گزارش صعود به قله کمونیزم(به قلم استاد محمد نوری)- قسمت چهارم
مسیر فرود و صعود یکی است. چادر آبی رنگ تیم درکمپ 5300 در زیر پایمان چون نقطه ای بر گستره سفید رنگ یال برفی مسیر برگشت به چشم می آید. به اولین پله شکاف یخی برای فرود می رسیم. با کمک یومار به حمایت از خویش در حال فرود می پردازیم و با حرکتی آهسته و همراه با احتیاط لازم پایین می رویم. جای پاهای متعدد طاقچه مانند ویخ زده بر روی دیواره یخی کمک فراوانی به فرود ما می کند. کمک گرفتن از تبر یخ برای تعادل و نیش های کرامپون الزامی است. دره ها و پرتگاههای دو طرف یال شیب دار و پر برف از بالا به نظر ژرف تر و ترسناک می آیند. با کوچکترین اشتباه و غفلتی در هر گام خطر سقوط به کام مرگبار این ژرفاهای یخزده و منجمد را به همراه دارد. شکاف ها، نقاب ها، برج های یخی، یال های سراسر یخ و برف، دیواره های لخت سنگ و یخ و دره های عمیق همه و همه در ابعادی عظیم و وسیع و حیرت آور شکل گرفته اند و خطرات و نیز خاطراتی در دل خویش نهفته اند. تلاش بی وقفه امروز برای رسیدن به کمپ 5800متر و سرعت عمل و سعی رسیدن به افراد تیم که از کمپ اول زودتر سرازیر شده اند و همزمان رعایت نکات ایمنی و احتیاط هر سه نفرمان را به تقلا و سکوت واداشته است و تنها صدای خرد شدن یخ ها زیر گام های یکنواخت بچه ها و صدای نفس زدن تند تند خودم را می شنوم. گاه گاهی عباس با کلمات "بجنب" یا "مواظب باش" تاکیدی مکرر بر سرعت عمل و احتیاط مضاعف دارد. او تنها کسی است که از تیم ما تجربه بالای 6000 را دارد ولی من و رسول این نخستین صعود تا ارتفاع 5800متری مان است. با آموزش های دکتر از تئوری انطباق من هر آن در ارتفاع بالا منتظر ظهور عوارض ارتفاع گرفتگی در خودم بودم و گاهی به خود تلقین می کردم که حالا دیگر عارضه نصیب من خواهد شد ولی هیچ خبری نبود و من باورم نمی شد. یکبار سرم را به شدت تکان دادم تا متوجه شوم آیا مغرم در جمجمه ام لق می خورد یا نه؟ سپس از خیالات و حرکات خودم ناخود آگاه خنده ام گرفته بود.
به کمپ 5300 رسیدیم.بچه ها خیلی تر و تمیز چادر سه نفره و دو نفره ای را جمع کرده و با وسایل داخل آن خوابیده بودند و ضمن محکم کردن آن ها با چند پرچم نیز حدود چادر را مشخص نموده بودند تا کسی بر روی آن گام ننهد. ما نیز بلافاصله به سوی چادر های 5100 متر در زیر شیب تند یخی سرازیر می شویم. اینجا نیز با کمک یومار و البته سریع تر از مسیر های بالادست فرود می رویم. با سرعت به کمپ 5100 می رسیم و اندکی از آب های حاصل از ذوب یخ ها را جمع کرده و می نوشیم. اکنون بسیار سرحال و گرسنه و پر اشتها هستیم و خوشحالی ما این است که پس از دو روز تلاش همراه با موفقیت و طبق برنامه ضمن انطباق و هم هوایی، هم اکنون به سوی پایین دست ها و غذای گرم رستوران و حمام آب گرم و استراحت دو روزه سرازیر می شویم و تا چند ساعت دیگر از این همه امکانات برخوردار خواهیم شد. از این نقطه (5100 متر) به پایین با توجه به شناختی که دیروز هنگام صعود از مسیر پیدا کردیم دیگر احتیاج به کرامپون ها نداریم و حتی اگر برف تازه هم ببارد باز می شود از مسیر صعود شده دیروز با کفش های بدون کرامپون هم تا کمپ 5100 متر صعود نمود. بنابراین هر سه کرامپون و چکش یخ ها را در گوشه ای پنهان می کنیم و اندکی راحت تر فرود از مسیر تیغه ی سنگی ریزشی پایین دست را پیش می گیریم. حال دیگر بدون کرامپون که در شیب های برف و یخی محال است بتوان حرکت کرد، بر روی این تیغه ها و