یکبار برای همیشه....

آسمانکوه دشت لار،داستان عجیبی داشت .قضیه مال سال 90 است .تازه به تهران آمده بودم.تیمی از همنوردان قدیمی همسرم  قصد صعود زمستانیش را داشتند و ما را هم دعوت کردند.در زمستانی پر برف به گرمابدر رفتیم. برف سنگینی جاده را پوشانده بود و با تلاش فراوان به نیمه جاده رسیدیم و چادر زدیم. فردای آن روز هم مثل بچه های خوب تا بالای گردنه رفتیم و دست از پا دراز تر برگشتیم. دیگر این قله پا نداد و همیشه شنیده بودم تلاش هایی روی ان برای صعود زمستانی صورت گرفته  و ظاهرا ناکام مانده است. خلاصه بعد از چند سال طلبید و در تعطیلات 15 خرداد چند سال قبل(که حافظه ام یاری نمی کند چه سالی بود)تا پای کوه رفتیم. برنامه ما هم از صعود به گلگشت تبدیل شد و برگشتیم و بازآسمانکوه برایمان صعود نشده باقی ماند. هر بار به کاسونک یا خرسنگ می رفتم از دور گوشه چشمی به این هرم سنگی دور افتاده داشتم و واقعا دلم می خواست صعودش کنم اما تابستان ها فقط دره می رفتم و زمستان هم نمی طلبید.امسال عزمم را جزم کردم که یکبار برای همیشه تکلیفم را با خودم و این قله بد قلق دور دست روشن کنم. اتفاقی از سر بیکاری گروهی در واتس آپ زدم و نامش را آسمان گذاشتم. تکلیف اعضای گروه هم معلوم بود و مهدی استوار و محسن سام دلیری را ادد کردم و برنامه را چیدیم. هماهنگی ها انجام شد و محسن از شمال به منزل ما آمد.قرار بود تا حد امکان سبکبار برویم. شناختی از وضعیت گرده در زمستان نداشتیم و نمی شد ریسک کنیم و ابزار فنی ناقص ببریم. هفت عدد فرند،4 عدد کیل و یک عدد هگزان،تسمه ، وی تی پروسیک، کلنگ ،کرامپون و هارنس و خود حمایت و 50 متر طناب لوارم فنی این برنامه را تشکیل می داد.(این را هم بگویم که من شخصا در تمام برنامه های زمستانی فنی از ابزار شاخک دار دره نوردی استفاده می کنم )

گاز را هم حذف کردیم و قرار شد پریموس 4 سوخته با بنزین سوپر را جایگزین آن کنیم. به دلیل شناختی که از منطقه داشتیم قرار شد از راکت برف استفاده کنیم. نفری یک فلاسک و یک قمقمه آب برداشتیم و قرار شد فلاسک را برای روزاول که بیشتر کارمان برفکوبی در دشت بود  خالی ببریم تا سبک تر باشیم. حالا نوبت چادر بود.لار منطقه ای حفاظت شده بود و در نبود ما حیوانات می توانستند به چادر اسیب بزنند.از طرفی چادر یعنی بار بیشتر در نتیجه تصمیم گرفتیم چادر را حذف کنیم. با این فکر که ارتفاع دشت کم است (2500متر)و زیاد سرد نیست تصمیم به بیواک گرفتیم .چادر ناجی و کیسه بیواک بسیار سبکی را هم داخل کوله گذاشتم .دو بسته پاستاو یک بسته ژامبون و نودل و کمی تنقلات و 6  عد د نان مواد غذایی ما در این برنامه بود.

8 دی ماه سال 1400

از تهران به سمت فشم حرکت کردیم. در بین راه در قهوه خانه ای توقف کردیم .سه تا املت 170 هزار تومان .فکر کنم فروشنده تخم مرغش را با تخم خاویار اشتباه گرفته بود.اگر می دانستم قیمتش این است حتما با بشقاب املتم سلفی می گرفتم و پُزش را می دادم. به گرمابدر رسیدیم و راه افتادیم. سگ هفته قبل که در خاتون بارگاه همراهمان بود کنارمان آمد و کلی خودش را لوس کرد.راه افتادیم و گله ای سگ هم دنبالمان راه افتادو پس از مدتی سه تا از سگ ها ماندند و مابقی رفتند. قرار بود تمام جاده منتهی به گردنه خاتون بارگاه را با راکت برویم اما تیمی قبل از ما از مسیری متفاوت به سمت بالا رفته بود و ما هم ازفرصت استفاده کردیم و از پاکوب آنها که تقریبا پر هم شده بود به سمت گردنه رفتیم. هوا ابر بود و باد سردی می وزید. با دنبال کردن مسیر برفکوبی شده به بالای گردنه خاتون بارگاه رسیدیم و با کمی کاهش ارتفاع روی گردنه آمدیم. یادش بخیرچند سال قبل همین جمع، همینجا برای صعود زمستانی خط الراس اشتر به سکه نو خوابیدیم. حالا باید از گردنه به سمت دشت می رفتیم.باد سردی می وزید. راکت ها را بستیم و راه افتادیم. با راکت هم تا ساق پا در برف فرو می رفتیم. ساعتی یکبار طناب را جابجا می گردیم که یک نفر خسته نشود.در آخرین پیچ جاده آبی از زیر برف بیرون می آمد. کمی آب خوردیم و به سمت تنگ یونزا(به قول عده ای یونجه زار) رفتیم. در شرایط پر برف یا پس از بارش برف  گذر از این قسمت با ریسک بسیاری همراه است. بقایای ریزش بهمن همه جا وجود داشت و جای معرکه ای برای حفر غار برفی بود اما از مقصد ما دور بود و غیر قابل استفاده.

