دره گزك

 

امسال كلا كوه و سنگ نوردي رفتنم كم شده است و درگير پارگي  بازو هستم. از طرفي گرم شدن هوا ديگر حالي براي كوله كشي نمي گذارد و فقط بايد تني به آب زد تا كمي حالمان جا بيايد.  امسال چند برنامه  را در دره هاي لطركش، سفيد آب، تلاتر(اشكاف)، گزك و شاهاندشت اجرا كرديم كه گزارش ها را كم كم و به محض دريافت عكس ها خواهم نوشت.

علي الحساب از گزك آغاز مي كنم. واقعيت اين بود كه قرار نبود به گزگ برويم. قرارمان دره توان بود اما نمي دانم چطور شد كه نام گزك مطرح شد. از سال 93 گزك نرفته بودم و بدم نمي آمد سري به اين دره زيبا بزنم. دوباره همه چيز سريع اتفاق افتاد و جمع و جور كرديم و قرار حركت را گذاشتيم

96/4/15 : به سمت جاده چالوس حركت كرديم. پس از رسيدن به مرزن آباد مسير را به سمت روستاي دلسم ادامه داديم و با غروب آفتاب به روستا رسيديم و به منزل آقاي آزاديان رفتيم. تيم پرتعدادي از دوستان ملايري هم از دره برگشته بودند و توانستيم اطلاعاتي را از وضعيت كارگاه هاي دره از دوستان بگيريم. قرار شد آقاي آزاديان ساعت 6 صبح ما را تا ابتداي دره برساند.دير وقت بود پس از صرف شام و بستن كوله ها خوابيديم.

96/4/16صبح زود همراه با آقاي آزاديان به سمت ابتداي دره رفتيم . 4 نفر از دوستان كرجي هم قصد پيمايش دره را داشتند و قرار شد با ما تا ابتداي دره بيايند. كارخانه چوب بري ابتداي روستا همچنان با تمام قوا مشغول قلع و قمع درختان بود وجز افسوس كاري از دستمان بر نمي آمد.

 پس از گذر از جاده اي خاكي و طولاني به بالاي پل ابتداي دره رسيديم و با پايين آمدن از اين پل وارد دره شديم. نمي دانم چطور شد كه پايم از روي سنگ ليزي سُر خورد و تعادلم را از دست دادم و با سر به و صورت به سمت جلو افتادم. خواب از سرم پريد. خوشبختانه كلاه كاسك داشتم و سرم آسيبي نديد اما دستم به سنگ خورد و باد كرد و زخم شد. بي هدف چند فحش ناقابل دادم كه  نمي دانم صاحبش را پيدا كرده نه.