مسیر های پر پیچ و خم آن سرعت عمل بیشتری داریم. با فرود سنگ به سنگ و پشت سر نهادن تیغه سنگی به ابتدای شیب برفی تراس منطقه خطر ریزش بهمن ها می رسیم. بر اثر ریزش های متعدد امروز شکل منطقه تغییر کرده است و اثری از پرچم های راهنما نیست. یکی از آنها را که واژگون شده و در زیر کلوخه ای از یخ افتاده بود را پیدا می کنیم و دوباره آن را برپا می کنیم. قسمت های پر شیب تر این تراس را می توان با کفش سُر خورد و اسکی کرد و سریع فرود رفت. با پایان یافتن شیب برفی پا بر روی یخ های یک پارچه و قاچ خورده یخچال والترو می نهیم. قالب های بزرگتر قطعات یخ و برف سفت و منجمد، دامنه ی گسترش بهمن های تازه ریخته شده را تا میانه یخچال گسترش داده اند. در سطح یخ ها آب از هر طرف به فرودست ها جاری است و به داخل شکاف های عمیق عرض یخچال می ریزد و در برخی جاها با به هم پیوستن آب ها جوی های بزرگتری تشکیل شده که با حرکت مارپیچی بر روی یخ های سبز رنگ مسیر باز کرده اند و به کنار یخچال کشیده شده اند و به زیر تخته سنگ های یخچالی و سنگلاخ های کناره یخچال والترو فرو می روند.
پس از طی کردن عرض یخچال و عبور و دور زدن باریکه سنگ و یخی کناره دیگر یخچال در محل تلاقی دو یخچال عظیم والترو و مسکوینه به قرارگاه کمپ اصلی می رسیم. چیزی به ساعت صرف شام باقی نمانده. پس از تعویض لباس ها به رستوران می رویم و شامی دلچسب و نوشیدنی های گرم را به معده گرسنه و کام تشنه خویش سرازیر می کنیم. طبق برنامه تنظیمی ما دو روز جهت استراحت و تجدید قوا و آماده نمودن تدارکات غذایی در پیش داریم و سه شب برای خواب در رختخواب گرم بر روی زمین خشک.

دسته جمعی به چادر گروهی خویش برمی گردیم وبه صحبت پیرامون برنامه می پردازیم و برنامه صعود نهایی را پی ریزی می کنیم. چند یادداشت کوتاه از بحث و گفتگوی شب اول پس از صعود مقدماتی برداشته ام که بدین شرح است. عباس آغازگر سخن است و تکیه بر این نکته دارد که حال که ما عمده بارمان را در کمپ دوم (5800متر) انبار کرده ایم و در صعود بعدی البته پس از دو روز تجدید قوا با بار کمتر و حرکتی شاداب تر می توان یک روزه به قرارگاه اول در ارتفاع 5300متر صعود نمود و روز دوم نیز با صعود به قرارگاه دوم (5800متر) می شود شب را در آنجا سر کرد و سپس با صعود به قله کیروف و سرازیر شدن به کفی برفی (فیرن پلاتیو) به 6100متر رسید و در ادامه راه به صعود یکسره تا قرارگاه های بعدی پرداخت. ترتیب قرارگاه های بعدی ما چنین خواهد بود:
روز اول: قرارگاه اول 5300متر و شب مانی
روز دوم: قرارگاه 5800 متر و شب مانی
روز سوم: با صعود تا قله 6300متری کیروف و سرازیر شدن به کفی فیرن به ارتفاع 6100متر می رسیم و شبمانی و هم هوایی در ارتفاع 6100متر
روز چهارم: صعود تا قرارگاه 6900 متر در گردنه قله دوشنبه و برگشت به قرارگاه سوم 6100 و در آخر برگشت به قرارگاه اصلی
من درخواست تصمیم گیری گروه راجع به کسانی که احتمالا در ارتفاع بالاتر نتوانند ادامه راه بدهند را می خواهم بدانم و همچنین نظر دسته جمعی بچه ها را راجع به کیفیت و چگونگی غذا و نوشیدنی های برنامه آینده خواهان هستم و می پرسم و می گویم اشتباه برنامه دو روزه مقدماتی در این بود که ما مداوم آنطوری که باید نخوردیم و نیاشامیدیم و اصل حداقل سه لیتر نوشیدن آب در شبانه روز برای یک نفر را در نظر نگرفته بودیم و تاکید می کنم در وعده های غذایی خویش تنوع در خوردن و نوشیدن را رعایت کنیم تا دچار سوء ذایقه و تغذیه نگردیم.
