خط الراس دوخواهرون

از آخرین برنامه کوهنوردی که رفته بودم 3 ماهی می گذشت. در سال جدید هم چند بار پل خواب رفته بودم و بعد به خاطر آسیب دیدگی  همه چیز تعطیل شده بود. از طرفی تعطیلات خرداد ماه هم داشت می رسید. تصمیم گرفتیم برنامه ای را در منطقه علم کوه اجرا کنیم. خودم هم نمی دانم چطور شد که برنامه کنسل شد. اما می دانم ترافیک جاده را بهانه کردیم. از قبل دو برنامه جایگزین را برای روز مبادا در ذهن داشتم. خط الراس دو برار و خط الراس دو خواهرون . از طرفی چون برنامه کنسل شده بود تنها بودم و نمی دانستم کدام برنامه را انتخاب کنم. از بین دو برادر و دو خواهر، دو خواهرون را انتخاب کردم به محمد رضا هم خبر دادم که برنامه جایگزین علم کوه دوخواهرون است و اگر فرصت دارد  بیاید. او هم اعلام آمادگی کرد و قرارمان را برای روز بعد گذاشتیم.

96/3/12ساعت 5 صبح به فلکه چهارم تهرانپارس رفتیم و با کرایه یک ماشین دربست به سمت گرمابدر رفتیم. هوا عالی بود. ساعت  6:30 به آرامی به سمت گردنه خاتون بارگاه حرکت کردیم. چقدر دلتنگ کوه بودم. سنگنوردی هیچ وقت لذت خط الراس را برایم نداشته. لذت بودن در کوه با هیچ چیزی قابل مقایسه نیست. با محمد رضا از هر دری حرف می زدیم و بالا می رفتیم و خودمان هم نفهمیدیم  چطور به گردنه رسیدیم. تمام کوه ها تا خط الراس سبز بود و از هر دره ای آبی جاری بود. بالای گردنه چپکرو را دیدیم. خیلی دور بود...

هیچ ذهنیتی در مورد آن نداشتیم. به سمت تنگه یونزا و دشت لار سرازیر شدیم. کمی جلوتر چند خانم و آقا را دیدیم و سلام و احوالپرسی کردیم. معلوم شد که اشتباها به جای رفتن به دشت جانستون به اینجا آمده اند. با رسیدن به ابتدای صخره های تنگ یونزا نیم ساعتی برای صرف صبحانه توقف کردیم و مجدد حرکتمان را آغاز کردیم. دشت خلوت بود و فقط چند دوچرخه سوار در آن می چرخیدند. آسمانکوه روبرویمان بود و دیدنش خستگی را از تن در می کرد. پالون گردن با اینکه دور بود اما همچنان عظیم و با شکوه بود. به رودخانه لار رسیدیم و کفش هایمان را درآوردیم و دمپایی ها را پوشیدیم و به آب زدیم. وسط کار یک لنگه از دمپایی هایم را آب برد و خوشبختانه کمی جلوتر به سنگی گیر کرد و محمد رضا نجاتش داد و جلو ضرر را گرفت.اینجا بود که فهمیدیم دمپایی لا انگشتی بهتر است.

با گذر از رودخانه  مسیررا به سمت آسمانکوه ادامه دادیم و وارد اولین دره شدیم.  آبشار سفید آب از دور پیدا بود. سمت راستمان دشتی پر از گل های زرد وجود داشت و تا توانستیم عکس گرفتیم. با کوله سنگین از ابتدای دره تا آبشار سفید اب یک ساعتی زمان برد.

قبل از رسیدن به سفید آب تعدادی از دوستان آفرود باز هم  از کنارمان گذشتند  تا یادآوری کنند دیگر در کوه و صحرا هم آرامشی  وجود ندارد. این دوستان با نابود کردن گیاهان و رم دادن حیوانات به ارتفاعات گوی سبقت را از عوامل مخربی مثل  دوستان شکارچی و سبزی چین های محترم ربوده اند و تقریبا هیچ جا از دستشان در امان نیست.

