تعطيلات عاشورا و تاسوعا فرصت خوبي براي برنامه رفتن بود. از چند هفته قبل روي آن برنامه ريزي كرده بوديم و همه چيز براي رفتن آماده بود.اين برنامه به طور مشترك بين دوستانم از خانه كوهنوردان تهران و همنوردان ديگرم انجام مي شد.  دوشنبه غروب راه افتاديم. جاده ديزين را براي رفتن و فرار از ترافيك انتخاب كرديم. از كنار برج ميلاد چراغ بنزين ماشين روشن بود و خدا خدا مي كردم كه خاموش نشود. تا لواسان با همان چراغ بنزين روشن رفتيم و فكر كنم چند قطره بنزين درانژ‍كتورش مانده بود كه به پمپ بنزين رسيديم. جاده قيامت بود و همه به سمت شمال مي رفتند. خلاصه كلام اينكه در مرزن آباد محسن را هم سوار كرديم و همه با هم به ونداربن رفتيم. دير وقت بود و مسئول پناهگاه ونداربن خواب بود و زنگ زديم و محبت كردند و درب را باز كردند. سريع شام خورديم و ساعت 2 بامداد خوابيديم. ساعت 4:50 دقيقه صبح بيدار شدم. اما گيج بودم و چرت مي زدم. با هر بيچارگي بود بيدار شديم و كمي صبحانه خورديم. ساعت 6 صبح حركت كرديم. طبق معمول سگ هاي پناهگاه هم پشت سرمان راه افتادند. هوا مه آلود بود. از پل دست ساز روي رودخانه گذشتيم و به ابتداي جاده تنگه گلو رسيديم. سرماي پاييز را مي شد حس كرد.پس از طي 4 كيلومتر ساعت 7صبح به ابتداي يال قله لز ابيدر رسيديم. محسن و آرش قرار بود امروز به سمت قله يخ نو بروند و ما هم تا لز ابيدر و ابيدر و دوكل كمر صعود كنيم. يال امروز برايم جديد بود و در صعود هاي قبلي از مسير هاي ديگري بالا رفته بودم. پس از صرف صبحانه در گوسفند سراي ابتداي يال از آرش و محسن جدا شديم و به آرامي شروع كرديم. شيب ابتداي يال زياد بود و توي ذوق مي زد. مه به تدريج كنار مي رفت و ما هم آهسته و پيوسته ارتفاع مي گرفتيم. هر قدر بالاتر مي رفتيم زيبايي هاي مسير و ديدمان نسبت به مناظر اطراف بيشتر مي شد. در بين راه چند توقف كوچك داشتيم و سرانجام به قله 4050متري لز ابيدر(لز به معناي ليز) رسيديم. نيم ساعتي روي قله مانديم تا دوستان ديگرمان هم رسيدند. مولود براي ناهار تركيبي از سيب زميني درست كرده بود كه ما در همدان به آن سيب و روغن مي گوييم. اينجا فكر كنم نامش پوره سيب زميني باشد. پس از صرف ناهار مسير را به سمت قله ابيدر(چهار تپي ابيدر) ادامه داديم. برفي نازك قله را سپيد پوش كرده بود. يك ساعت بعد به قله 4285 متري ابيدر رسيديم. سگ هاي بيچاره برف مي خوردند و مثل معتاد ها چرت مي زدند. هوا سرد بود اما همين آفتاب كم جان پاييزي هم غنيمتي بود.كمي نان و پاستيل به سگ ها دادم. نيم ساعتي روي قله مانديم و مسير را به سمت قله دوكل كمر ادامه داديم. مي خواستيم از شن اسكي بين دوكل كمر و ابيدر خود را به منطقه سرچال ابيدر برسانيم. به جرات خط الراس ديوچال از بكر ترين و فني ترين مناطق كوهستاني ايران است. ظاهرا شيب مسير زياد بود اما همين كه فرود را آغاز كرديم به راحتي از طريق شن اسكي مسيربه محوطه سرچال ابيدر رسيديم. اينجا بهشت پنهاني بود كه كمتر كوهنوردان به آن مي آيند. يخچال پاي قله دوكل كمر پوشيده از يخ بلور بود و مسير آن از كمي بالاتر به دو قسمت تقسيم مي شد. يك قسمت وارد دهليزي پرشيب و باريك مي شد كه پوشيده از يخ بلور بود و قسمتي ديگر به مسير تركيبي مي رسيد كه به نظر صعودش كار راحتي نبود. حسرت صعود اين دهليز به دلم ماند.كاش تبر داشتيم. اينجا ديواره ها و گرده هايي وجود داشت كه هيچ تلاشي را بر خود نديده اند. به فرودمان ادامه داديم. شيب زياد بود و راه پاكوب مناسبي وجود نداشت. يكي از سگ ها كارش از گرسنگي به خوردن فضولات رسيده بود و بيسكويت هاي ما سيرش نكرده بود. همه تشنه بوديم و آب همراهمان رو به اتمام بود كه صدا آب را شنيديم و كمي بعد به آب رسيديم. سامان كمي كتلت آورده بود و نشستيم و دلي از عزا در آورديم. هوا رو به تاريكي مي رفت . به راهمان ادامه داديم و در تاريكي شب به جاده رسيديم. 6 كيلومتر تا ونداربن راه باقي مانده بود و در تاريكي شب به سمت ونداربن حركت كرديم. نزديك پناهگاه مي خواستيم به سمت ويلاها برويم و از پل دست ساز به پناهگاه برسيم. يكي از سگ ها از عبور از آب رودخانه مي ترسيد و زوزه مي كشيد. بچه ها به راهشان ادامه دادند و من با يكي از سگ ها به مسير برگشتم و ساعت 9 شب به ونداربن رسيدم. بچه ها شام خورده بودند. آرش و محسن هم امروز به قلل يخ نو و سيوكمر صعود كرده بودند و از يخ مسير شكايت داشتند.

