باز هم منطقه علم كوه. دوباره و دوباره و دوباره... اينجا تكراري نمي شود. اينجا خسته كننده نيست. اينجا دنياي ديگري است. با مهدي و محسن هماهنگ كرديم. كمي ترافيك جاده چالوس نگران كننده بود اما بالاخره تصميم به رفتن گرفتيم. سه شنبه ظهر همراه با مهدي به سمت كرج حركت كرديم. طبق معمول تمام طول مسير به برنامه ريزي براي برنامه هاي آينده گذشت.بين راه كلي تنقلات خريديم و مدام مشغول خوردن بودم و مهدي برايم مدام خوراكي باز مي كرد. بعد فهميدم كه روزه دار است و كلي شرمنده شدم كه در اين گرما جلويش اين همه خوراكي و مايعات مصرف كرده ام.  اتوبان تهران –كرج قفل شده بود و در حركتي انتحاري مسير را عوض كرديم و به سمت فشم رفتيم. جاده بي درد سر و بي ترافيك بود . از سياه بيشه به بعد بارش باران و مه غليظ همه جا را گرفت. در مرزن آباد توقف كوتاهي كرديم تا محسن هم برسد. با آمدن محسن به سمت ونداربن رفتيم. پناهگاه ونداربن شلوغ بود و اتاق اختصاصي نداشتند. اتاقي مشترك به ما رسيد. تنها مشكل اتاق بوي عجيب و تند جورابي بود كه نه دماغ به آن عادت مي كرد و نه اين بو عادي و كم مي شد. شام را خورديم و به محض رفتن به كيسه خواب خوابم برد.

95/4/16 ساعت 5:30 بيدار شديم و بي سر و صدا وسايل را به بيرون اتاق برديم . كوله ها را بستيم و ساعت 7:30 صبح از ونداربن خارج شديم. هدفمان اَبِيدر بود. قله اي بكر و كم تردد. راه هاي مختلفي براي رسيدن به قله ابيدر وجود داشت و ما يالي را كه از تونل شروع مي شد انتخاب كرديم. مه غليظي همه جا را پوشانده بود. نمي دانم عرق بود يا رطوبت هوا. تمام لباس هايمان خيس آب بود. شيب مسير زياد بود و مسير پوشيده از گل و گياه و با اين مه زيبايي منطقه دوچندان شده بود. گاهي ابرها كنار مي رفت و كرماكوه و پسنده كوه را مي ديديم. باران داشت شروع مي شد. از قبل تمام وسايلم را آب بندي كرده بودم اما باز هم تحمل باران راحت نبود. سريع پوش چادر را باز كرديم و زير آن پناه گرفتيم. پس از چند دقيقه باران قطع شد. هر قدر بالاتر مي رفتيم پوشش گياهي منطقه كمتر مي شد و سنگ ها و صخره هايي به مسير اضافه مي شد. به بالاي يال رسيديم. كمي توقف كرديم و آب خورديم . هوا بهتر شده بود و مه پايين مانده بود. بايد به سمت گردنه روبه رويمان پايين مي رفتيم. 100 متري ارتفاع  كم كرديم و دوباره صعود كرديم. مسير جالبي بود. تيغه هاي زيبايي به مسير اضافه شده بود و عبور از آن ها مثل بازي هزار راهي بو كه بايد راه درست را انتخاب مي كرديم. مسافتي كه طي مي كرديم از پايين كوتاه به نظر مي سيد ولي در عمل راه طولاني بود. از ميان سنگ ها دوباره به بالاي يال رسيديم. بايد دوباره تا گردنه بعدي ارتفاع كم مي كرديم. اين فرود سنگي و ريزشي بود و كمي دقت مي خواست. ايستادم تا بچه ها رفتند تا اگر در هنگام پايين رفتن سنگي از زير پايم رها شد مشكل ساز نشود. حالا زير مانه بسوت(مانع بسوت) بوديم. مجموعه اي  تيغه هاي سنگي كه عموما از سمت راست بهتر راه مي داد. صعودشان لذت بخش و كمي زمانبر بود. به بالاي آن رسيديم. پشت مانع بسوت هم كاملا سنگي بود و بايد با دقت از آن پايين مي آمديم چون خيلي از قسمت ها ريزشي بود. دوباره فرود رفتيم و با گذر از راهرويي كه از بين سنگ ها بالا مي رفت  بالاخره به زير قله لزابيدر(ابيدر كوچك ) رسيديم. مهدي را مي ديدم. محسن نبود. با خودم گفتم شايد از پشت سنگ ها رفته. اما اينقدر ها با هم فاصله نداشتيم. چند باري داد زديم. از لاي سنگ ها بلند شد و گفت من هم منتظر شما بودم. خلاصه دوباره بالا رفتيم . ديواره علم كوه از لابلاي ابرها پيدا بود و نمي شد چشم از آن برداشت. به آخرين نقطه اي كه مي ديدم  و گمان مي كردم قله است رسيدم. يال ديگري پشت آن بود. به بالاي آن رفتم. يال ديگري هم بود. اين مسير يك اره شيب دار بود كه فراز و فرودهايش تمامي نداشت. به لز ابيدر رسيديم و كمي استراحت كرديم و به سمت ابيدر بزرگ(4 تپي ابيدر) رفتيم. چند برج سنگي در ميانه راه بود و مسير پاكوبي از بين آنها بالا مي رفت. به قله رسيديم. جاي چادر مناسبي كنار قله بود. برف هم وجود داشت و نگران تامين آب نبوديم. چادر را زديم و براي آوردن برف به كنار نقاب باقي مانده از زمستان رفتم. باران شديدي شروع به باريدن كرد و تا به چادر برسم حسابي خيس شدم. چادر جا داري بود ولي در كل فلاكت بود وكمي آب را داخل مي داد. شبماني روي قله ها هم عالمي دارد. روي قله 4300 متري ابيدر چادر زده بوديم و كرانچي و پفك مي خورديم. از هر كوله آسي رو مي شد و تنقلات  رنگارنگ بيرون مي آمد. باران به تگرگ تبديل شد و مه همه جا را گرفت. سرد شده بود. به كيسه خواب رفتيم و تا ساعت 22 خوابيديم و بعد شام خورديم و دوباره خوابيديم.

 95/4/17 صبح زود بيدار شديم. باران همچنان مي باريد . قرارمان اين بود كه گشتي در منطقه بزنيم ولي با اين باران همه چيز منتفي بود. تا ساعت 10 منتظر مانديم. بي فايده بود. در ميان مه غلط و باران دهليز پرشيب زير قله را پايين آمديم. سريع ارتفاع كم مي كرديم. با گذر از محلي به نام سرچال ابيدر و كمي سرسره بازي روي برف ها به جاده تنگه گلو رسيديم و به ونداربن رفتيم. بقيه ماجرا داستان پر اشك و آه رانندگي 12 ساعته تا تهران بود. 

 

كرماكوه و كالاهو

خط الراس پسنده كوه به چالون

علم كوه و تخت سليمان

 

به سمت ابيدر بزرگ

به سمت ابيدر

بر بلنداي ابيدر

مسير برگشت

نفرات برنامه: محسن سام دليري-مهدي الف استوار-نيما اسكندري

فايل pdf برنامه در لينك زير

http://uplod.ir/tp8sda0eme2r/باز_هم_منطقه_علم_كوه.pdf.htm