گشایش آبشار های مَران

از زمان برنامه ریزی برای صعود زمستانی خط الراس هفت خوان در مورد وجود آبشاری بلند درروستای مران  دره سه هزاراطلاعاتی داشتم. امسال از اوایل فصل  پیشنهاد گشایش دره را با مهران و امیر و محسن مطرح کردم. هر دو موافق بودند و قرار شد زمان برنامه را با هم هماهنگ کنیم. دریکی از برنامه های دره نوردی متوجه شدم محمد رضا هم این دره را دیده است و تصمیم دارد برنامه ای را در آنجا اجرا کند. همان جا هماهنگی ها را انجام دادیم و قرار شد در اولین فرصت سری به مران بزنیم.

بالاخره زمان اجرای برنامه فرا رسید.  تمام لوازم را جمع کردیم و قرار شد روز 5 شنبه چهارم مرداد به سمت سه هزار حرکت کنیم.

97/5/4با آمدن مهران و محمد رضا به سمت قزوین حرکت کردیم. مقصدمان روستای مران در منطقه سه هزار تنکابن بود اما ترافیک جاده چالوس باعث شده بود مسیرمان را عوض کنیم و از طریق الموت و پیچه بن به سمت سه هزار برویم. امیر هم از همدان آمده بود و در قزوین منتظرمان بود. با رسیدن امیر به سمت الموت و معلم کلایه رفتیم. جاده کوهستانی و پیچ در پیچ بود.مسیر طولانی منتهی به گردنه سلمبار(سلج انبار)  پر شیب و در قسمت های پایانی خاکی بود. بالاخره به مران رسیدیم. محسن هم که از چالوس راه افتاده بود دو ساعتی زودتر از ما رسیده بود و در این فاصله گشتی در محل زده بود و مکانی را برای شبمانی پیدا کرده بود. محسن باغ کوچکی را نشان داد و گفت اینجا می توانیم شب را به صبح برسانیم. کلی ذوق کردیم و وارد باغ شدیم. باغ محسن در باغ سبزی بیش نبود و ما را به قبرستان برده بود. کنار غسالخانه زیر انداز ها را انداختیم . خوبیش این بود که آب پیدا می شد و با آبی که مرده می شستند می توانستیم چای بخوریم. فقط کمی تابوت جلو درب ورودی غسالخانه  توی ذوق می زد. شام مختصری خوردیم و لوازم فنی را تفکیک کردیم. قرار شد صبح ساعت 5 بیدار شویم و با طلوع آفتاب حرکت کنیم.

97/5/5ساعت 5 بیدار باش بود. به جرات می توانم بگویم یکی از بدترین شبهای عمرم بود. وقت وارد شدن به کیسه بیواک چند پشه هم وارد آن شدند. پشه های اینجا با نیش فرود می آمدند و رادار گریز بودند. بی هیچ صدایی می نشستند و می زدند ومی رفتند.  تمام تنم همزمان می خارید و برای فرار از این قبرستان لحظه شماری می کردم. بقیه هم وضعیت مشابهی داشتند. خلاصه کلام اینکه صبحانه را خوردیم و راه افتادیم. از روستا عبور کردیم. روستایی زیبا و تمیز و سر سبز بود.حدود ورودی دره را از گوگل ارث در آورده بودیم. با خروج از روستا و کمی پرس و جو از اهالی به سمت پاکوب کمر بری که به بالادست آبشار می رفت رسیدیم. با کمی صعود و تراورس ناگهان آخرین آبشار را مقابلمان دیدیم. آبشاری بلند و زیبا و پر آب بود. به تماشایش نشستیم. از این زاویه تماشای آبشار لذت بخش بود و آبشار  بالادست را هم می دیدیم.  به نظرم آبشار آخر شبیه آبشار آخر پیچه بن بود اما این کمی بلند تر بود.با رسیدن به انتهای تراورس و کمی صعود به دشت کوچک و سرسبزی رسیدیم. یال کوتاهی بین ما و رودخانه  فاصله انداخته بود. غرق در تماشای این دشت سر سبز زیبا بودیم.  با رسیدن به انتهای دشت از راه مالرویی بالا رفتیم و بالاخره به  رودخانه رسیدیم. استراحت مختصری کردیم و راه افتادیم.آب خنک و زلالی بود و از همه مهتر اینکه بستر رودخانه سنگی بود و با راه رفتن در آن آب رودخانه گل آلود نمی شد. به اولین آبشار رسیدیم. آبشاری دو پله ای  و کوتاه به ارتفاع 8 متر بود. در سمت راست آبشار یک انکر سایز 10 کوبیدیم و با یک صفحه تک حلقه کارگاه اول ایجاد شد. چون دره در جبهه شمال قرار داشت  همچنان پر آب بود. با گذر از این آبشار مسیر رودخانه را ادامه دادیم. غرق در زیبایی و بکری اینجا بودیم. به دومین آبشار رسیدیم. فرودی بین 12 تا 15 متری داشت. سنگ های سمت راست مناسب رولکوبی نبود. در سمت چپ آبشار یک کارگاه تک نقطه ایجاد کردیم.پای کارگاه پر از سنگ های ریزشی بود. با کمی تلاش  مسیر را پاکسازی کردیم. مسیر فرود درگیری با آب نداشت و از کنار آبشار می گذشت. این فرود در دو جا نیاز به کنترل سایش داشت که با محافظ طناب و کیسه طناب این کار را انجام دادیم. با فرود از این آبشار به آبشار سوم مسیر رسیدیم.  با ایجاد کارگاه طبیعی از درخت بالای آبشار از این آبشار هم گذشتیم. طول این آبشار هم حدود 12 متر بود و مسیر فرود آن  داخل  آب بود. با عبور از این آبشار مسیر را در امتداد رودخانه ادامه دادیم و به آبشاری 20 متری رسیدیم. با ایجاد یک کارگاه دو نقطه و طناب ریزی آبشار اماده فرود شدیم. مسیر فرود از درون آب می گذشت و در لبه آبشاردر دو نقطه نیاز به کنترل سایش داشت.  به آبشار بعدی مسیر رسیدیم. آبشاری بلند و دو پله ای بود. برای پله اول از درخت کنار آبشار کارگاهی طبیعی گرفتیم و با حدود 10 متر فرود به  پله دوم رسیدیم. ریزش آب باعث خیس شدن دریل می شد، به همین خاطر یک نفر جلو آب ایستاد تا نفر دیگر بتواند راحت تر کار کند . با ایجاد کارگاهی دو نقطه ای و طناب ریزی مسیر از این فرود 27 متری گذشتیم. درابتدای فصل به دلیل فضای کوچک جلو کارگاه و حجم بالای آب دسترسی به این کارگاه کمی دشوار است.  پس از این فرود کمی ساختار دره تنگ تر می شد. با عبور از چند پرش کوتاه به محلی رسیدیم که آبشار فرعی بسیار زیبایی وارد دره می شد. بالاخره به بالای محلی رسیدیم که از صبح آن را دیده بودیم. ابتدا با ایجاد یک کارگاه تک نقطه در سمت راست آبشار و فرودی دو مرحله ای از این آبشار 15متری گذشتیم. در پایین این آبشار آب به حوضچه ای گرد و زیبا می ریخت. عمق حوضچه زیاد نبود که بشود از ارتفاع تقریبا دو متری به داخل آن پرید. ضمن اینکه در فصل پر آب خروجی آب این حوضچه می توانست باعث بهم خوردن تعادل و سقوط شخص شود. برای ایمنی بیشتر یک کارگاه تک نقطه ایجاد کردیم و به بالای بلند ترین آبشار دره رسیدیم. برای دسترسی به لبه آبشار باید از روی سنگی  شیب دار پایین می رفتیم.  با کوبیدن یک انکر سایز ده به لبه آبشار رسیدیم. فرود بلندی بود و با توجه  معلق بودن  مسیر و حجم آبی که داشت می توانست برای شخص در حال فرود مشکل ساز شود. بهتر بود با ایجاد یک تراورس کمی مسیر فرود را از آب دور کنیم. سنگ های مسیر به دلیل ریزشی بودن محدودیت هایی را برای رول کوبی ایجاد می کرد. کارگاهی دو نقطه ای ایجاد کردیم و با نصب دو انکر دیگر در طول تراورس ، کارگاه دوم  رابه صورت دو نقطه ای ایجاد کردیم. این تراورس به صورت نیمه معلق بود و برای ایمنی بیشتر مسیر طناب ثابتی را روی آن باقی گذاشتیم تا در صورت تردد تیم های بعدی عبور از این مسیر به صورت ایمن صورت پذیرد.  70 متر فرود معلق از کنار آبشاری زیبا و پرآب آخرین فرود این دره زیبا بود و در نهایت با 45 دقیقه پیاده روی به روستای مران بازگشتیم. مران ترکیبی دلنشین  از آسمانرود و پیچه بن بود

نکاتی در مورد پیمایش دره مران:

در این دره  تا قبل از رسیدن به دو آبشار آخر در قسمت هایی از مسیر امکان خروج از دره وجود دارد.

فصل مناسب برای پیمایش دره از نیمه تیر تا نیمه شهریور می باشد

آبشار آخر دارای دو کارگاه است(یکی در ابتدای تراورس که  می توان در شرایط کم آبی از آن استفاده کرد و دیگری در انتهای تراورس که برای شرایط پر آبی دره مناسب است).

برای پیمایش دره به طنابهایی به متراز 70 ، 50 و 20 متر نیاز دارید.

 ,

ورودی دره

دو آبشار آخر

i5tbgkhz0kokxcvjrmm.jpg

ti50kiybke50psiib8r.jpg

84bpvj035s4boefpl0w5.jpg

 

15l6en9zmzccqy8kj5.jpg

e5gy4jopd3f1nozwcals.jpg

ofv8gq508zd9jisb7ih8.jpg

qabhvybo3aqhmd0j072.jpg

p15ch8ontjyygjvdj4h.jpg

mgiovrnscyd3tpbvh55e.jpg

zxl3w5gcr69kpcy7zs.jpg

qtw8466ju0ib75kpjcsp.jpg

ojwxuwzbrx0dsoju0ypw.jpg

hi9jq6o8ivbvvkb0olk.jpg

u6iroit5izlsqvklo0e0.jpg

81ilpdtunu83a6pvng.jpg

mxzert8pixr6qorimn39.jpg

نفرات برنامه: محسن سام دلیری. مهران نیلساز. امیر حسین نجاریان. محمد رضا احمدیان. نیما اسکندری

