اواسط هفته بود که پیشنهاد دره اشکاک مطرح شد. نامش را شنیده بودم اما هیچ ذهنیتی از آن نداشتم. موضوع را با سایر دوستان در میان گذاشتم و در نهایت قرار شد در قالب تیمی 4 نفره سری به این دره بزنیم. چیز زیادی از آن نمی دانستیم فقط می دانستیم فصل پیمایش آن اواخر اردیبهشت ودره کم آب و زیباییست. تنها یک گزارش از این دره در اینترنت موجود بود و عکس های آن برنامه هم گواه این موضوع بود که آب دره پر فشار نیست. طیق معمول در روز حرکت چند برنامه دیگر هم جایگزین این دره شد اما در نهایت تصمیم گرفتیم برنامه را روی اشکاک قطعی کنیم. مهران تا غروب روز 5 شنبه سر کار بود و قرار شد آنها هم خودشان را به ما برسانند. پس از پایان ساعت اداری به سمت الموت حرکت کردم.  محمد رضا هم از زنجان راه افتاده بود. پس از رسیدن محمد رضا با هم به سمت روستای هیر حرکت کردیم. غرق در زیبایی های منطقه بودیم . بهار الموت بی نظیر است. به روستای هیر رسیدیم. زمان کافی در اختیار داشتیم. تصمیم گرفتیم وضعیت جاده سپارده را هم چک کنیم و در صورت مناسب بودن راه با ماشین های خودمان به سمت گردنه برویم. تا روستای ویار همه چیز خوب بود اما قسمت های بالاتر جاده خاکی منتهی به گردنه و سپارده را باران شسته بود و شکاف های بزرگی در داخل خاک ایجاد شده بود. ماشین را پارک کردیم و کمی جلوتر رفتیم  تا دید بهتری را روی مسیر داشته باشیم و ببینیم اگر قرار باشد صبح پیاده برویم چقدر تا گردنه زمان می برد...

 مسیر طولانی  بود و نمی ارزید وقت مفیدمان را صرف راه رفتن در جاده خاکی کنیم. این جاده حد اقل سه ساعت پیاده روی داشت. به روستای هیر برگشتیم و با راننده نیسان منطقه صحبت کردیم و قرار شد ساعت 8 صبح به دنبالمان بیاید. شب را در حیاط مدرسه روستای هیر ماندیم ساعت 12 شب مهران و احمد هم رسیدند و پس از خوش و بش کوتاهی خوابیدیم.

97/2/7 ساعت 6 صبح بیدار شدیم. صبحانه عجیب و غریبی داشتیم. از هر کوله ای هر چیزی بیرون می آمد قلع و قمع می شد خیار شور. خامه. زیتون کافی میکس و طالبی  محتویات سفره رنگین ما را تشکیل می داد. با آمدن راننده نیسان قرار شد با ماشین به دنبال او برویم و ماشین را در روستای ویار پارک کنیم و از آنجا به بعد با نیسان برویم.

هوا ابری و سرد بود. در این سرما فکر شستن دست و صورت هم آزار دهنده بود چه برسد به فرود رفتن از آبشار...

پس از حدود 45 دقیقه نیسان سواری در جاده ای خاکی و ناهموار به گردنه بالای دره رسیدیم و از ماشین پیاده شدیم و به سمت رودخانه رفتیم. رودخانه پر آب بود و با خودم فکر می کردم اگر این آب به تنگه بریزد فشار آن بیشتر خواهد شد. ابتدای رودخانه ایستادیم و وت سوت ها را پوشیدیم. چقدر خوشحال بودم که وت سوت 7 میل آورده ام. مشغول تعویض لباس بودیم که ماشین دیگری هم بالای دره رسید. تیم دیگری هم به قصد پیمایش این دره به منطقه آمده بودند. آب رودخانه بسیار سرد بود و بچه ها از سرد شدن پایشان شکایت داشتند. من هم بادی به قب قب می انداختم و با جوراب 3 میلم  فخر فروشی می کردم. آدم های بی ظرفیت را از همین جا باید شناخت. کسی که پز جورابش را می دهد اگر روزی پولدار شود دیگر خدا را بنده نیست...