با رسیدن به سفید آب نیم ساعتی برای صرف ناهار توقف کردیم. از سفید آب جاده ای کوهستانی به سمت گوسفند سرای سرخک ادامه می یافت. پس از صرف غذا به سمت سرخک حرکت کردیم. سرخک گوسفند سرای بزرگی بود و 15 خانوار در آن ساکن بودند(البته فعلا خالی از سکنه بود و عشایر آن هنوز به منطقه نیامده بودند). در سرخک تعدادی کوهنورد را دیدیم که در مسیر پیاده روی تهران- شمال بودند و تصمیم داشتند با رسیدن به گردنه  کبود از طریق یالرود به سمت شمال بروند. بر اساس نقشه ای که در اختیار داشتیم با صعود از شیب تند بالای گوسفند سرای سرخک به گردنه ای به نام گردنه کبود می رسیدیم و از آنجا با ادامه مسیر به گردنه قو و شیب منتهی به چپکرو می رسیدیم. مسیر از سرخک  به سمت گردنه کبود دارای پاکوب مشخصی بود. بالاخره به بالای گردنه رسیدیم و چپکرو را دیدیم. باد سردی می وزید و دیگر از گرمای ظهر خبری نبود. مسیر را به سمت گردنه قو ادامه دادیم. با گذر از چند قله فرعی به گردنه ای رسیدیم  که پوشیده از علف بود و از زیر برفچال آب تمیز و زلالی جاری بود. ساعت 5 بود و 3 ساعتی تا غروب آفتاب فرصت داشتیم و می توانستیم ادامه بدهیم اما کمی در مورد وجود آب مردد بودیم. به همین دلیل تصمیم گرفتیم جای خوبی را که پیدا کرده بودیم از دست ندهیم. چادر را در مکان مناسبی در نزدیک آب جاری از برفچال برپا کردیم و به داخل آن رفتیم. با غروب آفتاب هوا به طرز محسوسی سرد شد  بلافاصله پس از صرف شام به داخل کیسه خواب ها رفتیم.

96/3/13 ساعت 6 صبح بیدار شدیم. داخل چادر پوشیده از برفک بود و آب ها هم یخ زده بود. پس از صرف صبحانه به سمت چپکرو حرکت کردیم. پس از بریدن یک برفچال و گذر از چند تپه به شیب تند منتهی به قله چپکرو رسیدیم . مسیرشن اسکی بود  پاکوب کمرنگی هم داشت و باید دقت می کردیم  از آن خارج نشویم .  با گذر از شیبی تند به بالای یال رسیدیم و با چرخشی رو به غرب به یال منتهی به قله رسیدیم.  شیبی تند و نفس گیر بود. ساعت 11:43 به قله زیبای چپکرو رسیدیم. جبهه شمالی قله ساختاری دیواره ای داشت و دهلیز هایی پر برف از میان این دیواره ها تا خط الراس بالا آمده بود. کنار سنگچین قله ده دقیقه ای استراحت کردیم. ابرها داشتند می آمدند و باید زود تر حرکت می کردیم. هوا سرد بود و گورتکس ها را پوشیدیم و مسیر را به سمت قله کهو ادامه دادیم. در جبهه شمالی این خط الراس نقاب های بسیار بزرگی وجود داشت که نشانی بود  از زمستان های سخت منطقه...