برف این سمت سفت بود.راکت ها را جدا کردیم  از تنگه گذشتیم. ساعت حدود 17 بود.با گذر از تنگه کمی استراحت کردیم و راکت ها را بستیم و راه افتادیم. با راکت تقریبا 20 سانتی فرو می رفتیم. دشت لار دنیای متفاوتی بود.دشتی وسیع ،سپید یکدست،ساکت و وهم انگیز.در گرگ و میش هوا توالت های فلزی عشایر را از دور می دیدیم که مثل وصله ناجوری بود در دل این برهوت برفی.

آسمانکوه با ظاهری سنگی و خشن روبرویمان بود و می دانستم راه زیادی تا رسیدن به پای یالش باقی مانده. هوا تاریک شده بود.تنها صدایی که می آمد صدای قرچ و قروچ برف های زیر راکت بود. ظلماتی بود امشب. اما آسمانکوه در میان سپیدی زمین و سیاهی آسمان مشخص بود. غرق در افکارم بودم . برای استراحت ایستادیم. سرما به عمق جانم رفت. پاهایم هم در کفش سرد شده بود. کاپشن پرم را پوشیدم. حالا نزدیک یال بودیم. ساعت از 21 گذشته و باید فکری برای شبمانی کنیم. باتوم رادر برف فرو کردم. تا ته دسته فرو رفت. شروع به کندن قبر برفی کردم. محسن از آن طرف فریاد زد"نیما اینجا تولت هست".

گفتم "مستراحو چیکار داری بیا بِکن برفو" و مشغول بیل زدن شدم. دوباره صدا کرد. به سمت محسن رفتیم. برف کمتر بود . سنگ بزرگی هم وجود داشت و می شد  پشتش پناه گرفت. برف را صاف کردیم و زیر اندازها را انداختیم. سرما بیداد می کرد. در مورد سرد نبودن اینجا اشتباه کرده بودم.با فریزر فرقی نداشت. کیسه خواب و کاپشن مهدی ضعیف تر بود. کیسه بیواک را به مهدی دادم و بلافاصله به داخل کیسه خواب رفت. سگ ها هم روی برف خوابیدند.کفش هایم یخ زده بود و از پایم خارج نمی شد. فرجه کوچکم هم در پاک کردن یخ های کفش ناتوان بود. گتر ها را باز کردم. شلوارم هم یخ زده بود.همه را داخل کیسه زباله گذاشتم که بیشتر یخ نزند. پریموس را روشن کردم و کمی برف آب کردم .بدنمان بی آب بود اما خستگی و سرما اجازه برف آب کردن نمی داد. فقط یه اندازه درست کردن نودل برف آب کردیم و چند قاشق خوردیم و به کیسه خواب رفتیم. یکی از سگ ها از سرما بین من و مهدی خوابیده بود که با دسته بیل برف متوجهش کردم  محل خوبی را برای بیواک انتخاب نکرده.

 بطری آبم را برای اینکه یخ نزدند داخل کیسه خواب برده بودم.درب بطری فشاری بود(با دکمه باز می شد) و نمی دانم چه زمانی تحت فشار نشت کرده بود و وقتی فهمیدم که لباسم و کیسه خواب خیس شده بود.