رسول تاکید می کند قدر وقت و فرصت را بدانیم و از این فرصت بدست آمده حداکثر استفاده را ببریم، چون حال و هوای کوهستان قابل پیش بینی نیست و فرصت از دست می رود. مسعود درخواست می کند طرح ریخته شده برای آینده را جزء به جزء روشن کنید و ما را نیز در جریان کل برنامه قرار دهید و خطاب به جعفری می گوید رعایت اعتدال و خونسردی در امور بهتر است و ادامه می دهد بچه ها چون بدون کار و مسئولیت مانده اند می خواهند آنها نیز در کارها دخالت کنند چون تقسیم وظایف و تفویض امور به خوبی انجام نشده است. من می گویم هر کس در حد توانش به تیم کمک کند. فعلا دستور کار امروز ما پخت و پز و آماده سازی و تقسیم بندی تدارکات روزهای صعود آینده است. دکتر جلال می گوید باید سعی شود وبال گردن تیم نباشیم، بلکه تا می توانیم کمک کنیم و همدیگر را حمایت کنیم. از مواد غذایی به نحو احسن استفاده کنیم و در وزن و حجم و کیفیت آن دقت نظر داشته باشیم تا هم اینکه کم نیاوریم و هم بار اضافه حمل نکنیم و در ادامه پیشهاد می دهد راجع به گرفتن دو نفر راهنمای بالای 6100 متر بچه ها نظر بدهند. من مخالفم و می گویم راهنما برای چه؟ دکتر پیشنهاد می دهد دو تیم مستقل و مجزا حرکت کنند و علت را اختلاف در سرعت و توان صعود نفرات بیان می کند.
جواب مسعود راجع به برنامه ی صعود اصلی و کیفیت و چگونگی هم هوا شدن و روزهای برنامه را من توضیح می دهم. البته با برداشتی آزاد از روی برنامه ی از قبل تعیین شده سازمان خدمات دهنده آلپ نوروز، بدین شرح:
روز اول 1200 متر صعود، روز دوم 500متر صعود، روز سوم 400 متر صعود و 200 متر فرود، روز چهارم 800 متر صعود مشکل، روز پنجم 600متر صعود و بلافاصله 1400متر فرود(روز صعود قله)، روز ششم 2000متر فرود تا کمپ اصلی.
دکتر جلال توضیح می دهد که برای هم هوایی روز اول صعود به نقطه اوج آن روز و برگشت برای خواب به نقطه اوج روز قبل و روز بعد مجددا صعود تا نقطه اوج این روز و برگشت برای خواب به نقطه اوج روز قبل بهترین شیوه هم هوایی است. در ضمن دکتر جلال مسئولیت انتخاب و بسته بندی تدارکات دارویی و بسته کمک های نخستین و نیز تجهیزات پزشکی همراه خویش را خود بر عهده گرفت.