دره درگ، دره توان، دره پيچ بن

تعطيلات 15 خرداد فرصت خوبي بود تا چند روزي را از شهر دور باشيم و به خودمان برسيم و براي اينكار كجا بهتر از الموت. هم بكر بود و هم خلوت تر از بقيه جاها. قرار را براي اجراي چند برنامه دره نوردي گذاشتيم. قرار بود مهدي و عليرضا از همدان به منطقه بيايند. امير هم شب قبل به كرج آمده بود و با هم هماهنگ كرده بوديم تا با يك ماشين برويم. ساعت 30/3 بامداد روز دو شنبه 14/3/97 همراه با امير به سمت قزوين حركت كرديم. مسير بسيار شلوغ بود. بالاخره به خروجي الموت رسيديم و مسير را به سمت گردنه قسطين لار و روستاي درگ ادامه داديم. نرسيده به قسطين لار مهدي زنگ زد گفت جاده خاكي 22 كيلومتري منتهي به درگ گلي و لغزنده است و با ماشين شاسي بلند به سختي به روستا رسيده اند و گفت راه ديگري را پيدا كنيم.با كمي جستجو مسير ديگري را پيدا كرديم. جاده ديگري از رجائي دشت به سمت روستاي كارنچال و باغستان و درگ مي رفت. اينترنت گوشي درست در اين منطقه كوهستاني كار نمي كرد و چند بار مسير را اشتباه رفتيم و بالاخره در مسير درست افتاديم. 38 كيلومتر جاده خاكي و ناهموار و لغزنده به اندازه يك مسير 100 كيلومتري خسته كننده بود. بالاخره ساعت 30/9 صبح به روستاي زيباي درگ رسيديم. روستايي بسيار زيبا و خلوت و سر سبز بود. با ديدن بچه ها و خوش و بشي كوتاه مشغول جمع آوري لوازم شديم. بين بردن وت سوت 3 ميل و 7 ميل مردد بودم. يكي از اهالي مهمان نواز روستا برايمان چايي و خرما آورد. مسير دسترسي به دره را سوال كردم و اطلاعات خوبي گرفتم. خلاصه كلام اينكه ساعت 30/10 صبح به سمت دره حركت كرديم. مسير از ميان باغ هاي انبوه روستا به سمت پايين مي رفت. در نهايت با عبور از شيبي تند به كف رودخانه رسيديم. هوا گرم بود و عزاي وت سوت 7 ميل را گرفته بودم. پس از كمي راه رفتن در ميان رودخانه به اولين آبشار رسيديم. فرودي حدودا 10 تا 15 متري داشت. ساعت 11 بود و با توجه به طولاني بودن دره حدس مي زدم از برنامه عقب هستيم. وت سوت ها را پوشيديم و راه افتاديم. بدنم گُر گرفته بود و هر قدر هم آب روي سر و بدنم مي ريختم فايده اي نداشت. با عبور از دومين آبشار كه آن هم حدود 15 متر بود كم كم از شدت گرما داشتم بي حال مي شدم. مهدي وت سوت نازكي داخل كوله داشت و آن را پوشيدم و نجات پيدا كردم. دره درگ به صورت تنگه اي نبود و در بسياري از نقاط راه فرار داشت. آبشار ها را يكي يكي پايين مي رفتيم. درگ دره خوبي بود اما به زيبايي خيلي از دره ها نبود و با اينكه بسياري از فرود ها در مسير آب بود اما آب آن چالش برانگيز نبود. در نهايت به آبشاري 7 متري رسيديم كه فاقد كارگاه بود. احتمالا در شرايط كم آب دره مي شد با كمي دست به سنگ شدن از آن گذشت اما شرايط فعلي اجازه اين كار را نمي داد. خوشبختانه دريل داشتيم و نگران زمان رولكوبي نبوديم. با نصب يك انكر8 از اين آبشار گذشتيم. با عبور از چند آبشار ديگر به آبشاري رسيديم كه كارگاهي تك نقطه داشت. مهدي فرود را آغاز كرد. چند متري تا كف آبشار باقي مانده بود كه ديدم  انكر دارد از جاي خود خارج مي شود. فريادي زدم و مهدي با نهايت سرعت به پايين رسيد. يك رول ديگر كوبيديم و با خيال راحت فرود رفتيم. دره داشت زيبا تر مي شد. ابرهاي سياهي آسمان را گرفته بود و نمي دانستيم بايد چكار كنيم. كارگاه آبشار روبرويمان درختي بود كه دور آن تسمه اي بسته شده بود اما اين مسير باعث سايش و زده دار شدن طناب مي شد. با دريل سوراخي را ايجاد كردم. مهدي ابرها را نشان مي داد و با علي مشغول صحبت بود. اگر بارش اتفاق مي افتاد در اين قسمت راه فرار داشتيم اما اگر وارد تنگه مي شديم با توجه به اينكه مسير را نمي شناختيم نمي دانستيم چه چيزي در انتظارمان است. تصميم گرفتيم از دره خارج شويم. 10 متري به سمت بالا رفتيم. پشيمان شدم و دوباره به سر كارگاه برگشتيم. چند رعد و برق زد و بارش شديد باران آغاز شد. به سمت بالا فرار كرديم . با صعود مسيري دست به سنگ و ريزشي به زير كلاهكي رفتيم. بارش بسيار شديد باران آغاز شده بود. رولي را زير كلاهك زديم و خود حمايت ها را به آن وصل كرديم. باران شديدي مي باريد و با اينكه جاي راحتي نداشتيم اما در مكان امني بوديم. كم كم سرما داشت به بدنم نفوذ مي كرد. كمي تنقلات خورديم. ماهيچه پاره بازويم از صبح درد مي كرد و با ‍ژلوفن دردش را تحمل مي كردم. يك ساعتي گذشت. دير شده بود. البته دره جاي خواب زيادي داشت اما از تنگه روبرويمان بي اطلاع بوديم و نمي دانستيم تا كجاي كار ساختار دره به اين صورت است.بالاخره باران كمتر شد. بر روي همان انكر  كه خود حمايت زده بوديم طناب ريزي كرديم و با فرودي 50 متري به كف دره رسيديم و به سمت همان آبشار كه قبلا براي رول كوبي سوراخش را ايجاد كرده بوديم رفتيم. فرودي حدودا 20 متري و كاملا زير آب بود. كمي جلوتر به محلي رسيديم كه بايد حدود 2 متر را در مسير آب با گرفتن گيره از سنگ هاي اطراف پايين مي رفتيم. به سمت آن رفتم و به يك متريش رسيدم. غرق در افكارم بودم كه ناگهان برق از سرم پريد. گرزه مار بزرگي روي سنگي كه قرار بود از آن پايين برويم خوابيده بود. براي عبور از اين قسمت بايد حتما از جلوي صورتش رد مي شديم. چند باري بلند سوت زدم. بي فايده بود. مي توانستيم فراريش بدهيم اما اگر احساس خطر مي كرد و عصباني مي شد و به حوضچه پايين مي رفت اوضاع خراب تر مي شد. ما قرار بود به اين حوضچه برويم. بر خلاف ميلم فتواي قتلش را صادر كردم. چند سنگ برداشتيم و به سمتش رفتيم. علي اول زد و سنگ ها به مار نخورد و فرار كرد و به حوضچه پريد. از چيزي كه مي ترسيديم به سرمان آمد. قرار شد با نصب يك رول ديگر از حوضچه عبور كنم و براي بچه ها گايد لاين بكشم. وارد حوضچه شدم و فرار كردم. بيرون حوضچه مار را ديدم كه چنبره زده بود و نگاهم مي كرد. بخير گذشت. با آمدن بچه ها به مسير ادامه داديم. دره طولاني بود و بستر ناهموار رودخانه سرعتمان را كم مي كرد. ساعت 19 بود و پيش خودم فكر مي كردم 3 ساعتي راه باقي مانده است. ناگهان چند كابل برق را ديدم و به جاده رسيديم. اينجا خروجي دره بود. با ماشيني گذري به كارنچال رفتيم و با كرايه يك نيسان به روستاي درگ برگشتيم. خسته راه و ترافيك و دره بوديم. شب را در روستاي درگ و كنار ماشين خوابيديم. 

97/3/15 صبح زود بيدار شديم. راه زيادي را بايد برمي گشتيم. سريع لوازم را جمع كرديم و حركت كرديم. جاده اي كه از درگ به سمت باغستان و كارنچال مي رفت بسيار زيبا و سرسبز بود. به رجايي دشت رسيديم. سعيد و پسر خاله اش از همدان به رجايي دشت آمده بودند و منتظرمان بودند. با رسيدن به بچه ها و خوش و بشي كوتاه به سمت گازرخان حركت كرديم. برنامه امروز ما دره توان بود. رو راست بگويم هر قدر براي اين دره دنبال اطلاعات بيشتري گشتم كمتر به نتيجه رسيدم. هيچ شناختي از آن نداشتم و گزارشي از آن موجود نبود. با رسيدن به گازرخان به سمت روستاي توان رفتيم. ماشين را در انتهاي روستا پارك كرديم و نيم ساعتي براي صرف صبحانه و بستن كوله ها وقت گذاشتيم. ساعت حدود  10:30 بود. براي ورود به دره حدود 100 متر پس از روستا وارد شيب منتهي به دره شديم. هر قدر پايين تر مي رفتيم شيب مسير بيشتر مي شد. در كل وارد شدن به دره مسير خوب و راحتي نداشت ، اگر هم داشت ما آن را نديديم. خاك سفت و شيب زياد مسير نياز به دقت فراواني داشت. توان دره اي طولاني با ساختاري از جنس كنگولومرا و فرود هايي متعدد بود واز نظر ظاهري شباهت زيادي را با تنگوان داشت. اينجا واقعا بكر و زيبا بود. حدود 20 دقيقه تا اولين آبشار مسير راه بود.با رسيدن به اولين آبشار وت سوت و هارنس ها را پوشيديم و آماده فرود شديم. با توجه به ساختار دره فقط مي توانم بگويم اگر اينجا سيلي اتفاق بيفتد فقط بايد پرنده بود و بال زد تا از مرگ رها شد. در اين دره هيچ راه فراري وجود ندارد. ديواره هايي بلند و ساختاري تنگه اي و بسيار باريك فرصت هر عكس العملي را مي گيرد. اولين آبشار آبشاري كوتاه بود و كارگاه آن يك انكر اسپيت بود. بدون شوك و آرام از آن گذشتيم. به آبشار دوم رسيديم. ارتفاع آن حدود 10 متر بود. مي شد به صورت دست به سنگ هم پايين رفت اما چون لوازم ايجاد كارگاه را داشتيم روي سنگ ريشه دار كف رودخانه يك انكر سايز 8 كوبيدم و از آن گذشتيم. توان يكي از زيبا ترين دره هايي بود كه تا به حال رفته بودم. فرود هاي زيبا. دست به سنگ هاي متعدد و ساختار زيبا، اين دره را از ساير دره هاي الموت متمايز مي كرد. متاسفانه تعداد كل فرود ها و آبشار هاي دره را به علت تعداد زياد  آنها در ذهن ندارم. در ميانه هاي دره كمي عرض آن زيادتر شد و پس از آن به قسمت تنگه اي دره رسيديم. به دليل عرض كم دره كه گاهي به اندازه عرض شانه بود و طول زياد ديواره ها در بعضي از نقاط از هد لامپ استفاده مي كرديم. باران بسيار شديدي شروع به باريدن كرد. شرايط واقعا داشت خطرناك مي شد. از بالادست دره سنگباران مي شديم و جز فرار كاري از دستمان بر نمي آمد. از زيباترين قسمت هاي دره در زير بارش شديد باران با نهايت سرعت گذشتيم و از تنگه خارج شديم. خوشبختانه  كمي آسمان آرام تر شد. به سمت خروجي دره حركت كرديم. چيزي را كه مي ديدم باور نمي كردم. درست در مسير آب رودخانه حفره عميقي حفر كرده بودند و زباله هاي فراواني در آنجا انباشته شده بود. باور مي كنيد؟؟؟ گود زباله آن هم صورت بَدَوي و بدون كوچكترين استاندارد و بدون كوچكترين زير سازي براي كنترل شيرابه آن هم درست در مسير رودخانه و سيل.اگر اين اتفاق در كشور هاي اروپايي مي افتاد احتمالا مسئول مربوطه را در تيمارستان بستري مي كردند. اينجا ايران است و عادت كرده ايم.........

از دره خارج شديم. باران شديد همچنان مي باريد و ما در به در جايي براي عوض كردن لباس بوديم. وارد ماسه شويي شديم. گاهي اوقات آدم هايي سر راهمان سبز مي شوند كه انگار آن ها را سالهاست مي شناسيم. نگهبان ماسه شويي هم يكي از اين افراد بود. با خنده و رويي گشاده به داخل دعوتمان كرد. لوازم شستشو در اختيارمان گذاشت و با چاي و ... از ما ميهمانان نا خوانده پذيرايي كرد و در نهايت با ماشين شخصي خود بچه ها را براي برگرداندن ماشين تا توان رساند. بدون دريافت يك ريال و بدون چشم داشتي به مسائل مالي. با اينكه از جبر روزگار در بد زمانه اي دنيا آمديم ديدن اين آدم ها التيام و تسكين است، جاي خوشحالي است كه هنوز فساد و تباهي مثل خوره تار و پود فرهنگمان را نابود نكرده است.

با خداحافظي از دوستان به سمت پيچه بن حركت كرديم. هدف فردايمان پيچه بن است. پيچه بن يا به قولي فني ترين دره ايران از نظر كار با طناب...

