اواسط هفته بود.عزيز سروري تماس گرفت و احوال دستم را پرسيد.گفتم عزيز در رفتگي رو جا انداختم اما نمي دونم چرا اينقدر مچم باد كرده و درد مي كنه.امروز قراره برم دكتر.عزيز گفت براي جمعه برنامت چيه؟گفتم هنوز فكر نكردم.عزيز گفت مياي بريم خرسنگ به جانستون؟

پيشنهاد وسوسه انگيزي بود.خصوصاً تو اين فصل.گفتم بذار ببينم دكتر چي مي گه خبر مي دم.اما خودم هم مي دونستم كه دكتر هر چي بگه باز هم مي رم برنامه.4 شنبه رفتم دكتر و از دستم عكس گرفتم.مچ دست چپم مو ترك شده بود.آخر وقت بود و پنج شنبه هم دكتر نبود.دكتر گفت به هيچ وجه به دستت فشار نيار و شنبه بيا تا دستت رو گچ بگيريم.

حالا بايد چه كار مي كردم ؟رفتن يا نرفتن(درستش اينه بودن يا نبودن) مساله اين است...مساله اين بود كه نمي شد،يعني نمي تونستم نرم.گفتم هر چي بادا باد.مي رم  من كه به هر حال بايد دستم رو گچ بگيرم.

جمعه 9/3/93 ساعت 4 صبح بيدار شدم و ساعت 4:30 راه افتادم.قرار بود با 2 ماشين برويم و يكي از ماشينها را در لالون و ماشين ديگر را در گرمابدر بگذاريم.ساعت 6 صبح به روستاي گرمابدر رسيديم و ماشين را پارك كرديم و ساعت 6:15 حركت خود را اغاز كرديم.مسير در امتداد پا كوبي مشخص خلاف جهت رودخانه  ادامه مي يافت.قله خرسنگ روبرويمان بود.پس از اتمام دره به يالي رسيديم كه به قله زيباي خرسنگ جنوبي مي رسيد.شيب اين يال نسبتاً زياد بود.خيلي زود ارتفاع گرفتيم و به زير ديواره هاي مسير رسيديم.در زير ديواره ها براي صرف  صبحانه نيم ساعت  توقف كرديم .روبه رويمان قلل كاسونك و شيوركش و پير زن كلوم و مهرچال و آتشكوه و ريزان مثل تابلويي زيبا قرار داشت.دوربين چشمي ام را در آوردم و مشغول تماشاي اطراف شدم.سنگچين قله پيرزن كلوم را هم مي شد با دوربين ديد.

پس از صرف صبحانه به سمت راست ديواره رفتيم و صعود را به سمت بالا ادامه داديم.مسير دست به سنگ و به شدت ريزشي بود.كمي از نفرات بالا فاصله گرفتم تا از برخورد سنگهايي كه گاه و بيگاه از زير پاي نفرات بالايي سقوط مي كرد در امان باشم.با رسيدن به روي خط الراس مسير را به سمت خرسنگ جنوبي ادامه داديم و ساعت 10 :10 به قله رسيديم و منتظر ساير دوستان شديم.آسمانكوه ، دماوند ،سركچال ،برج ،خلنو،پالون گردن،رستم چال،سينه زا ودوخواهرون  به خوبي نمايان بودند.تا 10:30 روي قله خرسنگ جنوبي بوديم و بعد به سمت خرسنگ غربي حركت كرديم.ارتفاع اين قله 50 متر از خرسنگ جنوبي(خرسنگ بزرگ )كمتر است و بسياري از دوستان اين قله را به عنوان خرسنگ جنوبي در نظر مي گيرند.بر روي اين قله تابلويي قرمز رنگ وجود دارد.همچنين برخي از دوستان اين قله را به عنوان خرسنگ شمالي در نظر مي گيرند كه اين هم درست نيست(دليل اين ابهامات و تناقض ها نبودن نقشه اي صحيح از البرز مركزي است).پس از فرود از خرسنگ غربي به گردنه ولاره(لاري گردن ) رسيديم.اين گردنه بين خرسنگ غربي و شمالي قرار دارد.2 تن از دوستان از اين گردنه از ما جدا شدند و به سمت پايين حركت كردند.با صعود به قله خرسنگ شمالي خط الراس پر فراز و نشيب و تيغه اي  منتهي  جانستون پيش روبه رويمان قرار گرفت.مسير از دست به سنگهاي مقعددي تشكيل  شده بود.با فرود از اولين دست به سنگها و وارد شدن فشار به دستم ،درد آن آغاز شد.