تدارکات غذایی که باید برای صعود در نظر می گرفتیم: ما طبق برنامه ریزی خود جهت شش نفر صعود کننده برای مدت هشت روز صعود و فرود اقلام زیر را در نظر گرفتیم و آن را در بسته بندی های هر وعده جداگانه که به صورت کیسه های کوچک بند دار دوخته ایم بسته بندی کرده و برروی هر کیسه نام روز و نوع وعده غذایی را می نویسیم و برای جلوگیری از پیش آمدن حالت یک نواختی در غذاها به مسئله تنوع و تعداد خوراکی و نوشیدنی توجه داشتیم. چند نکته مهم را که در مورد مواد غذایی مصرف شونده در کوهستان می دانستیم در اینجا به کار گرفتیم مثل:
1- تنوع در نوشیدنی ها و سوپ ها جهت رعایت اصل آشامیدن 3 لیتر آب در روز برای هر نفر در ارتفاعات
2- تنوع در مصرف غذاهای اصلی و چاشنی ها و مکمل های غذایی جهت ایجاد اشتها
3- پر انرژی بودن و خوش گوار بودن غذاها و مکمل های غذایی جنبی
4- تاکید بر خوردن و آشامیدن سه وعده غذای اصلی و مصرف تنقلات و نوشیدنی همراه، به دفعات مکرر در طول روز صعود
5- رعایت کم حجم بودن و کم وزن بودن بسته های غذایی و توجه به نکته ی عدم فساد پذیری غذاها در طول مدت اجرای برنامه
6- و از همه مهمتر مسئله باب ذایقه بودن و خوش خوراکی غذاها و همچنین سهل الوصول بودن آنها و نیز به آسانی آماده شدن آن برای مصرف بود که به این دلیل با بچه ها هم در مورد انتخاب نوع غذا و نوشیدنی و تنقلات و مکمل و ...مشورت کرده بودیم. البته در مواقع خرید کالا و تدارکات بعضی از نکات از جمله: گرانی، کمی وقت، فرصت کم برای خرید و شرایط بازار ما را از دسترسی به خواسته هایمان دور نگه داشته بود و فعلاً باید با آنچه داشتیم و همراهمان بود می ساختیم.
صورت صبحانه برای 8 روز به تعداد 6 نفر عبارت بود از شیر خشک پودر، شیر عسل قوطی، مغز گردو، پودر کاکائو، کره بادام زمینی، عسل بسته ای، نعنا خشک بسته ای، چای کیسه ای، قهوه فوری پاکتی، هل و زعفران، پودر دارچین، پنیر لیقوان، پنیر بسته ای، قند و شکر، بیسکویت کرم دار، مربا بسته ای
و برای نهار روز اول و هشتم: زیتون شور و سیر حبه ای، تنقلات مکمل، نوشیدنی گرم و در آخر گز برای دسر بعد از غذا. نهار دوم و پنجم: کنسرو خوراک مرغ، سیر، نان لواش، زیتون، نوشیدنی و گز یا خرما. نهار روز سوم و هفتم: کنسرو خوراک بادمجان و قورمه سبزی، نان لواش، زیتون و سیر، گز، نوشیدنی گرم. ناهار روز چهارم و ششم: کنسرو ماهی، لواش، سیر و زیتون، نوشیدنی و گز.
برای خوراک بین راه و مکمل های غذایی : کمپوت مختلف آناناس و گیلاس و هلو را در نظر گرفته بودیم و تنقلات کامل و متنوع را نیز هر نفر به دلخواه برای خود برداشته بود. یک لوله کوچک کالباس (سالامی) هم برای بین راه در نظر گرفته بودیم. جهت نوشیدنی های سرد و گرم قمقمه های بین راه: پودر اومالتین یا شربت پودری با سه طعم مختلف و پودر سکوئیک را در نظر گرفتیم و برداشتیم.
برای شام شب اول و پنجم: سوپ جو و سوپ رشته فرنگی، رشته فرنگی، رب، پیاز داغ، کره، لیمو، قرص سوپ، سیر، نان خشک و چای. شام دوم و چهارم: سوپ قارچ، رشته، رب، پیاز داغ، قارچ، کره، قرص سوپ، نان خشک. شام سوم و هفتم: سوپ پیاز، نخود سبز، رشته، رب، سبزی، پیاز داغ، روغن، قرص سوپ، نان خشک، سیر، چای. شام ششم و هشتم: کشک زرد (کشک زرد نوعی سوپ پودری یا آش محلی آماده و سهل الوصول است که در خراسان جنوبی و سیستان متداول است)، رب، پیاز داغ، کره، سیر، نان خشک، نوشیدنی گرم، خرما.