دير وقت بود كه به پيچه بن رسيديم و به قهوه خانه سر جاده رفتيم. قهوه خانه كه چه عرض كنم. دزد سر گردنه بهتر است. فقط سلام و عليكش رايگان بود و براي هر چيزي پول طلب مي كرد.  براي يك شب خوابيدن طلب 200هزار تومان پول مي كرد. براي كوچك ترين خدماتي پول مي خواست. مخلص كلام اينكه زورش به ما نرسيد و نگذاشتيم مورد عنايت قرارمان دهد.

97/3/16

صبح پس از بيدار شدن و خوردن صبحانه به سمت دره حركت كرديم. ورودي درست دره قبل از پيچ بن بود  و ما الان تقريبا دو ساعتي بالاتر بوديم. رودخانه از همان ابتدا تكليف كار را روشن كرد . آب سرد و زياد بود و هر قدر جلو تر مي رفتيم به حجم اضافه مي شد. بالاخره پس از كلي بالا و پايين رفتن و عبور از عرض رودخانه به اولين آبشار رسيديم. اين دره قبلا دو بار پيمايش شده بود . تيم پرتعدادي از دوستان اصفهاني سر اولين آبشار بودند و بايد منتظر مي مانديم. آبشار اول حدود 40 متر بود و نياز به ايجاد تراورس داشت. بالاخره نوبت ما رسيد و تراورس را ايجاد كرديم. با اينكه فرود از كنار آب انجام مي شد اما باز هم نفرات در قسمت هاي پاييني آبشار درگير آب مي شدند.  دو انكر سايز 8 و دو شگل كارگاه فرود اين آبشار را تشكيل مي داد. منتظر خروج طناب دوستان اصفهاني از كارگاه شدم. طناب با شرايط كارگاه لاخ شد. با كلي تقلا طناب را آزاد كردم و با اضافه كردن طنابچه و مايلون كارگاه را اصلاح كرديم و فرود رفتيم. فرودي بلند و زيبا بود. با رسيدن دوستان به سمت آبشار دوم رفتيم. با صعود و فرودي كوتاه به آبشار دوم رسيديم. آبشاري دو پله اي با فرود هاي حدود 10 و 15 متر بود. فرود بعدي نيز نياز به ايجاد تراورس داشت. با ايجاد تراورس و طناب ريزي به روش ايت بلاك فرود رفتيم. اين فرود كاملا در زير آب بود و جز سفيدي و صداي كر كننده چيزي را نمي ديديم و نمي شنيديم. اين فرود هم فرود بلندي بود.آبشار بعدي مسير از كناره ها راه مي داد و نيازي به فرود رفتن نداشت. آخرين آبشار مسير نيز فرودي دو مرحله اي داشت و با عبور از فرود 10 متري فرودي كاملا معلق و 65 متري به پايين مسير رسيديم.در مجموع پيچه بن دره اي است كه براي افراد مبتدي توصيه نمي شود. فصل پيمايش اين دره از نيمه خرداد تا نيمه تير مي باشد. با خروج از پيچه بن و خداحافظي از سعيد و امير به سمت هير رفتيم. شب مرتضي و مهران هم به ما ملحق شدند و براي روز بعد همراه با دوستان اصفهاني در برنامه اي مشترك اقدام به پيمايش دره اشكاك كرديم. (گزارش برنامه اشكاك در وبلاگ موجود مي باشد)

عكس هاي درگ

b2p4k3nhj3fldj1klnd0.jpg

wiuygd1c5z6u18ocjwic.jpg

1srift92udyqvhndehd8.jpg

cftaxsitjtfnil0tfzu.jpg

fvymhu4t79chg0e43cs9.jpg

8qpfo2gkzkhd8gmz8gwd.jpg

wz5d56byl05lpa5s5yoq.jpg

bjagd3rlcq18g4dqvy8z.jpg

8zryec70jfozo4vxq9ec.jpg

t4yhfm1wzio09syzphp.jpg

3c9ruv1z3o7ap7d4v2ri.jpg

7ollsd3yxx4kphi2a4.jpg

kpdjgin9otsgjbzn37i.jpg

ul5jm10kuz7ae34tknv9.jpg

50a8p75qzff7d0gzdbt.jpg

u2xwxxd7beje0j5ezfp4.jpg

kthwuw9yk98nkt3ss14d.jpg

glt8om29h7hegheqybzu.jpg

نفرات برنامه: سعيد رنجبران. مهدي سلطاني. علي ملك محمدي. امير نجاريان. مهران نيلساز. مرتضي صفر زاده. نيما اسكندري

فایل pdf برنامه

 

تنگ اليت

حكايت اليت رفتن ما حكايت جن و بسم الله بود. دو سال بود مهدي مي گفت امسال بريم اليت و هر بار كاري پيش مي آمد واين اتفاق نمي افتاد. امسال كمي منسجم تر دره نوردي كرده بوديم و با توجه به نزديك شدن پايان فصل دره نوردي تصميم گرفتيم برنامه آخر را در اليت اجرا كنيم. در واقع تمام دره هاي امسال پيش برنامه اي براي اليت بود. هيچ ذهنيتي در مورد اليت نداشتيم و فقط چند عكس و فيلم كوتاه از آن ديده بوديم. تنها چيزي كه مي دانستيم اين بود كه جريان هاي آبي اين دره مي توانست مشكل سازشود. هیجان و لذت این ندانستن ها بی نظیر است.

روز حركت بود و همه لوازم جورشده بود اما تمام تلاشمان براي پيدا كردن تروبگ به در بسته خورده بود و نداشتن تروبك مي توانست در شرايط اضطراري مشكلاتي را برايمان ايجاد كند. خلاصه كلام دوباره مجبور شديم صورتمان را با سيلي سرخ نگه داريم. قوطي خالي كوچك كراتيني داشتم كه از آن به عنوان كيت بقا استفاده مي كردم. آن را با ميخ چادر سرخ شده روي آتش سوراخ كردم و طنابي 7 ميل را از آن عبور دادم و از هر دو طرف گره زدم. حالا تروبگ سبك و شناوري داشتيم. طوري از محصول ابداعي رونمايي كردم كه كارخانه مرسدس بنز از آخرين محصولش رونمايي نكرده بود. وسايل را جمع و جور كرديم و به سمت روستاي اليت حركت كرديم. ابتداي جاده چالوس با مهدي و عليرضا و سعيد از همدان و مرتضي از قزوين قرار داشتيم. با جمع شدن بچه ها به سمت جاده چالوس و دزد بن حركت كرديم. ساعت حدود 10 بود كه به روستاي اليت رسيديم و به امامزاده روستا رفتيم. هوا كمي سرد بود و راحت تر بوديم داخل بخوابيم. بي سر و صدا شام مختصري خورديم و خوابيديم.

96/6/31: صبح زود بيدار شديم و پس از صرف صبحانه به سمت ابتداي دره حركت كرديم. اليت برخلاف بقيه دره ها بود و فاصله هوايي كوتاهي داشت و ورودي وخروجي دره به روستا مي رسيد. به سمت انتهاي روستا رفتيم. از بالا رودخانه را مي ديديم اما نمي دانستيم آنجا ابتداي دره است يا انتهاي آن؟ نماز شك دار نخوانديم و تصميم گرفتيم از كمي بالاتر وارد دره شويم و دوباره به سمت بالادست حرکت کردیم(که البته تصمیم درستی بود) بالاخره به ابتداي دره رسيديم و لباس ها را عوض كرديم و وت سوت ها را پوشيديم و وارد رودخانه شديم. عرض رودخانه زياد بود. دماي آب پايين بود و سرما را كاملا مي شد حس كرد.چيزي كه از سرماي آب بيشتر به چشم مي آمد سنگ هاي بسيار ليز بستر رودخانه بود. پرش هاي متعددي تا رسيدن به اولين آبشار وجود داشت. به دلیل حجم بالای آب و جریان های آبی موجود در حوضچه ها عملا امکان فرود دادن نفر اول روی بدن سایر نفرات برای چک کردن عمق حوضچه وجود نداشت و نفر اول باید سعی می کرد با توجه به شرایط حوضچه از بهترین محل به داخل آب بپرد. تروبگ ابدایی هم برای امداد آماده بود. مشکل خاصی تا رسیدن به اولین آبشار پیش نیامد و به اولين آبشار رسيديم. كارگاه آن تسمه اي به دور درخت بود و امكان ايستادن زير مسير و حمايت نفرات به دليل ريزشي بودن مسير وجود نداشت. پايين آبشار اول جلبكي بزرگ و صورتي رنگ توجهم را جلب كرد.پايم را رويش گذاشتم و تعادلم را از دست دادم و روي آن سقوط كردم. تازه متوجه سم هايش شدم. گاو بزرگی بود که احتمالا از سنگ های بالا به داخل دره سقوط کرده بود. بوي تعفن لاشه به هوا بلند شد. به كارگاه بعد رسيديم. پايين آبشار هيدروليك خطرناكي قرار داشت و بلافاصله بعد از آن يك پرش كوتاه... طناب ريزيمان به گونه اي بود كه با همان طناب بتوانيم از اين پرش هم عبور كنيم. اين كار اشتباه بود و بايد طناب را همسطح آب مي گرفتيم. به محض ورود به حوضچه زير آبشار متوجه جريان هيدروليكي پر قدرتي شدم كه داشت به داخل آبشارم مي كشيد. با تقلاي زياد طناب را از ابراز آزاد كردم و از آب خارج شدم و با ايجاد گايد لاين ساير نفرات فرود آمدند. در تمام طول مسير و خصوصا هنگام پرش ها نفرات تيم در كنار هم بودند. آبشار بعدي آبشاري كوتاه بود و بلافاصله پس از آن آبشار ديگري قرار داشت. آب پر فشاري از دو طرف سنگي كه وسط اين آبشار قرار داشت به پايين مي ريخت و كف سفيد رنگ حوضچه پايين مانع تشخيص عمق آبشار مي شد. طناب ريزي كمي بالاتر از سطح آب انجام شد و با عبور نفر اول و استفاده از همان تروبك ابدايي همه نفرات از حوضچه خارج شدند. آبشار پنجم آبشار قدرتمند و پرآبي بود و جريان هيدروليكي خطرناكي داشت. با عبور نفر اول و ايجاد گايد لاين ساير نفرات فرود آمدند و در نهايت به آبشار اژدها رسيديم. اين آبشار بزرگترين آبشار دره بود . با استفاده از كارگاه موجود، تراورس منتهي كه كارگاه فرود ثابت گذاري شد و نفرات با استفاده از اين لايف لاين به كارگاه رسيدند. كارگاه اين آبشار به صورت زنجير بود و در كنار كارگاه قديمي آن ايجاد شده بود.از آنجايي كه ديد كافي روي مسير وجود نداشت نفر اول با قفل ابزار فرود با حمايت از بالا شروع به پايين رفتن كرد . در طول مسير فرود حدود 6 انكر وجود داشت كه با انداختن كارابين و عبور طناب فرود از اين دوييشن ها فاصله كافي از مسير آبشار ايجاد شد. آبشار اژدها نامی برازنده برای این آبشار بزرگ بود. این آبشار از سه پله تشکیل شده بود و یکی از زیباترین آبشارهای این دره بود.با رسيدن همه نفرات، دومین مرحله فرود از آبشار اژدها طناب ریزی شد و با فرودي 45 متري به پايين آبشار اژدها رسيديم. پس از اين آبشار يك حوضچه كوچك قرار داشت و با عبور از آن و فرود از سنگي سه متري به آبشار بعدي رسيديم. ظاهرا مسير از سمت چپ راه مي داد و آثار يك كارگاه قديمي را هم مي شد در آنجا ديد اما مسير فرود از اين كارگاه كاملا زير آبي پر فشار قرار داشت. با كمي جستجو در سمت راست مسير يك بولت ديگر را پيدا كرديم. براي رسيدن به كارگاه بايد مسيري 20 متري را بالا مي رفتيم. اين مسير روي سطح شيب داري قرار داشت و كاملا گلي و ليز بود و در صورت بهم خوردن تعادل ریسک سقوط از مسیری حدودا ۳۵ متری وجود داشت. نفر اول با حمایت از این مسیر بالا رفت با ثابت گذاري مسير ساير نفرات هم رسيدند و طناب ريزي اين آبشار انجام شد. مسير فرود روي سنگي خفته قرار داشت و سپس به فضايي عمودی مي رسيد. لبه ي اين سنگ بسيار تيز و برنده بود. با استفاده از محافظ طناب از اين آبشار گذشتيم.آبشار بعدي هم داراي جريان هيدروليك بود اما خطرناك تر ازآن، فاصله كوتاه تا آبشار بعدي بود و احتمال سقوط نفر اول (خصوصا با داشتن جليقه) به دليل حجم بالاي آب و كم بودن اين فاصله زياد بود. دو متر پايين تر از اين آبشار(سمت راست) سكويي قرار داشت و كه با رسيدن به آن و فاصله گرفتن از جريان هيدروليك زير آبشار بايد از آنجا به پايين مي پريديم و با شناي تهاجمي کوتاه خود را سمت چپ آبشار مي رسانديم. با ايجاد گايد لاين ساير نفرات هم فرود آمدند. آبشار بعدي هم آبشاری پر فشار بود اما کارگاه آن در جای مناسبی قرار داشت و فرود آن از زیر آب نبود و راحت از آن گذشتيم. پس از اين آبشار يك مسير تراورس داراي طناب ثابت قرار داشت كه مسير فرود را از آبشار دور مي كرد. حجم آب اين آبشار باور نکردنی بود. با گذر از اين تراورس و فرود از این آبشار به آخرين آبشار مسير رسيديم. با ایجاد یک لایف لاین مسیر رسیدن به کارگاه ایمن سازی شد.مسير فرود اين آبشار از زير آبي با فشار زياد مي گذشت و در پايين آبشار حوضچه اي با جريان آبی خطرناک قرار داشت. با بستن كوله پشتي به طناب و انداختن آن در مسير رودخانه و ايجاد گايد لاين نفر اول عبور کرد و يك گايد لاين مطمئن را ایجاد کرد و تمام نفرات فرود رفتند. کارگاه این آبشار تک نقطه بود و بهتر است دوستانی که سال آینده به الیت می روند این کارگاه را ایمن سازی کنند. ساعت ۶.۳۰ به انتهای دره رسیدیم و کمی برای صرف تنقلات ...توقف کردیم.با ادامه مسیر و گذر کنار آبشار بزرگی که ازسمت چپ دره به آن وارد می شد از شیب تند و طولانی منتهی به روستا به امامزاده برگشتیم.