9 دی 1400

ساعت 7 بیدار شدم.هوا نیمه ابریست. کیسه خوابم یخ زده. مشغول برف آب کردن شدم. دو فلاسک پر شد. بشدت بدنمان کم آب است اما برایش راهکاری داشتم که در ادامه خواهم گفت.بچه ها بیدار شدند. کفش ها مثل سنگ سفت شده و گتر ها مثل ورقه حلبی شده.با پوشیدنش ابتدا سرما و سپس درد را حس کردم. می دانستم موقتی خواهد بود و با راه رفتن گرم می شوم.لوازم را داخل یکی از کوله ها ریختیم و رویش را پوشاندیم. مهدی و محسن کوله برداشتند و من طناب را و ساعت 9 صبح شروع کردیم. با برف کوبی سنگین روی یال رسیدیم.کافرراه (کافره) از نمای متفاوت پیدا بود و یاد صعود سخت 21 ساعته اش افتاده بودم. مسیر پرشیب به سمت بالا ادامه داشت. سنگ و سنگ و سنگ.دست به سنگ ها تمامی نداشت.سمت چپ دهلیز های پر شیب و پر برفی قرار داشت و سمت راست عموما سنگی بود.بچه ها از وزن لوازم فنی کلافه بودند .در صورت تسلط روی مسیر های سنگی می شد بدون لوازم فنی از این مسیر گذشت .ابزار ها و هارنس را در قسمتی گذاشتیم و مکانش را در جی پی اس ثبت کردیم اما طناب را با خود بردیم. کلا دو فلاسک داشتیم و در هر توقف برای  حفظ بیشتر آب، برف را در لیوان می ریختم و با آب جوش فلاسک آن را  آب می کردم .سنگ های مسیر باید درحتما چک می شد و بسیاری از قسمت ها ریزشی بود. دو تا از سگ ها همراهمان بودند و یکی از آنها نتوانست از سنگ ها بال بیاید.بالاخره به قله اول رسیدیم کوله ها را گذاشتیم. تابلو آن جلوتر بود.به سمتش رفتیم.تابلویی زنگ زده که قابل خواندن .به سمت قله دوم رفتیم. خط الراسی پر فراز و نشیب و بسیار برفگیر بود. به نوبت جلو می رفتیم. باد بسیار شدید بود وگورتکس ها داشت یخ می زد. فاصله بین دو قله از نظر فنی چیزی نداشت و پیمایشی بود و فاصله اش کوتاه تر از آنچه بود که در گزارش ها نوشته اند.

باد بیداد می کرد. چند متر پایین تر از قله اصلی که پناه بود  ایستادیم و بیخیال عکس با تابلو قله  شدیم. ساعت 16:20 بود. مه غلیظی از کف دشت بالا می آمد. بارش برف آغار شده بود .به سرعت به سمت قله اول و کوله ها در حرکت بودیم. ماراتن ما با خورشید آغاز شده بود. دید خوبی نداشتیم و کولاک تا قله اول همراهمان بود.شروع به فرود از گرده سنگی کردیم. در تاریکی شب از گرده فرود آمدیم . محسن جلوتر بود و راه را پیدا می کرد.سگی که برگشته بود کنار لوازم فنی ساعت ها منتظرمانده بود. ساعت 21:10کنار کوله ها بودیم. شب قبل یاد چادر ناجی نبودم. بلافاصله چادر را روی سر انداختیم و اجاق را روشن کردیم. دنیا گلستان شد.تا 12 شب آب درست کردیم و غذا خوردیم.

10 دی 1400

صبحانه نخورده راه افتادیم.درهوایی ابری از گردنه گذشتیم.نمی دانم دوباره چه زمانی به این کوه برمی گردم. اما خوشحالم که دیگر با دیدنش برایش نقشه نمی کشم و به مرور خاطراتش می پردازم.

img_۲۰۲۱۱۲۲۷_۲۲۱۲۳۱_7ndb.jpg

img_۲۰۲۱۱۲۲۹_۱۲۳۲۲۵_500b.jpg

img_۲۰۲۱۱۲۲۹_۱۵۴۳۵۶_mjq1.jpg

 

img_۲۰۲۱۱۲۲۹_۱۶۵۵۱۲_069i.jpg

گذر از یونزا

img_۲۰۲۱۱۲۳۱_۱۰۲۶۰۶_q1ka.jpg

دشت لار و آسمانکوه

img_۲۰۲۱۱۲۳۱_۰۹۲۷۱۵_wsms.jpg

img_۲۰۲۱۱۲۲۹_۲۱۰۵۵۹_vq5x.jpg

img_۲۰۲۱۱۲۳۰_۱۱۳۸۳۰_njrn.jpg

img_۲۰۲۱۱۲۳۰_۱۲۲۳۳۳_5j8u.jpg

img_۲۰۲۱۱۲۳۰_۱۲۳۳۲۵_ceyt.jpg

کافراه

img_۲۰۲۱۱۲۳۰_۱۲۲۳۲۷_mt7l.jpg

کاسونک و کافراه

img_۲۰۲۱۱۲۳۰_۱۴۲۴۵۴_x80f.jpg

img_۲۰۲۱۱۲۳۰_۱۴۴۶۲۷_wgf.jpg

capture_ih1k.png

 

img_۲۰۲۱۱۲۳۰_۱۵۳۷۵۹_kcom.jpg

نفرات برنامه: محسن سام دلیری.مهدی الف استوار،نیما اسکندری