به اقلام فوق تعداد 15 عدد پرچم راهنما و تعداد سه دستگاه بی سیم تاکی واکی پر قدرت و یک عدد باطری یدکی آن ها و همچنین کرم و لوسیون محامظ پوست و ماسک آفتاب را اضافه کردیم.
دوربین فیلم برداری وی 8 که جهت ثبت تصاویر به همراه داشتیم در کمپ اصلی در حین فیلم برداری از مراسم برافراشتن پرچم گیر کرد و دیگر کار نکرد و تعمیر کار فنی کمپ اصلی هم نتوانست آن را به راه بیاندازد. ما که دیگر نمی توانستیم ازجریان صعود خود فیلم بگیریم تصمیم گرفتیم 6 دوربین عکاسی را برای ثبت عکس و اسلاید به کار ببریم و دست پر به ایران برگردیم. بچه ها هم همت کردند و مقدار زیادی فیلم های خام و عکس و اسلاید به همین منظور برداشتند.
بر روی بسته های غذایی نام کمپ های مربوطه را جهت مصرف در آن روز و جاگذاری برای روزهای برگشت به خاطر سهولت کار به ترتیب زیر نوشتیم:
صبحانه هشت وعده: کمپ 5300 دو وعده، کمپ 5800یک وعده، کمپ6100سه وعده، کمپ 6900یک وعده
شام هشت وعده: کمپ 5300 دو وعده، یکی برای مصرف و یکی برای شام شب هفت در برگشت، کمپ 5800 یک وعده برای شب دوم و یک وعده اضطراری، کمپ سوم سه وعده برای شب سوم و چهارم و شام ششم در برگشت برای جاگذاری، کمپ چهارم دو وعده برای شام پنجم و یک وعده اضطراری.
نهار 9 وعده: کمپ یک برای مصرف و نهار هشتم برای جاگذاری در برگشت، کمپ دوم یک وعده مصرف نهار دوم در بین راه، کمپ سوم دو وعده برای مصرف نهار سوم مصرف و یک وعده جاگذاری برای برگشت، کمپ چهارم دو وعده برای مصرف نهار چهارم و سه وعده اضطراری.
تنقلات را نیز بچه ها به دلخواه خود برچیده و به صورت شخصی برای 8 روز مکمل غذایی با خود برداشته بودند.
پس از دو روز استراحت و تجدید قوا و آماده نمودن بارهای خویش در کمپ اصلی، صبح روز بعد با کوله هایی از قبل آماده شده، پس از صرف صبحانه ای کامل در رستوران به سوی بلندی های مقصد به راه می افتیم. در صعود قبلی از همین مسیر با وجود اینکه کوله ها سنگین تر بود اما خیلی سریع خود را به کمپ اول رسانده بودیم و این بود که چند ساعتی وقت اضافه آورده بودیم. اما این بار هیچ شتابی به خرج ندادیم و خیلی راحت و با آرامش خاطر حرکت کردیم و با عبور از کناره های یخچال والترو و قطع عرض آن و صعود از شیب زیر ریزشی های بهمن خیز و پس از آن با عبور از تیغه ی سنگی به کمپ 5100 متر رسیدیم. ضمن استراحت در آنجا نهار روز اول را دسته جمعی صرف کردیم و چای داغ را بر روی آن نوشیدیم و پس از صرف نهار چون هنوز چند ساعت دیگر از روز را فرصت داریم در زیر آفتاب دلچسب بعد از ظهر دراز می کشیم و حمام آفتاب می گیریم. سرانجام تصمیم به ادامه صعود از شیب تند یخی بین کمپ 5100به کمپ 5300متر می گیریم. چکش یخ ها و کرامپون های جاسازی و پنهان کرده در این قسمت را از مخفیگاه بیرون می کشیم و دست و پای خویش را به آنها جهت درگیری با شیب یخی بالا سر مجهز می کنیم. حال ما آماده صعودیم، آن هم از شیب های تند یخی که به موازات هم چند رشته طناب فرسوده سفید رنگ از بالا آویخته دارد و هر کدام در چند متر به چند متر در زیر یخ مخفی شده و یا سراز برف و یخ به در آورده اند و ما را بارها مجبور به باز کردن و دوباره بستن یومار جهت حمایت می کنند. این بار همچون دفعه پیشین این شیب یخی را با کمک گرفتن از طناب های ثابت کار گذاشته شده در مسیر به وسیله یومار صعود می کنیم و در پایان روز به کمپ 5300 متر می رسیم و برای شبمانی به داخل چادر هایی که در صعود قبلی به اینجا حمل کرده ایم و هم اکنون