- آبشار هاي پر فشار و حجم بالاي آب، جريان هاي آبي، سردي آب و سنگ هاي ليز اليت را به دره اي پر چالش تبديل كرده است. در پيمايش اين دره از وت سوت 5 ميل استفاده كنيد.

- در طناب ريزي دقت كافي را داشته باشيد و طناب ريزي را به گونه اي انجام دهيد كه انتهاي طناب همسطح آب باشد. - تا قبل از فرود اول مي توان از سمت چپ دره راهي را براي خروج از دره پيدا كرد.

- فرود از آبشار اژدها دو مرحله اي است -

تراورس منتهي به كارگاه آبشار اژدها تراورسي نسبتا طولاني است. با توجه به طول طناب اقدام به ايجاد لايف لاين كنيد.

- كيت رول كوبي، ترو بگ، پتوي نجات و جليقه همراه داشته باشيد.

نفرات برنامه: مهدي الف استوار- مهدي سلطاني- مرتضي صفر زاده- سعيد رنجبران- افسانه مينايي- علي ملك محمدي- مهران نيلساز- نيما اسكندري

دره آسمانرود

طبق معمول  از وسط هفته بحث داريم كه آخر هفته كجا برويم. طبق معمول هيچ اجماعي وجود ندارد و هر كس ساز خودش را مي زند. طبق معمول روي توافقات وسط هفته هيچ حسابي نيست و آخر و عاقبتش مثل فرجام برجام نا مشخص است. علي الحساب قرار بود به آسمانرود برويم. هيچكداممان آسمانرود نرفته بوديم و هيچ شناختي از منطقه نداشتيم. فقط مي دانستيم دره پر آبي است. اطلاعات سايت هاي مختلف بارش باران را نشان مي داد اما هواشناس خودمان مي گفت هوا خوب است. خلاصه تصميم گرفتيم نماز شك دار نخوانيم و برنامه را كنسل كنيم. برنامه دره توان يا دره دِرك يا تلاتر ساير گزينه هاي پيشنهادي بود. قرار شد تمام لوازم را همراهمان ببريم و آنجا انتخاب كنيم. روز قبل از برنامه دوباره همه چيز كنسل شد و دوباره آسمانرود را انتخاب كرديم و پنج شنبه به سمت رودسر حركت كرديم. براي رسيدن به رودسر دو راه داشتيم. هم مي توانستيم از مسير الموت برويم و هم از مسير رشت. راه الموت ظاهرا نزديك تر بود. ترافيك جاده همه را كلافه كرده بود. بالاخره به ورودي الموت رسيديم و مسير را به سمت رازميان و هير وويار وسپارده  در نهايت جاده منتهي به اشكورات ادامه داديم.22كيلومتر از مسير به صورت خاكي بود و مسير مناسبي براي ماشين هاي سواري نبود. در نهايت پس از 9 ساعت به كنار كارخانه آب معدني شمال رسيديم. همه زندگيمان با خاك يكي شده بود. همزمان با ما تيم 4 نفره اي هم به كارخانه آب معدني آمدند. دنياي كوچكي است. بينشان مهران نيلساز كه ازدوستانمان بود را ديدم. دير وقت بود و بايد سريع مي خوابيديم.

96/6/2ساعت 5 بيدار شديم و لوازم را جمع و جور كرديم. قرار بود ساعت 6 ماشين سراغمان بيايد و ما را تا روستا ياسور برساند.ماشين با نيم ساعت تاخير رسيد و قرار چند نفر از بچه ها ماشين ها را تا ابتداي خروجي دره ببرند و آنجا پارك كنند و مجدد به سراغ ما برگردند. سوار شدن 15 نفر داخل تويوتا 10 نفره اصلن كار راحتي نبود و خوشبختانه مسير كوتاه بود و پِرس شدنمان خيلي طول نكشيد. پس از حدودنيم ساعت به پل قبل از روستا رسيديم و ماشين توقف كرد. ورودي دره از زير اين پل بود. البته مي توانستيم تا روستا برويم و از روستا شروع كنيم كه ظاهراً يك ساعتي به پيمايش مان(اضافه مي شداما راننده گفت ورودي دره همين جا است و تمام تيم ها كارشان را از اينجا آغاز مي كنند. پس از حساب و كتاب با راننده وارد دره شديم. قرار شد تيم 4 نفره ديشب جلوتر بروند تا در ترافيك تيم 11 نفره ما گرفتار نشوند.چند دقيقه بعد به اولين آبشار رسيديم. كارگاه آن تك رول حلقه داري در سمت راست مسير بود.  هارنس ها را پوشيديم و كار را آغاز كرديم. آبشار ها بسيار كم آب بود. كمي جلوتر به فرود دوم رسيديم. درختي كارگاه آن بود و فرودي 6 متري داشت. درختي كه بايد از آن كارگاه مي گرفتيم كمي پايين تر از محل ايستادنمان بود .با ايجاد يك هند لاين مسير منتهي به كارگاه ايمن سازي شد و همگي فرود رفتيم. كم كم عرض دره كم شد و پس از سه فرود كوتاه مسيردره  را ادامه داديم و به مكاني رسيديم كه آب از زير سنگي خارج مي شد. از اينجاي كار به بعد ادامه پيمايش مان همراه با آب بود. براي پوشيدن وت سوت ها و آماده كردن لوازم توقف كوتاهي كرديم. پس از كمي ادامه مسير به آبشار كوتاهي رسيديم. نوبت اولين پرش بود كه پس از بررسي حوضچه همه نفرات داخل آب پريدند. بعد از دو فرود ديگر به آخرين آبشار دره فرعي رسيديم. آبشار باد بزني بسيار زيبايي بود. چند دقيقه اي را براي عكاسي توقف كرديم. آب دره بيشتر شده بود. يكي از معضلات اين دره تيغ هايي بود كه بي امان و لاينقطع به تن و بدنمان فرو مي رفت. حالا به كنار اولين آبشار پر آب مسير رسيده بوديم. كارگاه آن درختي در سمت راست مسير بود. به روش self belay  طناب ريزي انجام شد تا طناب بين شاخ و برگ درختان گير نكند و پس از بلاك شدن طناب همه نفرات از اين آبشار 15 متري فرود آمدند. يك آبشار خفته سه پله اي  پيش رويمان بود. آب پايين آبشار كف آلود بود و ظاهري عميق داشت. بدون انداختن ابزار فرود از اين سه آبشار گذشتم و به پايين آبشار پريدم. عمق كمي داشت و كف آبشار پهن زمين شدم. خوشبختانه آسيبي نديدم ولي ياد حرف دوستي افتادم كه مي گفت آبشار هاي اينجا فرمول خاصي ندارد و بعضي از ابشار ها عميق هستند وبعضي ديگر بر خلاف ظاهرشان كم عمقند...

آبشار بعدي آبشاري حدودا 10 متري بود و براي اينكه مسير فرود از مسيرآْب دور باشد تراورسي 5 متري در آن ايجاد شده بود. با عبور از چند پرش كوتاه  به سرسره ي زيبايي رسيديم. شدت آب به حدي بود كه به محض نشستن و قبل از هر عكس العملي  به كف سرسره مي رسيديم. ساعت 13 براي صرف ناهاردر مكان مناسبي توقف كرديم. در اين قسمت پاكوب  سمت راست مسير كمي از ابشار ها فاصله مي گرفت . در نهايت با كمي صعود و فرود به بلند ترين ابشار مسير كه آبشاري 27 متري بود رسيديم.  كارگاه آن طنابچه اي بود كه دور درخت بسته شده بود. بلافاصله پس از اين فرود فرود كارگاه تك روله ديگري وجود داشت. با فرود از آن به آبشار پرفشاري رسيديم. طناب ريزي طوري انجام شد كه طناب دو متري سطح آب باشد. نفر اول با رسيدن به اين نقطه و پرش به پشت و رها كردن طناب فرود به كف ابشار پريد و با ايجاد طناب راهنما (گايد لاين) ساير نفرات فرود رفتند. آبشار بعدي هم آبشاري حدود 15 متر بود. پس از اين ابشار آبشار پرفشار ديگري قرار داشت كه فرود آن به صورت كلاهك بود. در پايين آبشار فضاي كوچكي براي جدا كردن ابزار فرود وجود داشت اما براي خروج از محل ريزش آب بايد از هيدروليك پرفشار و خطرناكي عبور مي كرديم. نفر اول با شناي تهاجمي و انتخاب كوتاهترين مسير از اين هيدروليك گذشت. ساير نفرات هم با انداختن طنابچه از جريان آب خارج شدند. آبشار بعدي هم آبشار پر فشاري بود و با گذر از اين آبشار و يك پرش يك متري و يك فرود سه متري به انتهاي دره رسيديم(در اين محل لوله اي فلزي م مقداري اهن و يك فرغون قرار داشت) و با دنبال كردن پاكوب سمت راست مسير به جاده و محل پارك ماشين ها رسيديم(ساعت 17).  

 

 

آبشار دره فرعي ...