با گذر از چند دست به سنگ به اولین آبشار مسیر رسیدیم. در شرایط کم آب احتمالا این مسیر را دست به سنگ فرود می رفته اند اما با این آب چنین کاری امکان نداشت. با کمی جستجو سنگ مناسبی را پیدا کردیم و با اضافه کردن یک تسمه و یک حلقه فرود از آن گذشتیم. به آبشار دوم رسیدیم. حجم آب بسیار زیاد بود و مسیر فرود از میان آب می گذشت. فرود رفتم. همین که سرم را زیر آب بردم حس کردم با پتک به سرم می کوبند. فشار آب گیجم کرده بود و پس از فرود چند ثانیه ای طول کشید تا فهمیدم کجای داستانم. آب فعلی دره با آسمانرود برابری می کرد اما شرایط آن بسیار سخت تر بود. مسیر فرود از میان آب می گذشت و در تمام فرودها آبی سرد و پر فشار رویمان می ریخت. به آبشار چهارم مسیر رسیدیم. مسیر نیاز به اینجا تراورس قابل بازیابی داشت چون دسترسی به کارگاه با توجه به لیز بودن سنگ ها می توانست خطر ساز شود. با ایجاد تراورس و طناب ریزی آبشار تیم پشت سر هم به ما رسیدند. نوید چلنگر و دوستان تیم اروئیکا بودند. نوید پیشنهاد کرد چون اولین پیمایش امسال دره است و آنها دریل شارژی دارند روی طناب ما فرود بروند تا اگر کارگاه های مسیر نیاز به ترمیم داشت این کار را انجام دهند. به فاصله یک آبشار از آنها حرکت کردیم. به فرودی کوتاه و دو مرحله ای رسیدم. آب با شدت زیادی از دهانه آبشار خارج می شد . پله دوم مسیر هم دارای حوضه ای عمیق بود. با فرود این مسیر و خروج از حوضچه  خواستم طناب را جمع کنم که متوجه شدم  طناب لاخ شده. شدت آب این طناب را به داخل شکافی فرو برده بود. مهران با دست به سنگ شدن کمی از سمت چپ آبشار بالا رفت  و خود را به محل لاخ طناب رساند و من و احمد هم از پایین با تمام توانی که داشتیم طناب را کشیدیم. پس از تلاش فراوان طناب آزاد شد و نفس راحتی کشیدیم. یکی از ایرادات کارگاه های این دره همین بود. این کارگاه ها برای  شرایط کم آب زده شده بود و برای شرایط پر آب در بسیاری از نقاط نیاز به ایجاد دوییشن و کارگاه های جدید بود. آبشار بعدی آبشاری بلند و نیمه معلق بود. اشتباه بزرگی کردم و برای کنترل بیشتر اصطکاک ابزارم را بیشتر کردم. به محض آمدن در فضای معلق آبشار و ریختن آب روی صورتم به خاطر کندی فرود چند ثانیه ای روی طناب گیر کردم و با فلاکت تمام فرود آمدم. کم کم ابرها متراکم تر شدند و بارش باران آغاز شد. همین را کم داشتیم. به فرودی بلند و شیب دار رسیدیم. فرود ناجوری بود و کاملا در مسیر ریزش شدید آب بودیم.  ذهنیتی از طول آن نداشتیم و با کیسه طناب فرود رفتیم. به محض فرود رفتن به زیر کلاهکی رفتم که آب کمتر به رویم می ریخت . نفسی گرفتم و دوباره به آب زدم. به فرود رفتن نرسیدم و آب خودش پایینم برد. بچه ها هم آمدند. با فرود از پله بعدی کارگاه و ایجاد کارگاه انسانی مهران را به روش قرقره فرود آمد تا احتمال لاخ طناب را به حد اقل برساند و خوشبختانه طناب جایی لاخ نشد. فرود های مسیر یکی پس از دیگری انجام می شد.

در یکی از آبشار های مسیر کارگاه قدیمی در سمت چپ قرار داشت  و مسیر فرود آن خشک بود اما دارای سایش طناب بود. سمت راست این مسیر یک کارگاه جدید ایجاد شده بود و با عبور از شکافی باریک به آبی پر فشار می رسید. این فرود یکی از زیباترین فرود های مسیر بود. آبشار پایانی مسیر آبشاری پر آب به ارتفاع 35 متر بود. این آبشار از سمت راست بهتر راه می داد و با کمی دقت و فرودی حساب شده می شد درگیری با آب مسیر را به حد اقل رساند. با خروج از دره و تعویض لباس ها دوستان تیم اروئیکا محبت کردند و ما را تا روستای ویار رساندند.

خاطرات خوب اشکاک  تا مدت ها با ما خواهد بود.

نفرات برنامه: احمد رنجبر. مهران نیلساز. محمد رضا مختاری. نیما اسکندری

فایل pdf برنامه