بلافاصله آن ها را برپا کرده ایم می خزیم. در کل روز هوا آفتابی و آرام بود و هیچ گونه مشکلی نداشتیم. عصر هنگام اندکی وزش باد داریم که چندان آزاری جز سر و صدای چادرها ایجاد نکرد. پس از درست کردن نوشیدنی داغ و صرف آن شام اول را که شامل سوپ جو با مخلفات اضافی است به همراه نان خشک و سیر می خوریم. بچه ها برعکس صعود پیشین این بار اشتهای خوبی دارند و از مقدار کم مواد غذایی در هر وعده گله دارند! از وعده ی غذای اضطراری مقداری نان و چاشنی برمی داریم و مصرف می کنیم. فعلا بهتر است تا آنجا که اشتهای دوستان می طلبد خورد و نوشید. پس از شام، پشتبند آن چای داغ می نوشیم. مخصوصاً که در این ارتفاع یخ زده و در داخل چادر و در کنار دوستانی که سرحال و پر شور و یکدل مصمم اند تا همپای هم کاری را انجام دهند لذتی صد چندان دارد. مسئولیت کار با چراغ بنزینی و آماده کردن آب و شام و پخت و پز را از همان اول کار عباس بر عهده گرفت، " دستش درد نکند و دست مریزاد".
یکی از دو چراغ بنزینی که بدان دل بسته بودیم در همین ابتدای کار خراب شد و از کار افتاد. باید آن را در همین کمپ جا بگذاریم و از خیرش بگذریم. ولی چراغ یدک داریم. انگار بنزین های اکتان بالای مخصوص سوخت هلی کوپتر که البته تاریخ مصرف آن نیز گذشته چندان مناسب مصرف در چراغ های بنزینی نیست (سوخت را از BC و از شرکت آلپ نوروز گرفتیم)، هر چند زمان استفاده از چراغ های بنزینی هم سر آمده ولی فعلا ما باید به جای چراغ های سبک و تمیز گازی EPIکه بی درد سراند و قابل اطمینان، اجباراً با این نوع چراغ های پر درد سر و غیر قابل اطمینان بسازیم، " چه کند بی نوا همین دارد".
صبح روز بعد پس از بیداری و جمع و جور کردن خود برای صرف صبحانه آماده می شویم. آب برای درست کردن شیر عسلی و کاکائو به سختی گرم می شود. چراغ های بنزینی کماکان اشکال دارد و خوب کار نمی کند. عباس همچون تعمیر کاران دست و بالش سیاه شده است که موجب عصبانیت خودش و دست آویزی برای خنده ما شده است. شیرینی و بیسکویت بخوبی خورده می شود و پنیر لیقوان بسیار خوش خوراک است ولی از مربا و پنیر بسته ای چندان استقبالی نمی شود. چای را هم با عسل می نوشیم. با جمع کردن وسایل و یک تخته چادر که برای کمپ بالاتر نیاز داریم و با جا گزاردن یک تخته چادر سه نفره دوپوش معمولی و مقداری بسته مواد غذایی جهت استفاده در برگشت، کمپ اول را به مقصد صعود به کمپ های بالاتر که اولین آن در ارتفاع 5800 قرار دارد ترک می کنیم. در صعود قبلی مقداری تجهیزات گروهی را به آنجا حمل کرده ایم. مسیر ما در جهت جنوب و از گردنه یالی است که به قله کیروف به ارتفاع 6350متر ختم می شود و یالی است پوشیده از برف یخ زده با شیب تند و پلکانی که شکاف های یخی عمیق با دیواره های یخی عمودی، پله های این پلکان را تشکیل می دهند و تمام عرض یال را یک باره بریده اند و راه را بر صعود کننده بسته اند و ما ناچار باید در نقطه ای آنرا صعود کنیم که این نقاط را صعود کنندگان قبلی با طناب ثابت از بالا آویخته مشخص کرده اند که ما هم ضمن صعود و مشخص کردن کارگاه ها و ترمیم حمایت های میانی آن، با نصب پرچم های راهنما حدود آن را مشخص تر می کنیم تا در هوای خراب احتمالی نیز در یافتن آن ها دچار مشکل نگردیم. این پیشانی های عمودی یخی شکاف ها اکثرا با قندیل های فراوان و بسیار زیبا و دیدنی تزئین یافته است و انسان را حتی در نیمه ی راه صعود از دیواره ی عمودی و خطرناک یخی آن به توقف و تماشا وا می دارد!


