اولين بار نرگس ها را در صعود زمستاني خط الراس هفت خوان ديدم. هرمي زيبا  و ديواره اي بود كه نمي شد چشم از آن برداشت. هوا خوب بود و يك ساعتي به تماشاي آن نشستيم. تصميم گرفتم در اولين فرصت سري به اين قله زيبا بزنم. پس از كمي تحقيق فهميدم كه بهترين مسير صعود اين قله از روستاي پيچ بن و گردنه سلمبار است. اين گردنه از يك سو به قلل سيالان و خشچال و از يك سو به قلل نرگس و كلوان ها و ... و گردنه هزارچم در منطقه علم كوه مي رسيد.  طبق معمول همه چيز يكباره پيش آمد و با بچه ها قرار نرگس ها را گذاشتيم. پنج شنبه ساعت 14 از تهران به سمت قزوين حركت كرديم. جاده شلوغ بود. به فرعي الموت رسيديم و مسير را به سمت رجايي دشت و معلم كلايه ادامه داديم. با اينكه در خشك ترين ماه سال بوديم اينجا همچنان سبز و زيبا بود. اين منطقه  كوهستاني ترين منطقه مسكوني بود كه تا بحال ديده بودم. زيبايي هاي مسير باعث شده بود طولاني بودن آن برايمان خسته كننده نشود. جبهه شمالي شاه البرز با زيبايي خيره كننده و برف چال دائمي و دامنه هاي سبزش  رو به رويمان بود. هوا گرگ و ميش بود كه به پيچ بن رسيديم و راهمان را به سمت گردنه سلمبار ادامه داديم. با رسيدن به روي گردنه به كاروانسرايي قديمي ( ظاهرا تاريخي مربوط به دوره عباسي) رفتيم. به بدترين شكل ممكن مرمت اين بنا انجام شده بود و در نگاه اول آغلي روستايي را تداعي مي كرد تا اثري تاريخي...بر در و ديوار آن آثار يادگاري و نوشته هاي مردمي فرهنگ دوست به چشم مي خورد تا همگان بدانند كه آن شخص آنجا بوده. زباله و انواع بطري پلاستيكي و زينت بخش اين كاروانسراي متروكه بود. به گوشه اي رفتيم و چادر ها را برپا كرديم. هوا تاريك شده بود و محسن سام دليري  و دو تن از دوستانمان هنوز نرسيده بودند. آنها از سمت تنكابن و مسير دره سه هزار و روستاي مران به گردنه سلمبار مي آمدند. پس از ساعتي بچه ها هم رسيدند و بساط شام را آماده كرديم. رعد وبرق و بارش باران شروع شده بود و بهترين جا براي استراحت رفتن به كيسه خواب بود.  

جمعه 95/6/12 ساعت 6 بيدار شديم. مه غليظي دره سه هزار را پوشانده بود.  با طلوع آفتاب مه هم بالاتر آمد. لحظاتي قله نرگس در ميان مه پيدا شد و با قطب نما گراي آن را گرفتيم.حداقل با اينكار در جهت درستي پيش مي رفتيم. ساعت 8 صبح حركت را آغاز كرديم. مه غليظ ديدمان را به كمتر از 100 متر رسانده بود. سنگ هاي زيبايي بر روي خط الراس قرار داشت كه هم مي شد از آنها بالا رفت و هم از ريشه آنها گذشت. از بعضي از سنگ ها بالا مي رفتيم . سنگ هاي اين منطقه در مرز تبديل شدن به خاك قرار داشتند و با كمترين فشاري خرد مي شدند. هر قدر بالاتر مي رفتيم از غلظت مه كاسته مي شد . به شيب تندي رسيديم و با رسيدن به بالاي شيب تابلويي را ديديم. به كنار تابلو رفتيم. روي تابلو نوشته شده بود " نرگس 3 ارتفاع 3650 .

پشت قله ديواره اي و خرد و ريزشي بود.  كمي منتظر دوستان مانديم و با آمدن آنها و استراحتي مختصر از شيبي تند و ريزشي به سمت گردنه بين نرگس دو و سه رفتيم. بازي ابرها خيره كننده بود. ابرهاي داخل دره سه هزار با وزش باد به ابتداي خط الراس مي رسيد و با برخورد به  يال در هم مي پيچيد. بالاخره خط الراس هفت خوان و خرسان ها و علم كوه و تخت سليمان از ابرها بيرون آمدند. تمام هوش و حواسمان به انها بود و اصلن نفهميديم كه چطور به نرگس 2 رسيديم. نرگس 1 (قله اصلي) كمي دورتر بود مسيرصعود آن  با چرخشي 90درجه اي روي خط الراس(به سمت شمال) و فرود به گردنه بين نرگس 2و1،   به يال منتهي به قله مي رسيد. با عبود از اين گردنه به شيب تند و ريزشي زير قله رسيديم. عبور از اين شيب نياز به دقت داشت و با كمي بي احتياطي سنگ هاي ريزشي مسير به سمت پايين رها مي شد. به قله نرگس يك(3710متر) رسيديم. از نرگس خط الراسي طولاني به گردنه هزارچم مي رسيد. دلمان با ادامه مسير بود اما دير بود و بايد برمي گشتيم.شايد وقتي ديگر...

 مسير آمده را بازگشتيم. در مسير بازگشت هر كس راه خودش را مي رفت. نزديك گردنه بوديم كه در فاصله دو متري گرگي را ديديم كه زير سنگي خوابيده بود و با ديدن ما با سرعتي باور نكردني دور شد  و در چند ثانيه آخر توانستيم فيلم كوتاهي از ان بگيريم. با رسيدن به گردنه و جمع آوري وسايل و كمي استراحت از دوستان جدا شديم و به سمت  تهران بازگشتيم.    

نرگس 3

نرگس 3

به سمت نرگس 2

فرود از نرگس 3

به سمت نرگس 2

نرگس 1 و خط الراس هفت خوان و قله علم كوه

نرگس 1

ادامه خط الراس از نرگس 1 به سمت قلل كلوان و ....

نفرات برنامه: محمد رضا مختاري-سعيد روئين فر- محسن سام دليري- خانم دلفان- پريسا شهبازان-نيما اسكندري