95/7/21: صبح ساعت 8 بيدار شديم و صبحانه خورديم. ساعت 10:30 وانت آمد و به سمت تنگه گلو حركت كرديم. با رسيدن به تنگه گلو و تقسيم مقداري از بارها به سمت حصارچال رفتيم. هيچ تيمي در منطقه نبود. آب حصارچال خشك شده بود و آب باريكي از يكي از رودخانه ها جاري بود. چادرها را برپا كرديم و كمي استراحت كرديم. امروز قرار بود به استراحت بگذرد و نهايا تا قله لشكرك برويم. قرار بود گروهي از مسير گردنه دوچاك و قله نقره نپار و گروهي از مسير درياچه به سمت قله برويم  همديگر را روي قله ببينيم. محسن و آرش و محمد رضا به سمت دوچاك  و من و سامان و پريسا و مولود و ياسمن به سمت درياچه رفتيم. هوا سرد بود و بادي كه مي وزيد سرما را بيشتر مي كرد. به كنار درياچه رسيديم. بازار عكس هاي سلفي داغ بود. امروز پنجمين سالروزی بود كه به قول معروف قاطي مرغها شده بودم و خوشحال بودم كه امروز اينجاييم.

مسير را به سمت قله ادامه داديم . يخ هاي قبل قله به صورت دندانه دندانه شده بود و يخچال عروسك ها را برايم تداعي مي كرد. به قله 4300 متري لشكرك رسيديم و مشغول عكاسي شديم. بچه هاي  تيم دوم هم زير قله بودند و با فاصله اي 15 دقيقه اي به قله رسيدند. از بالا مي ديديم كه چند چادر به چادرها اضافه شده است. ساعت 18 به چادرها رسيديم و هر كس به چادرش رفت. هوا سرد بود. كاش كيسه خواب بهتري مي آوردم. دما ي داخل چادر به 6- درجه رسيده بود. نيمه هاي شب بيدار شدم. چادرهاي كناري ما قصد خوابيدن نداشتند. با صداي بلند حرف مي زدند. ساعت 3 بامداد بود و يكي داشت سنگ جابجا مي كرد و يكي دنبال آب گرم براي مسواك زدن بود. چند خانم هم با صداي بلند قهقهه مي زدند. در اين بين زيپ كيسه وابم هم در رفته بود و كيسه مثل سفره باز شده بود. قطعا اگر خانم ها همراه تيممان نبودند جواب اين همه بي ملاحظه گي را به شكل مطلوبي مي دادم اما افسوس كه اسلام دست و پايم را بسته بود. صداي غرغر بچه ها هم در آمده بود كه نمي گذارند بخوابيم. شب سگي گذشت بيدار شديم و كيسه ها را جمع كرديم. كلافه و بد اخلاق بودم و مدتي طول كشيد تا حالم سر جايش بيايد. قرار بود امروز به سمت علم كوه و خرسان شمالي برويم كا همه دوستان تمايل به عبور از خط الراس مناره به علم كوه را داشتند. با كمي اكراه (به دليل تعداد زيادمان) به سمت درياچه لشكرك رفتيم و از آنجا  به سمت يال منتهي به خط الراس رفتيم. پس از ساعتي به ابتداي خط الراس رسيديم. چوب پرچم بارگذاري خط الراس زمستاني هفت خوان لاي سنگ چين  مسير بود. پس از كمي استراحت و صرف تنقلات به سمت قله مناره رفتيم. مسير صعود قله از پاكوب پشت قله(غرب) مي گذشت و با دور زدن قله به ابتداي يال صعود مي رسيد. اينجا سيم بكسلي وجود داشت كه يادگار مرحوم زرافشان بود و قرار بود در گذر زمستانه خط الراس مناره به علم كوه از آن استفاده شود. از كنار سيم بكسل بالا رفتيم و به قله رسيديم. پس از چند دقيقه توقف مسير را به سمت پايين برگشتيم. در اين قسمت از خط الراس(به سمت ستاره) ديواره اي قرار داشت كه عبور از آن نياز به فرودي بلند داشت و مسير با دور زدن اين ديواره از سمت غرب به خط الراس و قله ستاره مي رسيد. قسمتي از مسير داراي شن اسكي تندي بود و نياز به كمي دقت داشت. بعد با صعود شكافي سنگي دوباره به بالاي خط الراس رسيديم و مسير را به سمت قله ستاره ادامه داديم. درياچه هاي پاي قلل خرسان يخ زده بود و منظره زيبايي را به وجود آورده بود. به ابتداي يال خرسان جنوبي رسيديم و پشت جاي چادري ابتداي يال كمي استراحت كرديم. حالا نوبت شيب طولاني منتهي به خرسان جنوبي بود. عقاب بزرگي بالاي سرمان پرواز مي كرد. خط الراس هفت خوان را مي ديدم و خاطرات سردش از ذهنم مي گذشت. جاي علي خالي بود. به قله خرسان جنوبي رسيديم.