در بین راه از تنقلات همراه خویش استفاده می کردیم. تنقلاتی که بچه ها به دلخواه خویش انتخاب کرده بودند و همراه داشتند. من هم بیشتر آبنبات و گز را ترجیح می دهم و همچنین آلوی سیاه را ضمناً .
آب نبات ویکس و آدامس هم برای تازه و مرطوب نگه داشتن دهان و گلو از ملزومات است. با عبور از یک یک شیب های برفی و شکاف های عمودی یخی این اختلاف ارتفاع 500 متری دو کمپ اول و دوم 5800متر را در طول روز طی می کنیم. کار صعود از مسیر کوتاه امروزمان نسبت به مسیر طولانی دیروز بسیار مشکل تر است.سرانجام و عصر هنگام به محل قرارگاه دوم می رسیم. ارتفاع 5800متر است و جایی است بسیار کوچک و پر شیب، به طوری که چادرها را نمی توانیم کنار هم برقرار کنیم. به ناچار با آماده کردن و مسطح نمودن جای چادرها با اختلاف سطح حدود یک متر از یکدیگر دو چادر نزدیک به هم برقرار می کنیم. این کمپ دوم ما در ارتفاع 5800خواهد بود. در پایان کار به استراحت می پردازیم. نهار و شام را پشت سر هم و با اشتها می خوریم. نهار کنسرو ماهی تن است با نان لواش خشک و زیتون شور و سیر. در نتیجه اشتهای خوب بچه ها نان کم می آوریم و از شام رزرو امانت می گیریم. پس از نهار نوشیدنی داغ می نوشیم و بلافاصله شام را که سوپ قارچ می باشد آماده کرده و می خوریم. این برای همه ما (بجز عباس) برای اولین بار است که در ارتفاع 5800 متر می خوابیم. به راحتی شب را می خوابیم. صبح روز بعد برای صبحانه شیر عسل و چای و نان گردویی و بیسکویت کرم دار کاکائویی و مربا و پنیر بسته ای داریم. یک سفره مفصل! پنیر ایرانی چون خوش خوراک و باب ذایقه بچه ها بود به زودی تمام شده و تهش بالا آمده است. پس از صرف صبحانه با جمع آوری یک چادر و بر جا گذاردن چادر دیگر در همین کمپ به ادامه ی صعود می پردازیم. مسیر را به سوی قله کیروف با ارتفاع 6300متر ادامه می دهیم. کل این مسیر که از یخچال والترو شروع شده و به قله کیروف ختم می گردد و مسیر عادی و نرمال محسوب می گردد به مسیر برودکین (brodkin) مشهور است و تا انتهای یال یعنی زیر قله مسیری پر شیب بوده و سپس از سمت چپ قله با تراورسی جالب و از بالای شیب های بسیار تند لبه تراس مانند کفی فیرن (firn – plativ)و از سمت شرق قله کیروف به داخل گودی قبل از کفی فیرن یعنی 200 متر پایین تر می پیچد. دو نفر از بچه ها که برای هم هوایی و انطباق خویش با ارتفاع احتیاج به زمان بیشتری دارند در چادر می مانند و چهار نفر دیگر با کوله های نسبتا سنگین به صعود ادامه می دهند. هدف امروز ما رسیدن به کفی فیرن در ارتفاع 6100متری است و برای رسیدن به کمپ بعدی باید حدود 400 متر صعود کنیم و سپس 200 متر فرود برویم و از سمت دیگر به دشت برفی موسوم به کفی فیرن برسیم.


