بعضی از قله ها جذبم نمی کند و بعضی دیگر هر چند بار که می روم تکراری نمی شود. شاهدژ از آن قله هاست . جمعه گذشته هنگامی که به سی چال می رفتیم شاهدژ را دیدم و به قول معروف فیلم یاد هندوستان کرد. تصميم گرفتيم در اولين فرصت به آنجا برويم. قرارمان را برای تعطیلی نیمه شعبان گذاشتیم.

یکشنبه 2/3/95 قرارمان ساعت 6 صبح بود. به سمت کرج رفتیم. در کرج خانم رحیمی از همنوردان قزوینی  هم به جمع مان اضافه شدند و به سمت جاده چالوس رفتیم.

با رسیدن به فرعی خوزنکلا  مسیر را به سمت آن ادامه دادیم و در نهایت به زمین فوتبال روستای سیجان رسیدیم. ماشین را روبه روی زمین فوتبال گذاشتیم و حرکت را آغاز کردیم. هوا نسبتاً گرم بود.  به سمت مسیر زمستانی که یال روبروی  زمین فوتبال بود رفتیم. بدنم مثل همیشه نبود. کمی احساس سنگینی و درد در دنده هایم می کردم.  با سرعتی متوسط به سمت بالا ادامه دادیم و به ابتدای دست به سنگ ها رسیدیم. برای رسیدن به ابتدای خط  الراس  دو راه  داشتیم. هم می شد مستقیم و از طریق مسیری که با سیم بکسل(یا شاید سیم ترمز دوچرخه) ظاهرا ایمن شده بود به بالا برویم و می توانستیم از راه پا کوبی که در غرب این مسیر قرار داشت بالا برویم.  در مسیر این سیم بکسل سنگ بزرگ و لقی قرار داشت .به همین دلیل راه پاکوب را انتخاب کردیم . حالا بالای خط الراس بودیم. برای صرف صبحانه توقف کردیم. عجله ای برای رفتن نداشتیم. پس از صرف صبحانه آماده حرکت شدیم. شاهدژ را می توان راحت صعود کرد. اما انتخاب دوستان شاهدژ با نان اضافه بود. تصمیم داشتیم کاری با مسیر نرمال نداشته باشیم و از هر سنگی که می توانستیم بالا برویم. همین کار را هم کردیم. تمام سنگ های سر راه را صعود می کردیم. شاهدژ  اشترانکوهی در مقیاس کوچک است.

بین سنگ ها دست و پا می زدیم و بالا می رفتیم. حالا به قسمتی سنگی و نسبتا بلند رسیده بودیم. مسیر نرمال سمت راستمان قرار داشت. به بچه ها گفتم نگاهی به بالامی اندازم و اگر راه داد می گویم بیایید. درگیر سنگ ها شدم. 20 متری بالارفتم.شکافی با گیره های مناسب را روبه رویم دیدم. به آن رسیدم. گول ظاهرش را خورده بودم.من فقط قسمت بالایی شکاف را دیده بودم و سنگ جلویی مانع دیدنم شده بود.  برای رسیدن به آن شکاف مناسب باید دومتر شیب منفی را صعود می کردم. به سمت راست شکاف تراورس کردم.  سنگی صاف و یکپارچه و شیب دار رو به رویم قرار داشت که روی آن را خاک گرفته بود و باید پایم را روی آن می گذاشتم و عبور می کردم. گیره دستی هم پیدا نمی کردم و سنگ بالای آن به سمت بیرون دل داده بود. خاک روی این سنگ باعث می شد نتوانم درست اعتماد کنم. چاره ای نبود و باید عبور می کردم. بچه ها هم آن طرف به در بسته خورده بودند. نفسی چاق کردم و این یک متر و نیم لعنتی را عبور کردم. در این چند صعود قبلی این قسمت را ندیده بودم چون کاملا از مسیر نرمال جدا بود. بقیه مسیر مشکل خاصی نداشت و با رسیدن بچه ها مسیر را از روی خط الراس ادامه دادیم و در نهایت به قله رسیدیم. کنار سنگ  قله نیم ساعتی استراحت کردیم و بعد به بالای سنگ رفتیم و چند عکس یادگاری گرفتیم. در مسیر بازگشت از قله به قسمت پوشیده از ریواسی رسیدیم و حسابی از خجالت شکم مان درآمدیم و پس از صرف ناهار در کنار درختان پایین دره به سمت تهران برگشتیم.

پی نوشت: از شاهدژ می توان عبور کرد......می توان صعود کرد. سنگ ها و دیواره های این قله جای کار فراوانی دارد و با انحراف از مسیر اصلی می توان از مسیری زیبا لذت برد

نفرات برنامه: مولود رحمانی-محمد رضا مختاری- پریسا شهبازان-نیما اسکندری

عكس : محمد رضا مختاري