نفرات برنامه: محمد رضا مختاري-مهدي سلطاني-علي ملك مطيعي-اصغر محرم پور- امين علمشاهي-مصطفي دهقاني-محمد رضا بي ريا- سميه حسني- زينب ملكي- مهدي الف استوار-نيما اسكندري

عكس: محمد رضا مختاري

فايل pdfآسمانرود

دره گزك

 

امسال كلا كوه و سنگ نوردي رفتنم كم شده است و درگير پارگي  بازو هستم. از طرفي گرم شدن هوا ديگر حالي براي كوله كشي نمي گذارد و فقط بايد تني به آب زد تا كمي حالمان جا بيايد.  امسال چند برنامه  را در دره هاي لطركش، سفيد آب، تلاتر(اشكاف)، گزك و شاهاندشت اجرا كرديم كه گزارش ها را كم كم و به محض دريافت عكس ها خواهم نوشت.

علي الحساب از گزك آغاز مي كنم. واقعيت اين بود كه قرار نبود به گزگ برويم. قرارمان دره توان بود اما نمي دانم چطور شد كه نام گزك مطرح شد. از سال 93 گزك نرفته بودم و بدم نمي آمد سري به اين دره زيبا بزنم. دوباره همه چيز سريع اتفاق افتاد و جمع و جور كرديم و قرار حركت را گذاشتيم

96/4/15 : به سمت جاده چالوس حركت كرديم. پس از رسيدن به مرزن آباد مسير را به سمت روستاي دلسم ادامه داديم و با غروب آفتاب به روستا رسيديم و به منزل آقاي آزاديان رفتيم. تيم پرتعدادي از دوستان ملايري هم از دره برگشته بودند و توانستيم اطلاعاتي را از وضعيت كارگاه هاي دره از دوستان بگيريم. قرار شد آقاي آزاديان ساعت 6 صبح ما را تا ابتداي دره برساند.دير وقت بود پس از صرف شام و بستن كوله ها خوابيديم.

96/4/16صبح زود همراه با آقاي آزاديان به سمت ابتداي دره رفتيم . 4 نفر از دوستان كرجي هم قصد پيمايش دره را داشتند و قرار شد با ما تا ابتداي دره بيايند. كارخانه چوب بري ابتداي روستا همچنان با تمام قوا مشغول قلع و قمع درختان بود وجز افسوس كاري از دستمان بر نمي آمد.

 پس از گذر از جاده اي خاكي و طولاني به بالاي پل ابتداي دره رسيديم و با پايين آمدن از اين پل وارد دره شديم. نمي دانم چطور شد كه پايم از روي سنگ ليزي سُر خورد و تعادلم را از دست دادم و با سر به و صورت به سمت جلو افتادم. خواب از سرم پريد. خوشبختانه كلاه كاسك داشتم و سرم آسيبي نديد اما دستم به سنگ خورد و باد كرد و زخم شد. بي هدف چند فحش ناقابل دادم كه  نمي دانم صاحبش را پيدا كرده نه.

اولين تغيير نسبت به سري قبل اين بود كه آب دره بيشتر شده بود و اين را مي شد از آب جاري كف دره فهميد. نيم ساعتي طول كشيد تا به اولين آبشار رسيديم. قرار شد دوستان كرجي كه كم تعداد تر بودند جلوتر بروند و پشت تيم پرتعداد ما نمانند. هارنس ها را پوشيديم و آماده پيمايش شديم. مه غليظي  دره را گرفته بود. كمي نگران بارش باران بوديم و اگر وضعيت آب و هوا را كنترل نكرده بوديم با اين شرايط ريسك وارد شدن به دره را قبول نمي كرديم. كارگاه آبشار اول درختي در سمت راست مسير بود و فرودي حدودا 10 متري داشت. با انجام اين فرود به سمت آبشار دوم رفتيم. كارگاه آن تك رولي زنگ زده با طنابچه اي پوسيده بود. البته دو رول تازه و بي صفحه هم وجود داشت. نمي دانستيم اين رول ها ايرادي دارد يا نه، به همين خاطر روي آنها صفحه اي نبستيم و با اضافه كردن شگل روي همين رول زنگ زده فرود رفتيم. بعد ها معلوم شد دوستان نيازمندي زحمت دزديدن صفحه و زنجير كارگاه را كشيده اند. نمي دانم اين حضرات اگر به جان ديگران فكر نمي كنند به جان خود هم فكر نمي كنند؟؟؟ اين هواي مه آلود زيبايي دره را دوچندان كرده بود. آبشار سوم حوضچه اي زيبا داشت و با فرود از آن به آبشار چهارم رسيديم. اين آبشار حوضچه اي عميق داشت و پس از فرود بايد با كمي شنا كردن از آن خارج مي شديم. چشم از زيبايي هاي اين دره نمي شد برداشت. پوشش انبوه گياهي و مه و آبشار هاي زيبا باعث شده بود متوجه گذر زمان نشويم. آبشار ششم دره آبشاري 3 پله اي بود . خوب يادم است كه سري قبل كارگاه آن تسمه اي قرمز بود اما الان به كارگاه زنجير مجهز شده بود. پس از گذر از اين آبشار زيبا به بلند ترين آبشار دره به ارتفاع 45 متر رسيديم. كارگاه اين آبشار هم زنجير بود. منتظر رفتن دوستان كرجي شديم تا فرودشان را انجام بدهند و كارگاه خالي شود. از اين آبشار هم گذشتيم . پس از اين آبشار،  مسير ديگر از داخل رودخانه به سمت كارگاه بعدي نمي رسد و بايد از سمت راست آبشار به كارگاه بعدي رسيد. كارگاه آن ايمن سازي شده بود و با فرودي 15 متري به كارگاه بعدي رسيديم  و پس از طناب ريزي و فرودي 25 متري به كف  آبشار رسيديم. اين آبشار زيباترين آبشار اين دره بود و تمام سطح آن از خزه هاي سبزي پوشيده شده بود. پس از اين آبشار آبشار ديگري قرار داشت كه كارگاه آن درختي بود كه دور آن را تسمه سياهي بسته بودند. با اضافه كردن تسمه اي نو از اين آبشار هم گذشتيم و به آبشار بعدي رسيديم. پس از دو متر به كلاهكي رسيديم و با فرودي معلق و زيبا به كف آبشار رسيديم. مرحله اول فرود ها تمام شده بود. سري قبل كه اينجا بوديم درختان بسيار بزرگي روي فرود هاي سري دوم را گرفته بود و ما با كمك همين تنه هاي درخت از اين آبشار ها بدون نياز يه كار با طناب گذشته بوديم. همچنان از آفتاب خبري نبود و قطراتي شبيه باران روي سرمان مي ريخت اما اين قطرات باران نبود و رطوبت زياد هوا بود كه شبيه باران همه جا را خيس مي كرد. با ادامه مسير و گذر از موانع مختلف سنگ و درخت و ... در محل مناسبي براي صرف ناهار توقف كرديم. ساعت 15 بود . پس از صرف غذا مسير را ادامه داديم. هيچ اثري از آن تنه هاي بزرگ و تنومند نمي ديدم. به آبشاري 10 متري رسيديم. پس تنه ها كو؟؟ اين آبشار از كجا پيدايش شد؟؟؟ تسمه اي سياه رنك و بزرگ را دور سنگي بسته بودند . با فرودي 10 متري به كف رسيديم . مسير را ادامه داديم. آبشار ديگري جلو مان سبز شد. مطمئن بودم آن را قبلا نديده ام . فرود رفتم و منتظر فرود نفر بعد شدم. فرودي كج و بد قلق داشت. يك چشمم به طناب فرود بود و يك چشمم به ماري كه داخل آب بود سعي داشت از سنگ هاي خيس بالا برود. اميدوار بودم هوس نكند پايم را مورد عنايت قرار بدهد. نفر بعدي به محض بار آوردن روي طناب و گذر از شكاف ابتداي آبشار ايستاد. ديدم فرياد زد نيما طناب رو ول كن. فهميدم يك جاي كار مي لنگد. خوشبختانه جاي مناسبي قرار داشت و ديدم ابزار فرودش را از هارنس جدا كرد و  مجدد بست و فرود آمد. وقتي به پايين رسيد متوجه ماجرا شدم. به دليل عجله در فرود و عدم استفاده ازابزار شاخكدار كه نياز به جدا كردن آن از هارنس نيست و همرنگ بودن تمام حلقه هاي هارنس، شخص فرود رونده ابزار فرود را به حلقه حمل ابزار انداخته بود و خوشبختانه قبل از رسيدن در قسمت عمودي آبشار متوجه اشتباه خود شده بود و ماجرا بخير گذشت. بعد از اين داستان با خودم فكر مي كردم كه اگر در مكاني كه شرايط براي تعويض حلقه و جبران اشباه فراهم نيست مرتكب اين اشتباه شويم چه بايد كرد؟؟ به نظرم در صورت نداشتن تسمه تورس و کرول و یومار ،اتصال سريع دم گاوي كوتاه به كارابين متصل به هشت تنها راهكار ممكن است تا پس از پارگي حلقه ابزار وزن به دم گاوي منتقل شود و از سقوط فرد جلوگيري كند.

پس از كمي ادامه مسير به آبشار بعدي رسيديم. اينجا بقاياي آن درختان عظيم را مي شد مشاهده كرد.اگر با چشم خودم نمي ديدم باور نمي كردم كه سيل بتواند چنين حجمي از چوب و درخت را جا بجا كند. تسمه اي فرسوده روي زمين قرار داشت و سنگ بزرگي در حالت نامتعادل روي آن قرار گرفته بود. با خودم گفتم شايد در اين مكان از كارگاه دد من استفاده كرده اند. محل آن هم كمي تا سر آبشار فاصله داشت. تصميم گرفتيم كارگاه را چك كنيم. اين سنگ اندازه اش بزرگ بود اما جايش اصلن مناسب نبود. محمد رضا لگدي به سنگ زد و سنگ سقوط كرد معلوم شد اين تسمه در زير اين سنگ گير كرده و كارگاه نبوده بلكه بقاياي كارگاه هاي قبل از ايمن سازي بوده است كه آب آن را با خود آورده بود و زير اين سنگ گير كرده بود. با كمي جستجو در سمت راست آبشار كارگاه را پيدا كرديم. كارگاه طبيعي بود و با اضافه كردن تسمه اي آماده فرود شديم. آبشاري دو پله اي بود . همه نفرات فرود رفتند.

ديگر قسمت هاي فني دره تمام شده بود و با ادامه مسير رودخانه ساعت 19 از دره خارج شديم و منتظر آمدن آقاي آزاديان مانديم. بارش باران آغاز شده بود و بهترين پناه پتوهاي نجات همراهمان بود.پشه هاي اينجا واتر پروف بودند و با نيش فرود مي آمدند و مي زند و مي رفتند.  ساعت 22 آقاي آزاديان آمدند و ساعت 24 به روستا رسيديم.

 

نفرات برنامه: حسين امامي- محمد رضا مختاري- معصومه ملكي- زينب ملكي- اصغر محرم پور- حميد باقري -شهرام نجاتي منش-پريسا شهبازان- نيما اسكندري

با تشكر از تمام نفرات حاضر در برنامه كه با انجام كار تيمي منظم و منسجم خاطره اي خوش را بر جاي گذاشتند

فايل pdf گزك

دره لطركش

با آمدن فصل  گرما فصل دره نوردي هم آغاز شده است. استارت كار را با دره لطركش زديم. لطركش دره اي زيبا در منطقه الموت قزوين است. قبلا چند عكس از آن را ديده بودم. با كمي پرس و جو از دوستان دره نورد اطلاعات خوب و دقيقي از دره بدست آوردم. مشخص شد كه دره 18 آبشار دارد كه بلند ترين آن 22 متر است و اخيرا ايمن سازي كارگاه هاي آن هم انجام شده بود.

96/3/22 :  ساعت 10 شب با دو خودرو سواري به سمت الموت قزوين حركت كرديم. 4 نفر از بچه ها از همدان زودتر راه افتاده بودند و قرار بود همديگر را در روستاي هير ببينيم. جاده نسبتا شلوغ بود. پس از رسيدن به ورودي منتهي به منطقه الموت مسيرمان را به سمت رجايي دشت و شهر رازميان ادامه داديم. جاده اي پيچ در پيچ و خطرناك بود و تنها راهنماي ما در اين جاده هاي كم تردد و بدون تابلو راهنما گوگل مپ موبايل بود. خلاصه كلام اينكه ساعت 2 بامداد به روستاي هير رسيديم. گيج خواب بودم و دنبال جايي براي پارك ماشين مي گشتم كه سگ حار و ديوانه اي به سمت پنجره ماشين حمله كرد و خواب را از سرمان پراند.  به مدرسه ابتداي روستا رفتيم. بچه هاي همدان زودتر رسيده بودند و خواب بودند. آرام و بي صدا كيسه خواب ها را پهن كرديم و خوابيديم.

