طبق تقویم ورزشی یکی از شرکت های گروه مپنا قرار بود طی برنامه ای دو روزه مسیر پیاده روی دشت هویج به سد لار اجرا شود. چند سالی هست که در اجرای برنامه های کوهنوردی این شرکت کنار این دوستان هستم. دوستانی خوب و بی حاشیه که بودن کنارشان لذت بخش است. شب قبل از برنامه کوله را بستم. برای بستن کوله و سبک بودنش وسواس زیادی به خرج ندادم و تقریبا تمام چیز هایی را که به ذهنم می رسید برداشتم. قرارمان با دوستان ساعت 5:30 صبح از کرج بود. تصمیم بر این شد که دوستان از کرج حرکت کنند و من هم کنار برج میلاد به آنها ملحق شوم.

97/2/27 با امدن دوستان به سمت لواسان و روستای افجه حرکت کردیم. ساعت 8 صبح به افجه رسیدیم و حرکت را آغاز کردیم. هوا عالی بود . از هر دری حرف می زدیم و بالا می رفتیم . امسال به خاطر بارش برف ناگهانی بهاره بعید می دانم درخت های گیلاس افجه به بار بنشینند. مسیر خلوت بود و چند گروه دو سه نفره در راه بودند. با رسیدن به دشت هویج توقفی 45 دقیقه ای در دشت داشتیم و صبحانه کاملی خوردیم.  یکی از خوبی های این گروه 20 نفره این بود که از هر کوله ای چیزی خارج می شد و تنوع صبحانه از صبحانه یک هتل 4 ستاره بیشتر بود. پس از صرف صبحانه  به سمت قله پرسون حرکت کردیم. مسیر قله  پرسون از مسیر های مورد علاقه ام است . قله های ریزان و آتشکوه همچنان سفید پوش بود و خوشبختانه بارش های اخیر البرز کمی نگرانی خشکسالی را کم می کرد. در میانه راه به تیمی 5 نفره رسیدیم. یکی از دوستان این جمع متاسفانه زیادی کنجکاو بود. تیم کجا هستید؟ تا اینجایش نرمال بود. بعد سوالات 25 صدمی آغاز شد.

