کوه رفتن یک چیز است و شب مانی روی قله ها چیز دیگری.شاید به همین دلیل است که به صعود های خط الراسی علاقمندم. لذت بودن در اوج و صرف زمان بیشتری در این بلندی هالذتی متفاوت دارد. دو سه هفته ای بود دلم شبمانی می خواست و پیش نمی آمد برویم.98/10/12 حالا  پنجشنبه صبح بود و داشتم برای رفتن به اداره آماده می شدم. همزمان با محمد رضا هم چت می کردم و برنامه ای یک روزه را برای فردا می چیدیم. ناگهان به شبمانی رسیدیم. حوصله سرکار رفتن نداشتم و بلافاصله تصمیمم را گرفتم. شبمانی بهترین گزینه بود و می شد با یک مرخصی از  پنجشنبه های کسالت بار اداره فرار کرد. قبلا شبی فراموش نشدنی را روی ریزان گذرانده بودیم . البته فراموش نشدنی نه به معنای خوش گذشتن، شبی با استرس فراوان و رعد و برق هایی که چادر را روشن می کرد و حالا وقت ان بود با آرامش بیشتری در بلندای آن بمانیم. بلافاصله دستبکار شدیم و لوازم را جمع کردیم. قرارمان ساعت 8:30 صبح بود . هوا آفتابی و سرد بود . به سمت لواسان و روستای افجه رفتیم. یخ زدگی مسیر مانع رسیدن ماشین تا انتهای روستا شد و در میانه راه ماشین را پارک کردیم و ساعت 10:30 صبح به سمت دشت هویج حرکت کردیم. انتهای روستا راهبندی قرار داده بودند و عوارض می گرفتند. ظاهراَ شورای ده راه پول مفت درآوردن را یاد گرفته و در ازای هیچ طلب پول می کند. شرایط تهوع آور دارد به بلندی ها هم می رسد و کاری جز تحمل نداریم. به سمت دشت هویج رفتیم. مسیر خلوت بود. کمی احساس سنگینی می کردم . پس از ساعتی به دشت رسیدیم و برای صرف ناهار در کنار خانه وسط دشت توقف کوتاهی کردیم. از رد پای روی برف ها مشخص بود قبل از ما تیمی به سمت قله رفته است. حجم برف نسبتا زیاد بود و خوشحال بودیم که برفکوبی مسیر با ما نبود. گروه پر تعدادی در مسیر اشتباه ، خطرناک و بهمن گیر ساکا مشغول صعود بودند .ظاهرا قرار است از یک سوراخ بارها و بارها گزیده شویم. شیب تند، برفی عمیق و پودری، بریدن شیب کوه و صعود در مسیر تابستانی و و مرگ سپیدی که در انتظار است و مایی که درس نمی گیریم.به ابتدای دست به سنگ های قله رسیدیم. کوهنوردی را دیدیم که از قله به پایین برمی گشت. سلام و احوال پرسی کردیم و به راهمان ادامه دادیم. برای رسیدن به بالای سنگ ها دو راه داشتیم. 1- اینکه از دهلیز سمت چپ به بالا برویم 2-از طریق دست به سنگ به بالای سنگ ها برسیم. مسیر سنگی را انتخاب کردیم و با دست به سنگی مختصر به بالای دیواره ها رسیدیم. ساعت 15:30 به بلندای ریزان رسیدیم. هوا صاف و سرد بود. در کنار تابلو قله جای چادر مناسبی را درست کردیم و چادر را برپا کردیم. تا آخر شب که کارهای معمول شب مانی های زمستانی گذشت به کیسه خواب رفتیم. از نیمه های شب باد شدیدتر شد  اما خیالمان بابت چادر و مهارش راحت بود و با خیال راحت خوابیدیم. صبح روز بعد کمی دیرتر از حالت معمول از خواب بیدار شدیم.چادر کمی برفک زده بود. کمی لوازم را خشک و جمع و جور کردیم و با جمع کردن چادر به سمت پایین برگشتیم.  

نفرات برنامه: محمد رضا مختاری-پریسا شهبازان-نیما اسکندری