از این رو تا حدود زیر قله کیروف صعود می کنیم و سپس از آنجا به سمت چپ می پیچیم و از زیر شیب پایین دست قله فرعی با تراورسی نسبتا خطرناک و از لبه بالایی پرتگاه های زیر پایمان به سمت شرق قله کیروف 6350متر می رویم واز طریق شیب ملایم و طولانی یال شمال شرقی قله کیروف با کم کردن حدود 300متر ارتفاع به دشت برفی زیر پایمان سرازیر می شویم.

طبق برنامه ی متداوله، اکثر تیم های صعود کننده به قله کمونیزم قرارگاه خویش را در این دشت وسیع و مناسب برقرار می کنند. ما نیز طبق برنامه همین منظور را داریم. بچه ها شیب برفی کفی فیرن را پیش می گیرند و چون هنوز وقت زیادی از روشنایی روز را در پیش داریم کوله پشتی خویش را در بالای شیب بر زمین می گذارم و آن را ثابت می کنم و با موافقت سرپرست تیم (عباس) بدون کوله و فقط با یک رشته صد متری طناب مسیر تراورس را با احتیاط تمام به عقب برگشته و با سرازیر شدن از شیب تند قله کیروف به کمپ 5800متر برمی گردم و به همراه دونفری که در کمپ مانده اند به طرف بالای شیب راه می افتم. چون این دو نفر هنوز از تاثیرات ارتفاع رهایی نیافته اند برای آسانی کار وسایل همراه را درون کوله ریخته و به دوش می کشم. قبلاً در موقع فرود برای کمک بیشتر به صعودمان شیب تند زیر مسیر تراورس را با طناب یکصد متری ثابت گزاری کرده ام. هر سه نفر به آرامی با رسیدن به محل طناب ثابت از یومار جهت کمک به صعود خویش یاری می جوییم و پس از رسیدن به بالای طناب ثابت مجدداً مسیر تراورس را نیز به صورت ضربدری و با حمایت از یکدیگر طی می کنیم و پس از اندکی استراحت در انتهای تراورس و تماشای برج های یخی زیر پایمان به سمت پایین و به سوی دشت برفی فیرن در زیر پایمان حرکت می کنیم. با رسیدن به کوله پشتی خود که موقع برگشتن در اینجا نهاده ام استراحتی دیگر برای نقس تازه کردن ضروری می گردد. از اینجا هر کس کوله خویش را به دوش می گیرد و من نیز کوله ی خود را برداشته و دسته جمعی سرازیر می شویم. بچه ها را که جلوتر رفته بودند پایین دست می بینیم. آنها عرض دشت برفی را طی کرده و در ابتدای شروع یال منتهی به قله دوشنبه در آن سوی دشت برفی در حال برپا کردن چادر های ما در قرارگاه سوم و در ارتفاع 6100مترهستند و با دیدن فرود ما یکی یکی کارها را رها می کنند و برای استقبال و احتمالاً گرفتن کوله ها و کمک به طرف ما می آیند. اولین نفر رسول است که به ما می رسد و کوله زرخواه را می گیرد و دومین نفر مسعود است که کوله مرا می گیرد و من که خسته شده ام حال بدون کوله پشتی سنگین به راحتی و با احساس سبک تر شدن به قرارگاه برپا شده تیم ایران با دو چادر در مرکز کفی وسیع و یکپارچه برفی فیرن می رسم. چادر های کمپ 3 در ابتدای شروع یال مسیر قله برپا شده اند. ضمن استراحت به باز کردن کرامپون ها و کفش ها و تخلیه کوله و تعویض لباس می پردازیم.
ادامه دارد...





