96/3/23 ساعت 6 صبح بيدار شدم. ديشب سر جمع 1 ساعت نخوابيده بودم. بچه ها را بيدار كردم و صبحانه را خورديم و لوازم را جمع و جور كرديم. براي ساعت 8 صبح با ميني بوس روستا هماهنگ كرده بوديم تا ما را به ورودي دره برساند. با آمدن راننده به سمت روستاي لطر و ورودي دره لطر كش حركت كرديم. حدود يك ساعت و نيم مسير منتهي به ورودي دره را با ميني بوس رفتيم. ميني بوس در بالاي پلي نگه داشت. اينجا ورودي دره لطر كش بود. همزمان با ما تيم پر تعدادي از دوستان قزويني هم در ابتداي دره بودند. لباس ها را پوشيديم و وارد دره شديم. با صحبتي كه با سرپرست تيم قزوين كرديم قرار شد ما با فاصله اي 20 دقيقه اي از دوستان قزويني وارد دره بشويم تا سر كارگاه ها ترافيك ايجاد نشود. همان ابتداي كار با صحنه اي باور نكردني مواجه شديم. كيسه اي پر از ماي بيبي مصرف شده را از بالاي پل روستا به درون رودخانه انداخته بودند. از قديم گفته اند فحش را اگر روي زمين هم بريزي خودش صاحبش را پيدا مي كند. ما هم به فراخور ميزان تهوع مان اموات عامل ماجرا را مورد تفقد قرار داديم. 20 دقيقه پس از رفتن دوستان ما هم وارد دره شديم. حدود 15 دقيقه بعد به اولين ْاولين ابشار كه آبشاري كوتاه بود رسيديم. سه نفر از دوستان قزويني مشغول رولكوبي آن بودند. از كنار آبشار به صورت ذست به سنگ پايين رفتيم و سر آبشار دوم به دوستان قزويني رسيديم و آبشار دوم و سوم را با طناب آنها فرود رفتيم. محبت كردند و اجازه دادند تيم ما كه كم تعداد تر بود عبور كند. كارگاه هاي مسير (بجز يك كارگاه ) اكثرا دو روله و كاملا ايمن بود. فاصله بين كارگاه ها آبشارهاي كوچكي وجود داشت كه به صورت دست به سنگ قابل عبور بودند. پس از گذر از نيمي از دره ساختار دره تغيير كرد و به صورت تنگه اي زيبا در آمد كه از هر سو با ديواره هايي بلند محصور شده بود. يكي از فرود ها به حوضچه اي مي رسيد كه پايين آن حوضچه اي به عمق تقريبي 1/8 متر قرار داشت. ساعت 4:30عصر از دره خارج شديم.(نشانه پايان كار باز شدن ناگهاني دره و رسيدن به باغات است) و از پاكوبي كه در سمت راست دره قرار داشت  به باغات روستاي هير برگشتيم.

نفرات برنامه: حسين امامي- سمیه حسنی -فواد رضا پور-آرش تليم خاني-بهار پسندیده- مصطفي يوسفي زادگان- علي ملك مطيعي- مهدي سلطاني-پریسا شهبازان- نيما اسكندري 

 

 

 فايل pdf لطركش

فرود از آبشار های شاهاندشت

اواسط هفته گذشته با فواد صحبت کردم. قرار بود برای انجام کاری به تهران بیاید. قرار شد برنامه ای یک روزه را هم اجرا کنیم. در این هوای گرم آب خنک می چسبید و چه آبی خنک تر از شاهاندشت؟ برنامه شاهاندشت را قطعی کردیم. جمعه صبح ساعت 8:30همراه با روشن قوامیان به تهرانپارس رفتیم. فواد و عرفان و مسعود هم  از همدان آمدند و به سمت جاده هراز حرکت کردیم. آرام و قانونمند مشغول رانندگی بودم که نمی دانم چطور شد که در جایی که نباید سبقت می رفتم سبقت گرفتم و از شانس بد پلیس سر صحنه بود و ماشین را متوقف کرد. پیاده شدیم و با ظاهری مودب و موجه خدمت جناب سروان رسیدیم. باید علاوه بر نمره منفی صد هزار تومان هم جریمه می شدیم. فواد کارت شناساییش را نشان داد و خلاصه این بار هم از جریمه جستیم. بقیه راه را با دنده یک و دو رانندگی کردم تا بالاخره به ورودی روستای وانا رسیدیم(سمت راست جاده). اول ورودی روستا عوارضی گذاشته بودند. این هم کاسبی جدید شورای روستا است. نزدیک روستا جای پارک پیدا نمی شد و به  سختی جای مناسبی را پیدا کردیم. روستا و مسیر منتهی به آبشار بسیار شلوغ بود. پس از عبور از کوچه های روستا  پاکوب را به سمت بالای آبشار شاهاندشت و قلعه ملک بهمن ادامه دادیم. از طریق پاکوبی مشخص به کنار قلعه رسیدیم و به بالای اولین آبشار رفتیم. لباس ها را عوض کردیم. من و فواد وت سوت داشتیم اما بقیه بچه ها وت سوت نیاورده بودند و می دانستم در چند ساعت آینده حسابی خواهند لرزید.

با تعویض لباس ها به سراغ اولین آبشار رفتیم. درختی بالای آبشار قرار داشت  که سال قبل از آن به عنوان کارگاه استفاده کرده بودیم. با انتخاب این درخت به عنوان کارگاه اولین فرود ما در مسیر آبشار بود و کاملا خیس می شدیم. البته سمت چپ آبشار هم کارگاهی شامل دو رول و سیم بکسل قرار داشت که باید برای رسیدن به آن 2 متر تراورس می کردیم. امسال در مسیر این تراورس دو رول دیگرهم اضافه کرده بودند و با نصب طنابی پلاستیکی آن را ایمن کرده بودند. برای اطمینان بیشتر با زدن خود حمایت به این طناب پلاستیکی به کارگاه این آبشار رسیدیم. ارتفاع آبشار 15 متر بود. طنابی 50 متری را به صورت دولا از کارگاه عبور دادیم و طناب ها را با گره استون نات ثابت کردیم تا همزمان امکان فرود دو نفر روی طناب وجود داشته باشد. بچه ها یکی یکی فرود رفتند. این طناب زیادی سُر بود کنترلش کار راحتی نبود. طناب را کشیدیم و آن را جمع کردیم و در کوله گذاشتیم وطناب دیگری را جایگزین آن کردیم. پس از طی مسافت کوتاهی از درون رودخانه به دومین آبشار رسیدیم. این کارگاه هم در سمت چپ مسیر  و کنار درختی قرار داشت. آبشار دوم 30 متر ارتفاع داشت و مسیر فرود آن کنار آبشار قرار داشت. این آبشار بسیار پرفشار بود و با اینکه هنگام فرود در مسیر جریان آب نبودیم کاملا خیس شدیم. حالا من و فواد گرم بودیم و لذت می بردیم و پز وت سوت های تاناکورایمان را می دادیم ومسعود و روشن و عرفان می لرزیدند. من هم جوری از فواید این لباس می گفتم که انگار از زمان دنیا آمدن به جای قنداق وت سوت می پوشیدم. به بالای سومین آبشار رسیدیم. این آبشار شامل 3 پله بود(پله اول 15 متر، پله دوم 18 متر و پله سوم 12متر) البته شاید هم اینطور بتوانیم بگوییم که اینها سه آبشار مجزا هستند که کارگاهی مشترک دارند. سنگ بسیار بزرگی بالای سرمان و بین دیواره های اطراف گیر کرده بود. قلعه دربی مخفی داشت که به سوی آبشار باز می شد و تعدادی پله سنگی بسیار کوچک زیر این درب قرارداشت که تا میانه راه می آمد. اگر روی این پله ها سکه طلا هم می ریختند حاضر نبودم پایم را روی آن بگذارم و پایین بیایم. نمی دانم این پله ها اینقدر بوده یا با گذر زمان اینقدر شده.

کارگاه آبشار سوم در سمت راست آبشار قرار داشت. البته کارگاه دیگری هم در سمت چپ قرار داشت اما ظاهر سمت راستی بهتر به نظر می رسید. طناب ها را آماده کردیم و ریختیم. فواد فرود رفت. پس از گذر از اولین پله دیدم روی تاج پر فشاردومین پله ایستاده و پیرانایش را قفل کرده.علت را جویا شدم. طناب ها به خاطر فشار آب در هم گره خورده بود(آن هم درست دو متر پایین تر از پایش و روی بدترین آبشار این دره). شرایط پله دوم آبشار به گونه ای است که شخص روی طناب کاملا در مسیر آب قرار دارد  و باید آن را سریع و بدون مکث و معطلی فرود برود. اگر فواد دقت نمی کرد و دو متر پایین تر درگیر این طناب در هم پیچیده می شد قطعا حادثه می دادیم. سال قبل هم فشار آب در این محل یکی از نفرات برنامه را چرخانده بود و او را تا مرز خفگی پیش برده بود و او با تقلای فراوان خود را رها کرده بود. بالاخره گره باز شد و فواد فرود رفت. پله سوم وضعیت بهتری داشت و خطر پله دوم را نداشت. نفر آخر بودم  و باید دو لا فرود می رفتم و سريع تا از آب فرار کنم. این کار را با نهایت سرعت انجام دادم ...

آبشار بعدی آبشاری بلند بود که کارگاه آن در سمت راست مسیر قرار داشت. دیدن منظره پرتاب آب آبشار پایینی از بالای این آبشار لذت بخش بود. با فرود این آبشار به آبشار هفتم و هشتم رسیدیم که به صورت پله ای پشت سر هم قرار داشتند.کارگاه فرود آن در سمت راست قرار داشت. پله اول این آبشار(آبشار هفتم دره) 17 متر ارتفاع داشت و بلافاصله بعد از آن پله دوم(آبشار هشتم ) قرار داشت و ارتفاع آن به 35 متر می رسید. آب از دهانه آبشار هفتم به شدت به بیرون پرتاب می شد و فضایی خالی را بین سنگ و آب به وجود می آورد. باید کاملا صاف و چسبیده یه سنگ فرود می رفتیم تا درگیر آب پر فشارآن نشویم. این آخرین فرود ما بود.

نفرات برنامه:مسعود عسگری(فاتحان خورشید)-عرفان رضاپور(صخره)-فواد رضا پور(ماگما)-نیما اسکندری(دوبی سل)-روشن قوامیان

این برنامه با شرکت 4 وبلاگ نویس فرود قلمی بود برای خودش.

عکس ها از فواد رضاپور

برای فرود آبشار های شاهاندشت دو حلقه طناب 50 متری کافی است.

 

فرود قلمی ها

آبشار اول

آبشار دوم

آبشار ششم

 

 گزارش تصويري در : http://magma.blogfa.com/post-898.aspx

دره ترکت

 

 با این گرمای شدید میلی برای رفتن به کوه ندارم. بهترین گزینه در این شرایط دره نوردی است.  به فکر شاهاندشت بودم که یکی از دوستان پیشنهاد رفتن به دره ترکت را مطرح کرد. پیشنهاد وسوسه انگیزی بود و با اینکه به تازگی از گرگان(دره جهان نما) برگشته بودم نمی توانستم نسبت به این برنامه بی تفاوت باشم و به آن فکر نکنم.خلاصه اعلام آمادگی کردیم . به مهدی سلطانی زنگ زدم.مهدی 4 هفته بود که مدام از همدان به  گرگان می رفت  و اشتهایش برای دره کم نمی شد. با آوردن نام ترکت او هم اعلام آمادگی کرد و قرار شد آنها هم شبانه به سمت گرگان حرکت کنند و خود را به محل قرار برسانند.

