آخر هفته اي ديگر و باز هم كوه...

اما كجا؟ اين زمستانِ زمستان بد نام كن حس و حالي برايمان باقي نگذاشته است. يكي از پربرف ترين نقاط اطراف تهران يال شمالي  پيرزن  كلوم  اين پير سپيد پوش و زيباي البرز مركزي بود.

96/10/29: قرارمان را براي جمعه قطعي كرديم اما واقعيت اين بود كه در مورد وجود برف در آنجا هم مردد بودم. با آمدن محمد رضا به سمت فشم و محيط باني گرمابدر حركت كرديم. قرار شد تا محيط باني برويم و اگر برف كم بود برگرديم و عصر كه آبشار آبنيك خلوت تر شد به آنجا برويم. با توقف كوتاهي در فشم و خريد كمي تنقلات در نهايت ساعت 7:30 به گرمابدر رسيديم و پس از پارك ماشين و آماده كردن لوازم حركت را آغاز كرديم. امروز تنها نبوديم و دو تيم پرتعداد در منطقه بودند. هر بار كه به يكي از مناطق  كوهستاني اطراف تهران مي رويم سرعت پيشرفت در كوه خواري  شگفت زده مان مي كند. چقدر گرمابدر نسبت به سال قبل تغيير كرده بود. خانه هاي جديد، پل هاي جديد و ديواركشي هاي جديد...

اينجا برف بيشتر از ساير مناطق همجوار بود اما ميزان آن با سال قبل قابل مقايسه نبود. پس از كمي حركت در محل و گذر از يك پل كوچك به ابتداي يال صعود رسيديم. بهترين نشان براي پيدا كردن اين يال وجود رگه اي سنگي درابتداي يال است. مسير را  در جهت جنوب و به سمت بالا ادامه داديم. دو يال ديگر در غرب و شرق اين يال وجود دارد اما كوتاهترين و بهترين مسير صعود همين يال اصلي است. با كمي صعود به ابتداي رگه سنگي رسيديم و با صعودي ساده به بالاي آن رفتيم. برف كم عمقي روي يال را پوشانده بود. كمي بالاتر از دست به سنگ ها توقف كوتاهي براي زدن عينك و كرم ضد آفتاب انجام داديم. خرسنگ در خشك ترين حالت ممكن بود. آبك ذره اي برف نداشت و  مي شد سركچال از مسير شمشك طوري صعود كرد كه كف كفش به برف نخورد. به همين خاطر همين برف كم را حلوا حلوا مي كرديم و روي چشممان مي گذاشتيم. ديماه امسال چه زمستاني بود براي تشنگان پركردن رزومه...

پس از روغن كاري و روئين تن كردن صورت در برابر اشعه فرابنفش  يال را به سمت بالا ادامه داديم. اين يال يالِ فريبكاري بود. پشت هر بلندي شيب ديگري قرار داشت و راهش كش مي آمد. بي قوت و غذا و لاينقطع بالا مي رفتيم. بالاخره به ابتداي سنگ ها رسيديم. مسير تابستاني آن با تراورس به سمت راست مسير را كوتاه تر مي كند. اين مسير در شرايط پر برف احتمال ريزش بهمن را دارد. ما مسير زمستاني را انتخاب كرديم و به بالاي سنگ ها رفتيم و با پيدا كردن راهي خوب و راحت و كمي دست به سنگ شدن به سمت گردنه و ابتداي يال منتهي به قله رسيديم. تا اينجاي كار پريسا به خاطر پوشيدن جورابي ضخيم لنگ لنگان بالا آمده بود و ديگر نمي شد با اين اوضاع ادامه داد. محمد رضا و پريسا جورابشان را عوض كردند و به سمت يال تند منتهي به قله رفتيم. امروز باد سرد و نسبتا شديدي مي وزيد. 4 ساعت از ماشين تا قله زمان صرف شده بود و اين نشان از عمق فاجعه خشكسالي امسال داشت. درشرايط پر برف زمان صعود پيرزن كلوم بيشتر از اين حرف هاست...

با توقف كوتاهي روي قله مسير را به سمت مهرچال ادامه داديم. در باد شديد به مهرچال رسيديم . تيم پرتعدادي از امامه به مهرچال آمده بودند. خوش و بشي كرديم و پس از توقفي كوتاه و چند عكس به سمت پيرزن كلوم بازگشتيم. از صبح چيزي نخورده بوديم. در گردنه بين دو قله در مكاني كه نسبتاً از وزش باد در امان بود توقف كرديم و كمي تنقلات خورديم. دو نفر را پشت سر خودم مي ديدم كه به سمت ما مي آمدند. اولين نفر نامش حسام بود و رنگ كاپشن من را با دوستانش روي قله اشتباه گرفته بود و از مهرچال به سمت ما آمده بود. حالا كه تا اينجا راه را اشتباه آمده بود بايد با هم رفيق مي شديم تا اگر دوباره اشتباه كرد اينبار واقعا به دنبال دوستش آمده باشد. حسام تنها نبود. شخص ديگري هم پشت سرش بود. سلام و احوال پرسي كرديم. پس از كمي صحبت معلوم شد كه  امير بهرامي است.  دوستي كه چند سالي از طريق فضاي مجازي همديگر را مي شناختيم. كوهنوردي خوب و با روحيه و چراغ خاموش بود و امروز انفرادي از راحت آباد به مهرچال صعود كرده بود. اين ديدار را به فال نيك گرفتيم و با هم همراه شديم. با صعود مجدد پيرزن كلوم و توقف كوتاه و كمي عكاسي از يالي كه صبح از آن بالا آمده بوديم به سمت پايين برگشتيم. در ميانه راه توقف كوتاهي براي صرف ناهار داشتيم و در نهايت قبل از غروب آفتاب به گرمابدر بازگشتيم. 

به سمت پيرزن كلوم

خط الراس چپكرو ...ورارو

شيوركش، دماوند، كافره...

مهرچال از بلندای پیرزن کلوم

znm3e5p9vjhbjr7athek.jpg

 نفرات برنامه: محمد رضا مختاری.پریسا شهبازان.نیما اسکندری و امیر آقا و حسام که در مسیر برگشت همراه هم بودیم