ابرها می آمدند و می رفتند و دید کاملی روی مسیر نداشتیم. نیم ساعت بعد به قله کهو رسیدیم. بقایای پرچم باشگاه اسپیلت روی قله قرار داشت و احتمالا یادگاری بود از صعود خط الراس توچال آزاد کوه دوستان.مسیر را به سمت قله تخت خرس ادامه دادیم. قبل از تخت خرس قسمت هایی از مسیر به صورت سنگی بود و با احتیاط از آنها گذشتیم. تخت خرس قله ای مسطح و بزرگ به ارتفاع 4170متربود. همزمان با ما تیم دیگری از منطقه نمارستاق و با گذر از قلل ناظر و ...به تخت خرس آمده بودند و تعدادی از این دوستان به قصد صعود دو خواهرون غربی به سمت قله رفته بودند. ناهار کالباس داشتیم و خوشبختانه به دلیل سرمای هوا هنوز خراب نشده بود. پس از صرف غذا به سمت قله دوخواهرون غربی حرکت کردیم. دوخواهرون غربی به ارتفاع 4330متر بلند ترین قله خط الراس بود. روی قله دو خواهرون غربی میله ای فلزی قرار داشت. با فرود وصعودی نسبتا کوتاه به دوخواهرون شرقی رسیدیم. فاصله قله بعدی(مخروط سر) کمی بیشتر بود . ساختار مسیر از دو خواهرون شرقی تا گردنه زیر قله مخروط سر عموما به صورت سنگی بود و با توجه به حجم زیاد برف یخچال های مسیر که تا خط الراس رسیده بود  بهتر و ایمن تر بود تا از روی راس و سنگ ها طی شود. بالاخره به شیب تند منتهی به قله مخروط سر(ناقوص) رسیدیم و با صعود این شیب به قله زیبای  مخروط سر رسیدیم.  ادامه مسیر از روی قله امکان پذیر نبود و ساختاری ریزشی و سنگی داشت. البته می شد یکی از دهلیزهای ریزشی پشت قله را هم به صورت دست به سنگ فرود آمد اما با توجه به ساختار ریزشی  مسیر و وزن کوله ها قید این کار را هم زدیم و کمی به عقب برگشتیم و مسیر راحتی را برای فرود به سمت گردنه بین مخروط سر و قله تخت برفی انتخاب کردیم. حد فاصل قله  این دو قله به صورت دشت بزرگی بر روی خط الراس بود و آب خوبی هم از زیر برفچال های آن جاری بود.  مکان مناسبی را برای چادر زدن انتخاب کردیم. چادرمان از یک سو مشرف به دماوند بود و از یک سو مشرف به قلل زیبای مخروط سر و اریم که جز بکرترین قلل البرز مرکزی است. از فرصت باقی مانده تا غروب آفتاب برای عکاسی و صرف تنقلات و شام و ... استفاده کردیم و با غروب آفتاب به کیسه خواب ها رفتیم. امشب شب سردی بود ودماسنج ساعت دمای داخل چادر را 9- نشان می داد.

96/3/14 ساعت 6 بیدار شدیم. دیشب به خاطر سرما خوب نخوابیده بودم. با بی میلی کمی صبحانه خوردیم و مسیر را به سمت قله تخت برفی ادامه دادیم. امروز زیباترین مناظر خط الراس را می دیدیم . پس از صعود قله تخت برفی مسیر را به سمت سه سنگ ادامه دادیم.  قله اول سه سنگ(بلند ترین قله) در قسمت انتهایی دست به سنگ مختصری داشت. ذهنیتی در مورد ادامه مسیر نداشتیم و کوله ها را پایین دست به سنگ ها گذاشتیم و بدون بار بالا رفتیم. پشت قله ساختاری دیواره ای داشت و راه مناسبی را پیدا نمی کردم. محمد رضا کمی پایین تر رفت و دهلیز مناسبی را پیدا کرد. به سمت کوله ها رفتیم و با برداشتن آنها دوباره به قله آمدیم و از همان دهلیز به زیر قله دوم رسیدیم. مسیر منتهی به قله دوم شکافی عمودی بود و می دانستم که بعد از قله سوم برای رسیدن به گردنه بعدی نیاز به فرود و کار با طناب دارد. اکثر تیم ها با رسیدن به این نقطه با فرود از این دهلیزبه سمت جبهه جنوبی به کار خود پایان می دهند یا با رسیدن به پایین مسیر و دور زدن کامل صخره ها اقدام به صعود قله ورارو می کنند(سمت شمالی قله میانی سه سنگ یخچالی با شیب 75 درجه قرار داشت و امکان هر نوع فعالیت بی وسیله را از ما می گرفت) . ما تصمیم گرفتیم پس  از کمی فرود راهی را از میان دیواره های سه سنگ به سمت گردنه بعدی پیدا کنیم. حدود 50 متر از دهلیز جنوبی پایین آمدیم. پاکوب مبهمی  به سمت شرق وجود داشت و ما به اشتباه فکر کردیم مسیر صحیح است در حالی که محل تردد کل و بز بود. حالا در مسیری بسیار خطرناک و ریزشی گیر کرده بودیم. بالای سر و زیر پایمان صخره هایی بلند قرار داشت و این پاکوب مبهم ما را به مسیری ریزشی رسانده بود. کوله ها روی دوشمان سنگینی می کرد به تمام گیره ها چنگ می زدیم. در نهایت مسیرمان به برفچالی با برف سفت و یخزده رسید که  با کمک کلنگ از آن هم عبور کردیم. قله بعدی قله ای فرعی بود که در نقشه  سه سنگ شرقی نامگذاری شده بود. چیزی از این قله در هیچ گزارشی نشنیده بودم  اما ظاهر مسیر به گونه ای بود که به نظر می رسید با تراورس صخره های عمودی قله می توان از آن گذشت.  پس از کمی صعود دوباره به بن بست خوردیم. زیر پایمان خالی بود و روبرو به سنگی عمودی می رسید. به محمد رضا گفتم "شکاف بالای سرت رو برو بالا ببین راه می ده"

محمد رضا مشغول صعود شد . شکاف به صورت مایل از بالای سر من که 20 متری پایین تر روی گیره ای منتظر عبور محمد رضا بودم می گذشت. فریاد زدم دقت کن... سنگ بیاد منو می بره...

