عادت به نوشتن در این شرایط را ندارم.وقتی همه از نبودن هایی که می شد نباشد ناراحتیم.
 اما برخی اظهار نظرها به بی راهه زدن است و نمی شود سکوت کرد.جملاتی مثل راهشان پر رهرو باد و شهید کوهستان  به آرزویش که مرگ‌ در کوهستان  بود رسید  جملاتی تامل برانگیز است
 کوه نه قاتل است نه جان ستان.  جمعه ها نه سیاهند نه سفید و نه ما برای مردن به کوه می رویم. متون ادبی وحماسی و مرثیه سرایی وبازی با کلمات آن بالا  جایی ندارد.وقتی در یک‌روز در قله ای نه چندان مرتفع و  نزدیک به شهر چند نفر می میرند یک جای کار می لنگد.یا آموزش ندیده ایم، یا آموزش دهنده ی خوبی نداشته ایم، یا خوب یاد نگرفته ایم. یا توان جسمی و تجربه کافی نداریم. یا تجهیزات مناسبی را همراه‌نبرده ایم.
وقتی در ارتفاع زیر سه هزار متر  یک شب را نمی توانیم دوام بیاوریم قطعا مشکلی وجود دارد که از آن غافلیم.وقتی آنقدر پیش می رویم که نایی برای برگشت باقی نمی ماند مشکلی وجود دارد. 
 وگرنه در جمعه به اصطلاح سیاه بجای ده نفر  بایدصد نفر را از دست می دادیم.
اگر خودمان مرزمان را نشناسیم و متناسب با شرایط پیش نرویم باد ، سرما و ارتفاع بی رحمانه غربالمان خواهد کرد.