پنج شنبه 94/5/1ساعت 17 از تهران به سمت گرگان حرکت کردیم. با رسیدن به گرگان در میدان ورودی شهر ماشین را پارک کردیم و همانجا روی زمین زیر اندازها را انداختیم و خوابیدیم. اما کدام خواب؟؟ هوا گرم بود و نمی شد داخل کیسه خواب رفت. کم کم گزش هایی را در تمام نقاط بدنم حس کردم. چقدر آشنا بود. این ها همان پشه های اهریمنی و رادار گریز بودند که بدون هیچ صدا یی با نیش شان فرود می آمدند و می زدند و می رفتند. کاملا عاجز و درمانده شده بودم . دفاع بی معنی بود. دراین تاریکی کوچکترین منفذی را که باز بود می دیدند و می زدند. یکی دو تا هم نبودند.همزمان همه جای بدن به خارش می افتاد. آن شب تا صبح لحظه ای نخوابیدم. ساعت 3:30 بامداد حس کردم کسی بالای سرم است. سریع بلند شدم.بچه ها از همدان رسیده بودند. بلند شدیم و جمع و جور کردیم. احمد غفاری (از دره نوردان فعال گرگان) ساعت 5 به سراغمان آمد . به محل کار احمد رفتیم و ماشین ها را پارک کردیم و لوازم را آماده کردیم.2 تن از دوستان گرگانی هم به ما ملحق شدند.احمد با یک تویوتا هماهنگ کرده بود تا ما را از گرگان به سمت منطقه ییلاقی زیارت ببرد.11 نفر  با کوله  و لوازم فنی سوار ماشین شدیم. این ماشین شبیه کلاه شعبده بازها بود و خیلی چیز ها درونش جا گرفته بود. راننده هم که اصلا اعصاب درست و درمانی نداشت شلوغ کاری ما را با سکوت و اخم تحمل می کرد. با گذر از جاده ای پر شیب و زیبا که از میان جنگل های نهار خوران می گذشت به منطقه زیارت و مکانی به نام نخود چشمه رسیدیم و حرکت را در امتداد پاکوبی مشخص بر روی یالی با شیب متوسط  آغاز کردیم. با اینکه صبح زود بود عرق می ریختیم و بالا می رفتیم. به بالای یال رسیدیم .این مکان دشت سردانسر نام داشت(2050متر). تعدادی از دره نوردان گرگان در این مکان منتظر ما بودند.  با رسیدن به این دوستان و سلام و احوال پرسی  مسیر را به سمت غرب ادامه دادیم. راه مالرویی از میال درختان و پوشش انبوه منطقه ما را به محلی به نام دشت لاک کشان هدایت می کرد. در این مکان کلبه چوبی زیبایی قرار داشت. به سمت کلبه نرفتیم و مسیر را به سمت دره سمت راست کلبه (سمت شمال-شمال غرب)ادامه دادیم.پس از چند دقیقه به مکانی به نام علی دیگا رسیدیم. چشمه  آب کم جانی در این مکان قرار داشت و دبی خروجی آبش با شیر سماور برابری می کرد. کمی استراحت کردیم و مقداری تنقلات خوردیم و دوباره حرکت را آغاز کردیم. پوشش گیاهی متراکم منطقه در برخی از نقاط عبور را دشوار می کرد. ازعلی دیگا مسیر باز هم با کاهش ارتفاع همراه بود و مسیر ما را به بستر رودخانه ای خشک هدایت می کرد.با رسیدن به بستر این رودخانه یکی از دوستان که جلو تیم بود مسیر را از طریق پاکوبی که در یال سمت چپ رودخانه قرار داشت ادامه داد.حدود 100 متر به جلو رفته بودیم که احمد از ته تیم خود را به سر قدم رساند و به او گفت که باید از یال سمت راست می رفته.دوباره برگشتیم و اینبار از پاکوب سمت راست رودخانه مسیر را ادامه دادیم.این پاکوب به صورت تراورسی بود که به تدریج ارتفاع کم می کرد.بالای سرمان دیواره ای  سراسری و یک پارچه به ارتفاع تقریبی 100 متر قرار دشت. مسیر پر از درختان سرخه دار بود و دوستان از ویژگی های این درخت  منحصر به فرد و جرایم سنگینی که برای قطع آن در نظر گرفته اند می گفتند. پس از حدود یک ساعت (از علی دیگا) به مکانی به نام گاندی سرا رسیدیم.چشمه  آب در این مکان قرار داشت و حسابی سیرآب شدیم. از گاندی سرا مسیر با چرخشی به سمت غرب با شیبی متوسط ارتفاع کم می کرد.اینجا یکی از آبریز های فصلی دره ترکت بود اما در این فصل کاملا خشک شده بود. به کف دره رسیدیم و مسیر را در امتداد این رودخانه خشک ادامه دادیم. کمی نگران خشک بودن این دره بودم. این دره پر از بوته های تمشک بود و دیدن این بوته ها باعث شده بود که هدف اصلی برنامه را از یاد ببریم.در کنار رودخانه جمجمه گرازی را پیدا کردم و آن را به عنوان یادگاری این برنامه در کوله گذاشتم. درادامه راه به یکی دیگر آبریز های دره رسیدیم .آب خوبی در آن جاری بود و از اینجا به بعد رودخانه دیگر خشک نبود و آب داشت. ساعت 11:50 دقیقه به مکانی مناسب  برای صرف نهار رسیدیم و نهار مختصری خوردیم. دوستان وت سوت ها و هارنس ها را پوشیدند و مجدد حرکت را آغاز کردیم. به اولین آبشار رسیدیم.ارتفاع آن حدودا 6 متر بود و کارگاه آن درختی بود که در سمت راست آبشار قرار داشت.در پایین این آبشار فضولات خرس قرار داشت و معلوم بود به تازگی در این مکان بوده(شاید چند دقیقه قبل از ما) دوستان به نوبت فرود آمدند و مسیر را به سمت آبشار های بعدی ادامه دادیم.دو طرف رودخانه پوشیده از بوته های تمشک بود. بیش از آنکه تمشک بخوریم تیغ در دست و پایمان فرومی رفت. آبشار دوم و سوم به فاصله ای نسبتا کم از آبشار اول قرار داشت.این آبشار ها نیازی به فرود نداشت و به راحتی می شد از کنار آنها عبور کرد.فاصله آبشار بعدی با این آبشار ها تقریبا زیاد بود.پس از گذر از این مسیر طولانی  کمی فضای دره باز شد. دیواره های بلندی دره را از هر طرف احاطه کرده بود. به آبشار دیگری رسیدیم. سنگ بزرگی بالای این آبشار قرار داشت.توسط بلوک  کارگاهی را دور این سنگ ایجاد کردیم. طناب ها را توسط گره استون نات به صورت دو رشته ای ریختیم تا هم زمان دو نفر روی طناب فرود بروند .(در این برنامه در بیشتر کارگاهها از این روش استفاده کردیم .، بجز کارگاههایی که تک رول بود).این آبشار ظاهرا از زیر آب رد می شد اما در عمل اینطور نبود و بچه ها برای اینکه به سردی آب عادت کنم حسابی خیسم کردنداما هنگام فرود از آبشار خیس نشدم. ارتفاع آن حدود 6 متر بود.پس از فرود از این آبشار به آبشار دیگری رسیدیم.از سمت چپ آن دست به سنگ پایین رفتیم.آبشار بعدی آبشار بلندی بود  و حدود 35 متر ارتفاع داشت و مسیر فرود هم معلوم نبود(فرود این آبشار به صورت کلاهک بود).کارگاه آن شامل دو رول بود. دو رشته طناب 50 متری را از آن عبور دادیم . دوستان دو تا دوتا فرود آمدند. به آبشار بلند دیگری رسیدیم.این یکی هم بد قلق بود وشکاف بزرگی در مسیر فرود قرار داشت که شخص در حال فرود مدام در آن لاخ می شد.(این فرود حدود 20 متر بود). پس از این فرود به دلیل تنگ شدن دره فشار آب هم بیشتر شد. آبشار های بعدی عموما کم ارتفاع بودند و بعضا می شد با یک رشته طناب 50 متری آنها را دو تا دو تا فرود رفت.آبشار بعدی شامل دو پله بود و آب پر فشاری داشت.کارگاه آن شامل دو رول و حلقه فرود بود.پس از عبور از این آبشار به پر آب ترین آبشار مسیر رسیدیم که شامل دو پله  بود و فرد باید در قسمت انتهایی با طناب دادن سریع خود را به حوضچه کف آن می رساند. آخرین آبشار مسیر که آن هم شامل دو پله بود آب پر فشاری جاری بود و در سمت چپ آن چوبی را در مسیر جریان آب قرار داده بودند و آن را با طنابی پلاستیکی به رولی متصل کرده بودند.دوستان با گذاشتن پا بر روی این چوب و فرودی کنترل شده از این آبشار دو مرحله ای هم گذشتند.این آخرین فرود دره بود و کمی بعد به منطقه زیبای باران کوه رسیدیم. چند خانواده برای تفریح به این مکان آمده بودند. کنار آتشی که آنجا برپا بود تا حدی لباس هایمان را خشک کردیم و پس از حدود 30 دقیقه استراحت و جمع شدن همه دوستان به سمت محلی به نام شصت کلاه رفتیم. برنامه جهان نما هم در همین محل تمام شده بود. در شصت کلاه مینی بوس منتظر ما بود. برای شام همانند قحطی زده ها به یک جیگرکی حمله کردیم و کاری کردیم کارستان....حالا نوبت قسمت خسته کننده ماجرا بود. حرکت به تهران و مستقیم به اداره رفتن.

باران کوه

 

این دره در مجموع شامل12 آبشار بود که برای عبور از آنها نیاز به استفاده از طناب بود و تعدادی آبشار که از کنار آنها با دست به سنگ شدن می شد عبور کرد.

این موضوع حس شخصی من است: با تجربه ای که از عبور دره های اندرسم، کمجل، مور، گزک، جهان نما و شاهاندشت دارم دره ترکت در شرایط بارندگی از تمام این دره ها خطرناک تر است. شیب های تند و ساختار دیواره ای دره هیچ راه فراری را در شرایط سیل باقی نمی گذارد. در اندرسم در برخی نقاط شرایط به این صورت است اما در ترکت  در تمام طول دره...بنابراین برای عبور از ترکت به شرایط آب و هوا توجه کنید.

برای گذر از ترکت دو رشته طناب 50 متری کافی خواهد بود. بلندترین فرود دره 35 متر است.

یافتن ورودی دره بر خلاف بسیاری از دره ها کار آسانی نیست به همین دلیل یا از جی پی اس استفاده کنید و یا اینکه با کوهنوردان گرگان همراه شوید.

نفرات برنامه: احمدغفاری(سرپرست)-سهیلا نجفی-جواد احمدی- مهدی عزیزی-محمد تجری- میلاد قنواتی--حسن نوری-عبدالله  اغنامی- هادی شهریاری-محمود کریمی- محسن حاتمی-حسن نوری-مسعود مسگر-حسین امامی-مهدی سلطانی-عرفان حبیبی-علیرضا ملک محمدی-سمیه حسنی-عصمت ذوالفقاری-پریسا شهبازان-نیما اسکندری

دره جهان نما

دره جهان نما یکی از دره های زیبا و بکر در منطقه گرگان است. بارها وصف زیبایی های این دره را شنیده بودم  تا اینکه در تعطیلات 15 خرداد فرصتی برای بازدید از این دره زیبا به وجود آمد. روز حرکت همه کارهایم به تاخیر می افتاد و هیچ کاری درست از آب در نمی آمد. بالاخره دقیقه نود سر قرار حاضر شدیم و ساعت 11 شب به سمت گرگان حرکت کردیم. جاده فیروز کوه بر خلاف تصورمان خلوت بود و از ترافیک های همیشگی این ایام خبری نبود. ساعت 6 صبح به گرگان رسیدیم و به میدان شهرداری گرگان رفتیم. آنجا با احمد غفاری از دره نوردان خوب گرگان قرار داشتیم. با آمدن احمد به سمت محل کار او رفتیم و ماشین ها را در پارکینگ آنجا گذاشتیم و آب بندی لوازم را آغاز کردیم. یک تویوتا لند کروز قدیمی با هماهنگی احمد برای انتقال ما آمده بود. سوار شدن این تیم 11 نفره در این ماشین مربوط به دوران جنگ جهانی دوم خود داستانی پر اشک و آه بود.