حالا بايد از ويران كوه عبور مي كرديم.ويرانه كوه يكي از بهترين نامگذاري ها بر روي قله هاي ايران است. در اين قسمت هيچ چيزي سر جاي خودش نيست. سرما به عمق سنگ هاي اين قسمت نفوذ كرده و باعث خرد شدن سنگ ها شده. با دقت فراوان شيب ريزشي خرسان جنوبي را پايين آمديم. با كوچكترين حركتي سنگ ها راه مي افتاد ند و به پايين سقوط مي كردند. به ابتداي ويران كوه رسيديم. ويران كوه شامل چند برج سنگي بود كه سنگ هايش با ملات هوا به هم چسبيده بود. با دقت در انتخاب مسير كمي به سمت بالا رفتيم. ادامه مسير به صورت دهليزي ريزشي بود. به نوبت شروع به پايين رفتن كرديم. سنگ هايي كه از زير پايمان جدا مي شد به بقيه سنگ ها را هم با خود به قعر يخچال خرسان مي برد. با گذر از اين شيب به ابتداي يال خرسان مياني رسيديم و شروع به صعود كرديم. از قسمتي به صورت خرسواري عبور كرديم. حالا زير ديواره خرسان  شمالي بوديم. دفعه قبل كه اينجا بودم نتوانستيم راه درست را پيدا كنيم و خود ديواره را با ابزارگذاري صعود كرديم. حالا شكافي در سمت راست نظرمان را جلب كرده بود. هارنس نداشتم. بچه ها هارنس داشتند. نمي دانستيم داخل شكاف چه خبر است. كارگاهي زدم و محسن شروع به صعود كرد. جايي براي زدن مياني پيدا نكرده بود و سنگ هاي ريزشي مسير جايي براي نصب ابزار نداشت. زير پايش چهارصد متري خالي  بود و از ديدم خارج شده  بود و كمي نگران بودم. بالاخره كارگاه مناسبي پيدا كرد همه با حمايت بالا رفتند. به قله خرسان شمالي رسيديم.  اينجا ظاهرا اتفاقي افتاده بود كه نمي دانم چه بود. قبلا از درب پناهگاه خرسان شمالي تا قله را در 10 دقيقه رفته بودم. فرودش هم اصلن جاي مبهمي نداشت.  اما الان همه چيز زيرورو شده بود. مسير پوشيده از سنگ هاي خردي بود كه با كمترين حركتي به سمت پايين رها مي شد. اين فرود 5 دقيقه اي حالا 2.5 ساعت طول كشيده بود. بالاخره هه بچه ها با سلامت به پايين رسيدند و نفس راحتي كشيدم. مسير را به سمت قله ادامه داديم. هوا گرگ و ميش بود كه به قله رسيديم. مهتاب هم بالا آمده بود و مسير فرودمان را روشن مي كرد. چراغ خاموش فرود را آغاز كرديم. ساعت 20:30 به چادر ها رسيديم. طبق معمول هر كس به چادر خودش رفت و تا صبح راحت خوابيديم.

95/7/23 پس از صرف صبحانه چادرها را جمع كرديم و به سمت ونداربن برگشتيم.


بر فراز لز ابيدر(ابيدر بزرگ در انتها)

علم كوه و شاخك 

به سمت يخ نو

بازگشت از سيوكمر

دوكل كمر

سرچال ابيدر 

به سمت لشكرك

مسير منتهي به لشكرك از گردنه دوچاك

 

مناره در پشت سر

كاسه خرسان

ويرانه كوه

ديواره خرسان

بازگشت از خرسان

يخچال خرسان

نفرات برنامه: محسن سام دليري، محمد رضا مختاري، آرش طليم خاني، پریسا شهبازان، سامان حمايتكار، ياسمن خسرويان، مولود رحمانی، نیما اسکندري

pdf گزارش