اولين تغيير نسبت به سري قبل اين بود كه آب دره بيشتر شده بود و اين را مي شد از آب جاري كف دره فهميد. نيم ساعتي طول كشيد تا به اولين آبشار رسيديم. قرار شد دوستان كرجي كه كم تعداد تر بودند جلوتر بروند و پشت تيم پرتعداد ما نمانند. هارنس ها را پوشيديم و آماده پيمايش شديم. مه غليظي  دره را گرفته بود. كمي نگران بارش باران بوديم و اگر وضعيت آب و هوا را كنترل نكرده بوديم با اين شرايط ريسك وارد شدن به دره را قبول نمي كرديم. كارگاه آبشار اول درختي در سمت راست مسير بود و فرودي حدودا 10 متري داشت. با انجام اين فرود به سمت آبشار دوم رفتيم. كارگاه آن تك رولي زنگ زده با طنابچه اي پوسيده بود. البته دو رول تازه و بي صفحه هم وجود داشت. نمي دانستيم اين رول ها ايرادي دارد يا نه، به همين خاطر روي آنها صفحه اي نبستيم و با اضافه كردن شگل روي همين رول زنگ زده فرود رفتيم. بعد ها معلوم شد دوستان نيازمندي زحمت دزديدن صفحه و زنجير كارگاه را كشيده اند. نمي دانم اين حضرات اگر به جان ديگران فكر نمي كنند به جان خود هم فكر نمي كنند؟؟؟ اين هواي مه آلود زيبايي دره را دوچندان كرده بود. آبشار سوم حوضچه اي زيبا داشت و با فرود از آن به آبشار چهارم رسيديم. اين آبشار حوضچه اي عميق داشت و پس از فرود بايد با كمي شنا كردن از آن خارج مي شديم. چشم از زيبايي هاي اين دره نمي شد برداشت. پوشش انبوه گياهي و مه و آبشار هاي زيبا باعث شده بود متوجه گذر زمان نشويم. آبشار ششم دره آبشاري 3 پله اي بود . خوب يادم است كه سري قبل كارگاه آن تسمه اي قرمز بود اما الان به كارگاه زنجير مجهز شده بود. پس از گذر از اين آبشار زيبا به بلند ترين آبشار دره به ارتفاع 45 متر رسيديم. كارگاه اين آبشار هم زنجير بود. منتظر رفتن دوستان كرجي شديم تا فرودشان را انجام بدهند و كارگاه خالي شود. از اين آبشار هم گذشتيم . پس از اين آبشار،  مسير ديگر از داخل رودخانه به سمت كارگاه بعدي نمي رسد و بايد از سمت راست آبشار به كارگاه بعدي رسيد. كارگاه آن ايمن سازي شده بود و با فرودي 15 متري به كارگاه بعدي رسيديم  و پس از طناب ريزي و فرودي 25 متري به كف  آبشار رسيديم. اين آبشار زيباترين آبشار اين دره بود و تمام سطح آن از خزه هاي سبزي پوشيده شده بود. پس از اين آبشار آبشار ديگري قرار داشت كه كارگاه آن درختي بود كه دور آن را تسمه سياهي بسته بودند. با اضافه كردن تسمه اي نو از اين آبشار هم گذشتيم و به آبشار بعدي رسيديم. پس از دو متر به كلاهكي رسيديم و با فرودي معلق و زيبا به كف آبشار رسيديم. مرحله اول فرود ها تمام شده بود. سري قبل كه اينجا بوديم درختان بسيار بزرگي روي فرود هاي سري دوم را گرفته بود و ما با كمك همين تنه هاي درخت از اين آبشار ها بدون نياز يه كار با طناب گذشته بوديم. همچنان از آفتاب خبري نبود و قطراتي شبيه باران روي سرمان مي ريخت اما اين قطرات باران نبود و رطوبت زياد هوا بود كه شبيه باران همه جا را خيس مي كرد. با ادامه مسير و گذر از موانع مختلف سنگ و درخت و ... در محل مناسبي براي صرف ناهار توقف كرديم. ساعت 15 بود . پس از صرف غذا مسير را ادامه داديم. هيچ اثري از آن تنه هاي بزرگ و تنومند نمي ديدم. به آبشاري 10 متري رسيديم. پس تنه ها كو؟؟ اين آبشار از كجا پيدايش شد؟؟؟ تسمه اي سياه رنك و بزرگ را دور سنگي بسته بودند . با فرودي 10 متري به كف رسيديم . مسير را ادامه داديم. آبشار ديگري جلو مان سبز شد. مطمئن بودم آن را قبلا نديده ام . فرود رفتم و منتظر فرود نفر بعد شدم. فرودي كج و بد قلق داشت. يك چشمم به طناب فرود بود و يك چشمم به ماري كه داخل آب بود سعي داشت از سنگ هاي خيس بالا برود. اميدوار بودم هوس نكند پايم را مورد عنايت قرار بدهد. نفر بعدي به محض بار آوردن روي طناب و گذر از شكاف ابتداي آبشار ايستاد. ديدم فرياد زد نيما طناب رو ول كن. فهميدم يك جاي كار مي لنگد. خوشبختانه جاي مناسبي قرار داشت و ديدم ابزار فرودش را از هارنس جدا كرد و  مجدد بست و فرود آمد. وقتي به پايين رسيد متوجه ماجرا شدم. به دليل عجله در فرود و عدم استفاده ازابزار شاخكدار كه نياز به جدا كردن آن از هارنس نيست و همرنگ بودن تمام حلقه هاي هارنس، شخص فرود رونده ابزار فرود را به حلقه حمل ابزار انداخته بود و خوشبختانه قبل از رسيدن در قسمت عمودي آبشار متوجه اشتباه خود شده بود و ماجرا بخير گذشت. بعد از اين داستان با خودم فكر مي كردم كه اگر در مكاني كه شرايط براي تعويض حلقه و جبران اشباه فراهم نيست مرتكب اين اشتباه شويم چه بايد كرد؟؟ به نظرم در صورت نداشتن تسمه تورس و کرول و یومار ،اتصال سريع دم گاوي كوتاه به كارابين متصل به هشت تنها راهكار ممكن است تا پس از پارگي حلقه ابزار وزن به دم گاوي منتقل شود و از سقوط فرد جلوگيري كند.

پس از كمي ادامه مسير به آبشار بعدي رسيديم. اينجا بقاياي آن درختان عظيم را مي شد مشاهده كرد.اگر با چشم خودم نمي ديدم باور نمي كردم كه سيل بتواند چنين حجمي از چوب و درخت را جا بجا كند. تسمه اي فرسوده روي زمين قرار داشت و سنگ بزرگي در حالت نامتعادل روي آن قرار گرفته بود. با خودم گفتم شايد در اين مكان از كارگاه دد من استفاده كرده اند. محل آن هم كمي تا سر آبشار فاصله داشت. تصميم گرفتيم كارگاه را چك كنيم. اين سنگ اندازه اش بزرگ بود اما جايش اصلن مناسب نبود. محمد رضا لگدي به سنگ زد و سنگ سقوط كرد معلوم شد اين تسمه در زير اين سنگ گير كرده و كارگاه نبوده بلكه بقاياي كارگاه هاي قبل از ايمن سازي بوده است كه آب آن را با خود آورده بود و زير اين سنگ گير كرده بود. با كمي جستجو در سمت راست آبشار كارگاه را پيدا كرديم. كارگاه طبيعي بود و با اضافه كردن تسمه اي آماده فرود شديم. آبشاري دو پله اي بود . همه نفرات فرود رفتند.

ديگر قسمت هاي فني دره تمام شده بود و با ادامه مسير رودخانه ساعت 19 از دره خارج شديم و منتظر آمدن آقاي آزاديان مانديم. بارش باران آغاز شده بود و بهترين پناه پتوهاي نجات همراهمان بود.پشه هاي اينجا واتر پروف بودند و با نيش فرود مي آمدند و مي زند و مي رفتند.  ساعت 22 آقاي آزاديان آمدند و ساعت 24 به روستا رسيديم.

 

نفرات برنامه: حسين امامي- محمد رضا مختاري- معصومه ملكي- زينب ملكي- اصغر محرم پور- حميد باقري -شهرام نجاتي منش-پريسا شهبازان- نيما اسكندري

با تشكر از تمام نفرات حاضر در برنامه كه با انجام كار تيمي منظم و منسجم خاطره اي خوش را بر جاي گذاشتند

فايل pdf گزك

انگشت خدا

انگشت خدا...زيبا و با شكوه