هنوز حرفم تمام نشده بود دو سنگ همزمان رها شد. اولی را ندیدم اما دومی به شدت به عینکم خورد و آن را خرد کرد. ابرویم شکافته شده بود خون از آن جاری بود. ضربه گیجم کرده بود. محمد رضا بالا رسیده بود و می گفت نیما راه نمی ده. به سمت بالا رفتم . دوباره به بن بست خورده بودیم و طناب 20 متری همراهمان برای عبور کوتاه بود. باید برمی گشتیم و مسیر را اصلاح می کردیم. طناب برای فرود دو لا کوتاه بود. کارگاهی زدیم و قرار شد محمد رضا با حمایت طناب شکافی را که بالا آمده بود به پایین برگردد و من کوله را با طناب پایین بدهم و خودم بدون طناب و بدون کوله دست به سنگ برگردم. محمد رضا رفت  و اما کوله من نرفت...جای بدی لاخ شده بود و تکان نمی خورد. طناب را جمع کردم و با احتیاط کنار کوله آمدم و با برداشتن آن با احتیاط مسیر را به صورت دست به سنگ به پایین برگشتم. خود به خود از خط الراس فاصله گرفته بودیم. دوباره به گردنه بین سه سنگ و سه سنگ شرقی برگشتیم و تصمیم گرفتیم کمی ارتفاع کم کنیم و مسیر را دور بزنیم. مسیر کاملا شن اسکی بود سریع ارتفاع کم کردیم.  می شد از دشت پایین مسیر به شرق تراورس  کرد و یال ساده ای را که به قله ورارو می رسید صعود کرد اما این کار دلچسبمان نبود چون با این کار قسمتی از خط الراس حذف می شد .از طرفی خیلی از خط الراس فاصله گرفته بودیم و صعود مجدد با کوله سنگین و این مسیر ریزشی کار ساده ای نبود. با توجه به زمان باقی مانده قید صعود ورارو را زدیم و با فرودی طولانی از شیبی تند به سمت دره گوینکچال رفتیم.  بقایای بهمن های مسیر روی رودخانه پل های متعدد برفی را تشکیل داده بود. از سمت چپ رودخانه در جهت آب به سمت پایین رفتیم. در نهایت پس از طی مسیری طولانی و عبور از چند پل برفی  به دشت لار رسیدیم . هنوز عشایر منطقه نیامده بودند . شب سوم را در کنار رودخانه دلیچای ماندیم و روز بعد به سمت تاسیسات سد حرکت کردیم.   

خط الراس دوخواهرون

کاسونک از نمای دیگر

پالون گردن

کافرا

آسمانکوه

سفید آب

گردنه

چپکرو

cqk1updy4ko3hf8set5h.jpg

شبمانی اول

قله چپکرو

به سمت تخت خرس

دوخواهرون شرقی

9bw5q4rdlvclh9ka40h.jpg

مخروط سر و اریم

بر فراز تخت برفی

به سمت سه سنگ

قله میانی سه سنگ

فرود پشت سه سنگ

 

قلل صعود شده:چپکرو(4260)- کهو(4150)-تخت خرس(4178)-دوخواهرون شرقی(4338)-دوخواهرون غربی(4300)-مخروط سر(4260)- تخت برفی(4080)-سه سنگ(4100)

نفرات برنامه: محمد رضا مختاری-نیما اسکندری

فايل pdf  برنامه

برگي از تاريخ كوهنوردي ايران زمين

صعود زمستاني دنا(بهمن ماه سال 42)

استاد عباسي(پير البرز)، استاد معرفت، استاد لسان

عكس از آرشيو شخصي استاد عباسي

 

این خط جاده‌ها که به صحرا کشیده‌اند       یاران رفته با قلم پا کشیده‌اند