من واشر فروشم. بیاین با هم کار کنیم. سرپرستتون کیه.؟ لیدرتون مال شرکته یا نه؟ بهتون پول هم می دن یا نه؟ و ... نمی دانم ایراد کار کجاست. نمی دانم چرا عادت نکرده ایم اینقدر در زندگی هم کنکاش و جستجو نکنیم. شاید هم این سوالات عادی است اما برای من که کم حرف و گوشه گیرم این مدل بازجویی و تحقیق و تفحص  واقعا کلافه کننده بود. کم کم داشتم عصبی می شدم. به بچه ها اشاره ای کردم و از این دوست فضول فاصله گرفتیم. با رسیدن به گردنه افجه بشم به قله پرسون رفتیم. دماوند سپید پوش تر از همیشه بود. با چشم چقدر دور بود این دماوند و ما باید به پای آن می رسیدیم. روی قله پرسون توقف کوتاهی کردیم . آسمانکوه زیبا و پر برف روبرویمان بود. کافراه با آن مسیر طولانی و آن صعود سر سخت زمستانیش مثل همیشه دور از دسترس بود و آن دور دست ها چپکرو و دوخواهرون همچنان در خواب زمستانی بودند و بهار به بلندایشان نرسیده بود. مجدد به گردنه بازگشتیم  و با تراورس یک تپه به ابتدای گردنه مشرف به ورودی دشت لار رسیدیم. مسیر پاکوبی مشخص داشت. با فرودی حدودا یک ساعته به کف دره رسیدیم. تمام دره پوشیده از سبزی های کوهی بود. در کنار گوسفند سرای مسیر برای صرف ناهار توقف کردیم. ناهار هم مثل صبحانه متنوع بود. یک ساعتی توقف کردیم و به آرامی از دره خارج شدیم و به دشت لار رسیدیم. این قسمت از لار بر خلاف ورودی گرمابدر بسیار بکر و کم تردد بود . تمام دشت پوشیده از گل های رنگارنگ و سبزی های کوهی بود. هر کس به کاری مشغول بود. یکی آویشن می چید و یکی قارچ جمع می کرد. عده ای سلفی می گرفتند و خلاصه کلام غرق این همه زیبایی و سکوت بودیم. هنوز عشایر منطقه نیامده بودند. پس از یک ساعتی حرکت به دشت زیبا و سر سبز رسیدیم. حیف که برنامه دو روزه بود وگرنه می شد شبی را اینجا گذراند. در میانه راه بودم که درد بدی را در پایم حس کردم. فکر کردم خار است. کفش را که در آوردم دیدم سوزن خیاطی شکسته شده ای تا نیمه درون انگشتم فرو رفته است. کفش را دیروز از کفاشی گرفته بودم و این دسته گل کفاش بود. کمی از راه دور مورد تفقد و عنایت قرارش دادم  حرکت کردم. به کنار نهر آب زیبا و زلالی رسیدیم. بچه ها تنی به آب زدند و پس از استراحتی مختصر به سمت  ساختمان محیط بانی رفتیم. ابر سیاهی آسمان را گرفته بود و احتمالا  به زودی باران شروع می شد. تا قبل از رسیدن به محیط بانی از سمت راست دشت آمده بودیم تا درگیر عبور از رودخانه  پر آب دشت نشویم . به داخل ساختمان محیط بانی رفتیم. با محیط بان صحبت کردیم تا در صورت امکان شب را در حیاط انجا بمانیم. ابتدا قبول کرد ولی بعد گفت نمی شود . ما هم به خارج از محوطه رفتیم وچادر ها را برپا کردیم. فاصله کوتاهی با آب داشتیم و خوشبختانه مشکلی بابت تهیه آب نداشتیم. بارش شدید باران آغاز شده بود. کمی تا غروب آفتاب باقی مانده بود و از فرصت باقیمانده برای صرف شام و استراحت استفاده کردیم.

97/2/28 ساعت 7 صبح بیدار شدیم. دیشب زیاد خوب نخوابیده بودم. دمای هوا به زیر صفر رسیده بود و آب بیرون چادر یخ زده بود. ساعت 8:35 حرکت را آغاز کردیم. باید از  رودخانه پر آب دشت می گذشتیم. دمپایی آورده بودیم و کفش ها را در آوردیم و به پاچه ها را بالا زدیم و در دسته های 5 تا 7 نفره از آب گذشتیم. خروجی منتهی به سد لار در منتها علیه سمت چپ دشت بود. وارد جاده ای خاکی شدیم و مسیر را به سمت دره خروجی دشت ادامه دادیم. مسیری طولانی بود. از دو رود پر آب دیگر هم گذشتیم و در نهایت به ساختمانی رسیدیم که در محوطه آن میز و صندلی هایی سیمانی قرار داشت. نیم ساعتی برای استراحت توقف کردیم و مجدد ادامه دادیم. با ادامه جاده مسیر به دو راهی می رسید. یکی از راه ها ارتفاع می گرفت و به بالا دست ی رفت و راه دیگر به سمت راست دشت می چرخید.راه دوم را انتخاب کردیم و به جاده خاکی منتهی به سد رسیدیم. راهی طولانی و خسته کننده بود. در نهایت با 3 ساعت راه رفتن در این جاده طولانی به محیط بانی بالا رسیدیم و ناهار مختصری خوردیم و دوباره نیم ساعتی راه رفتیم تا کنار ماشین رسیدیم و این برنامه هم به پایان رسید. مسیر پیموده شده 50 کیلومتر بود و فصل مناسب برای این پیمایش نیمه اردیبهشت ماه است

بلندای پرسون

دو خواهرون

کافراه

آسمانکوه از نمایی دیگر

به سمت لار