براي فرود تبديل كرده بود. با گذر از دو دست به سنگ و فرود از دهليزي پر برف به ابتداي علمچال رسيديم و مسير را به سمت سرچال ادامه داديم .  پس از رسيدن به سرچال و جمع كردن لوازم به ونداربن برگشتيم. از كنگلك  بالا هوا تاريك شد.برف عميق و تشنگي و گل برف كنده شده باتوم ها ريتم حركت را كند مي كرد. ساعت 20:45 به ونداربن رسيديم.

1u0k_gopr0082.jpg

gch1_gopr0093.jpg

43tc_gopr0121.jpg

بر فراز سياه كمان

l00k_gopr0154.jpg

نفرات برنامه:محسن سام دليري-نيما اسكندري