در يكي ديگر از قسمتهاي مسير كمي تعادلم را از دست دادم  و با باتوم خودم را نگه داشتم كه شوك ديگري به دستم وارد شد.عملا ً با يك دست دست به سنگ مي شدم.به روي خودم نمي آوردم اما از شدت درد تهوع داشتم.به سمت جانستون غربي پيش رفتيم.عده اي جانستون غربي را قله اصلي مي دانند و عده اي جانستون شرقي را...و هنوز هم بين علما اختلاف هست و رساله اي نيست تا به آن مراجعه شود.ما هم كه كلاً تو كار شبهات هستيم هر بار 2 قله را صعود مي كنيم كه زبانم لال،گوش شيطان كر، 7 قرآن فاصله ديني به گردنمان نماند و گرفتار معصيت نشويم.

زير قله جانستون برف آبي را ديديم كه قطره قطره از آن آب مي آمد اما نمي شد از آن خورد.شيلنگ كوچكي در كوله داشتم(شيلنگ برف پاك كن ماشين) كه آن را هميشه به دو منظور در كوله مي گذاشتم.يكي به منظور آب خوردن و ديگري به منظور شريان بند.با همين شيلنگ كوچك حسابي سيراب شديم و به قله جانستون غربي رسيديم.سيروس هندوانه بزرگي را از كوله خارج كرد اطعام ايتام را انجام داد و چند تا آدم قحطي زده را سيراب كرد.همزمان با ما تيم ديگري هم رسيدند و سرپرست آنها جانستون را قله خرسنگ جنوبي معرفي كرد و موجب شد جشن كامل تري را روي قله بگيريم و خوشحاليمان دو چندان شود.از صبح تصميم داشتيم تا از جانستون به سمت قلل وزوا و برج و خلنو برويم.اما يكي از همراهان خسته بود و توان ادامه مسير را نداشت.بارش برف هم آغاز شده بود.به سمت جانستون شرقي رفتيم.دست به سنگ ديگري قبل آن وجود داشت كه با دو دست به راحتي قابل عبور بود اما با يك دست كار كمي متفاوت بود.فكر كنم اولين كسي بودم كه به طور اختياري با دست شكسته خط الراس مي رفت.(ما هم كه ركورد درست و حسابي نداريم چه عيبي داره تو حماقت ركورد دار باشيم).به قله جانستون شرقي رسيديم و از يال منتهي به عسلك پايين رفتيم. يال عسلك با شيبي متوسط به قله عسلك مي رسيد و از آنجا هم مي شد به آبنيك رفت و هم به لالون.

پس از چند دقيقه فرود از يال عسك آقا ناصر پيشنهاد داد تا از همانجابه سمت قلل وزوا برويم.ما هم قبول كرديم و دوباره تراورس را آغاز كرديم.پس از نيم ساعت تراورس به شيبي با شن اسكي مناسب رسيديم و با سرعت خوبي به كف دره بازگشتيم و از كف دره با ادامه حركت در پاكوبي كه در امتداد رودخانه(پاكوب مسير نرمال خلنو از دره لالون) قرار داشت به روستاي لالون رسيديم.

نفرات برنامه:استاد رضا كفاش-استاد ناصر جناني-عزيز سروري-ميثم ميرزايي-سيروس دانش-آقاي درخشش-نيما اسكندري

 

خرسنگ جنوبي از روستاي گرمابدر

 

به سمت يال منتهي به خرسنگ

قسمتهاي ريزشي منتهي به خط الراس

 

قله خرسنگ جنوبي(خلنو در انتهاي تصوير)

آسمانكوه

خرسنگ جنوبي و غربي و شمالي

 

خط الراس منتهي به جانستون

 

از راست به چپ خرسنگ جنوبي و غربي و گردنه ولاره و خرسنگ شمالي-عكس از جانستون

 

شانه شرقي سركچال

 نفرات برنامه:استاد رضا كفاش-استاد ناصر جناني-عزيز سروري-ميثم ميرزايي-سيروس دانش-آقاي درخشش-نيما اسكندري