با عبور از جاده ای زیبا که از جنگل های جهان نما می گذشت به دشت جهان نما به ارتفاع 1700 متر رسیدیم و با خالی کردن بار ها حرکت خود را در امتداد پاکوب کمرنگی که به ابتدای دره می رسید ادامه دادیم. پس از حدود 45 دقیقه به ابتدای دره رسیدیم. احمد از کمبود آب اظهار شگفتی می کرد. در ابتدای دره پشه های مزاحم در هوا موج می زدند و به محض ورود به دره در گل بستر رودخانه فرو رفتی. در بعضی نقاط تا زیر زانو در گل چسبنده فرو می رفتیم . بی تعارف اوایل دره بد جوری توی ذوق بچه ها زد. ذهنیت ما دره ای شبیه به کمجل یا گزک بود و حالا داشتیم بین تیغ درختان و گِل و پشه ها راهمان را به جلو باز می کردیم.پس از حدود یک ساعت گِل نوردی  به اولین آبشار بی آب دره رسیدیم.احمد از آب فراوان دره در سال های قبل می گفت. یک مشکل مهم دیگر هم این بود که بیشتر بچه ها به امید برداشتن آب از دره آب آشامیدنی کافی به همراه نداشتند و گرما و شرجی بودن هوا باعث تشنگی آنها می شد.به بالای سومین آبشار رسیدیم.حوضچه ای راکد در زیر آبشار قرار داشت .عمق این حوضچه زیاد بود و باید با شنا کردن خود را به انتهای آن می رساندیم.هر قدر به سمت جلو  می رفتیم مناظر دره زیبا تر می شد و کم کم اخم و ناراحتی بچه ها جای خود را به  به به و چه چه و عکاسی داد. این دره واقعا زیبا بود. همه جای اینجا سبز بود حتی سنگ ها.

آبشار ها را یکی پس از دیگری فرود می رفتیم. تیم به سه گروه تقسیم شده بود.عده ای کارگاه ها را می زدند و گروهی طناب ها را به جلو انتقال می دادند وگروه دیگری طناب ها را جمع می کردند. در میانه راه جای پاهای بزرگ و تازه ای  را در میان گل ها دیدیم.رد پای خرس بود. به همراه یکی از دوستان در آخر گروه حرکت می کردیم که دیدیم 3 تا از بچه ها با سرعتی باور نکردنی از دست به سنگی بالا آمدند که در شرایط عادی امکان نداشت بتوانند به این سرعت از آن صعود کنند...

بچه ها خرس...زیر اون سنگه...

با صد قل قل هو الله و نذر و نیاز از این سنگ پایین رفتیم.سنگ سیاهی آنجا بود که دوستان آن را خرس دیده بودند.محو تماشای زیبایی های دره بودیم . با اینکه از آب دره خبری نبود این موضوع چیزی از زیبایی های آن کم نمی کرد. حوالی ساعت 18 به محل مناسبی برای شبمانی رسیدیم. مکانی مسطح با یک کنده خشک و آماده برای آتش شب. از یکی از قسمت های مسیر آب به صورت قطره قطره پایین می چکید.یک کیسه بزرگ را پاره کردیم و آن را در زیر محل ریزش آب قرار دادیم و با چیدن چند سنگ در زیر کیسه (قسمت انتهایی )محلی را برای جمع آوری آب درست کردیم.شیب کیسه به سمت پایین بود و این قطرات آب پس از چکیدن به روی این کیسه در آن محل ذخیره می شد و با همین کار توانستیم در طول شب 4 عدد بطری 1/5 لیتری آب را پر کنیم. پس از برپا کردن آتش و صرف شام هر کس در گوشه ای کیسه خوابش را پهن کرد و خوابید. صبح روز بعد به زیباترین  و بلندترین آبشار های دره رسیدیم و با فرود از آنها و اتمام آخرین آبشار از طریق جاده خاکی و مشخص خود را به انتهای دره رساندیم.آنجا یک ون منتظر ما بود.

نفرات برنامه: حسین امامی(سرپرست)-پریسا شهبازان-احمد غفاری-بابک ماجدیان-مهدی سلطانی-علی ملک محمدی-مرضیه قلیچی-سمیه حسنی-غزاله روانخواه- علیرضا فرخی-نیما اسکندری

شماره آبشار

طول به متر

مشخصات

1

7

کارگاه از درخت و از سمت چپ آبشار.

2

4

به صورت طبیعی میتوان پایین آمد.

3

6

کارگاه با تسمه در سوراخ سنگ.

4

2

کارگاه از درخت.

5

14

کارگاه با تسمه

6

21

کارگاه از درخت

7

7

 

8

8

کارگاه از درخت

9

6

کارگاه از درخت

10

16

کارگاه از درخت

11

3

کارگاه از درخت

12

44

فرود دو مرحله ای- کارگاه اول با طناب پلاستیکی در دور سنگ و کارگاه دوم با تسمه.

13

20

کارگاه با طناب پلاستیکی

14

19

کارگاه با طناب پلاستیکی در بلوک سنگ

15

5

کارگاه با طناب پلاستیکی در دور تنه درخت

16

47

کارگاه بلوک سنگ و استفاده از حلقه u

17

18

کارگاه تسمه بلوک

18

12

کارگاه از درخت

19

11

کارگاه از درخت

20

34

دو رول اسپید با دو حلقه u

21

2

کارگاه از درخت

22

20

کارگاه از درخت

23

50

دو رول، یک اسپید و یک بولت با صفحه دست ساز دو سوراخه

24

30

کارگاه از درخت

25

30

رول بولت

پیمایش دره گزک

پس از برنامه فرود از آبشارهای شاهاندشت قرار گذاشتیم برنامه  دره نوردی دیگری را هم در همین سال اجرا کنیم.اواسط هفته دوست خوبم حامد حواله دار تماس گرفت و گفت برای این هفته دره پیمایش دره اژگار را در نظر دارد.اژگار دره ای بود که حامد و سایر دوستان در سال 91 گشایش کرده بودند  و من به دلایل مشغله کاری از آن برنامه جا مانده بودم.این بهترین فرصت بود تا پا به این دره جدید که فقط یک بار پیمایش شده بود بگذارم.قرار برنامه را گذاشتیم . تعداد نفراتمان در ابتدای کار زیاد بود اما در زمان اجرای برنامه تعدادی از دوستان به دلایل مشکلات شخصی و کاری از آمدن انصراف دادند.در نهایت حامد گفت اژگار به دو روز زمان نیاز دارد و دره گزک را پیشنهاد داد که باز هم برایم تازگی داشت.این دره هم معمولاً دو روزه پیمایش می شد اما با اطلاعاتی که از دوستان گرفتیم فهمیدیم در صورتی که سرعت نفرات خوب باشد به صورت یک روزه هم قابل عبور است.

5 شنبه93/5/25 ساعت 17 به سمت جاده چالوس حرکت کردیم.جاده واقعاًشلوغ بود.خلاصه با رسیدن به مرزن آباد  به سمت کجور رفتیم.جاده تاریک بود و تابلویی را نمی دیدیم.پس از حدود 1 ساعت حرکت در مسیر منتهی به کجور فرعی دیگری وجود داشت که به روستای دلسم و ویسر می رسید(تابلویی هم نداشت ،اگر هم داشت به خاطر تاریکی هوا ما آن را ندیدیم).

از بین نفرات حاضر در این برنامه محسن ضیا این دره را پیمایش کرده بود و بارها برای دوچرخه سواری به این جاده های جنگلی آمده بود.از گفته های محسن در مورد دره این طور فهمیدیم که این دره در جاده ای جنگلی قرار دارد و با ماشین درست تا ابتدای دره می شد رفت.پس از فرود هم این دره در نهایت به جاده دیگری ختم می شد.از طریق یکی از دوستان حامد با آقای آزادی (از اهالی روستای دلسم )تماس گرفتیم و قرار شد ایشان ما را با نیسان تا ابتدای دره ببرد و در مسیر بازگشت هم به سراغمان بیاید.با رسیدن به دلسم سراغ آقای آزادی را گرفتیم.به یکی گفتم آقای آزادی کیه؟

گفت اینجا همه آزادی هستند.گفتم نیسان داره. گفت اینجا همه نیسان دارن.خلاصه دنبال آقای آزادی بودیم که خودش ما را پیدا کرد.شب را در منزل آقای آزادی ماندیم و قرار شد صبح ساعت 6 حرکت کنیم.

جمعه 93/5/24ساعت 6:15 صبح حرکت کردیم.روستاهای دلسم و ویسر تقریباً به هم چسبیده بودند.دیدن شیبهای جنگلی اطراف روستا که درختان آن سوزانده شده بود تا زمین کافی برای ویلا سازی فراهم شود واقعاً ناراحت کننده بود.در انتهای روستای ویسر نگهبانی منابع طبیعی وجود داشت که کسی احیانا ً چوبی از درختان را ندزدد.اما در واقع این دوستان محافظان دزدان قانونی بودند.دزدانی که به یمن داشتن روابط و کاغذ پاره ای به نام مجوز درختان جنگل را نابود کرده بودند.برای حمل تنه های بریده شده درختان در 2 طرف جاده به بیش از 100 کامیون نیاز بود و ما حرف می زنیم و کنفرانس و سمینار و بروشورهایی که خودشان حاصل بریده شدن درختان هستند و در عمل هیچ کاری صورت نمی دهیم .   با ادامه جاده جنگلی پس از یک ساعت ماشین در ابتدای جاده توقف کرد.از ماشین پیاده شدیم و به سمت دره حرکت کردیم.مسیر پوشیده از گیاهان بود.حرکتمان را در امتداد رودخانه که نهر آب بسیار کوچکی بود ادامه دادیم.اینجا واقعا زیبا بود.پس از حدود نیم ساعت راهپیمایی به اولین آبشار رسیدیم.طنابی پلاستیکی دور درخت بالای آن بسته شده بود.از آن فرود رفتیم و مسیر را ادامه دادیم.پوشش غنی و انبوه گیاهی این دره شباهت زیادی به دره مور داشت.با ادامه مسیر آب دره هم زیادتر می شد.پایین آبشارها حوضچه های پر آبی قرار داشت که باید پس از فرود وارد آن می شدیم.اگر اشتباه نکرده باشم آبشار سوم و چهارم کارگاهی مشترک داشت که پس از فرود اولین آبشار آن وارد حوضچه عمیقی شدیم که باید کمی در آن شنا می کردیم.آبشار ششم آبشاری  بود که از 3پله تشکیل شده بود و کارگاه آن تسمه ای قرمز رنگ بود که به دور سنگ بزرگی بسته شده بود. با ادامه فرودها به آبشاری 45 متری رسیدیم.پس از این آبشار 45 متری مسیر را از سمت راست ادامه دادیم و به زیباترین آبشار این دره رسیدیم.این آبشار به خوبی از بالا دیده نمی شد و پس از کمی فرود به تاقچه ای می رسید و پس از این تاقچه از کنار این آبشار زیبا به پایین می رفت.خزه های سبز تمام این آبشار را پوشانده بود و زیبایی خاصی به آن بخشیده بود.پس از این آبشار،آبشار دیگری قرار داشت که کارگاه آن طناب زرد رنگی بود که به دور درختی بسته شده بود(آبشار هشتم).با فرود از این آبشار و کمی پیمایش به ابتدای نهمین آبشار رسیدیم.آبشاری حدوداً25 متری بود که پس از 2 متر فرود به کلاهکی می رسید و فرود آن تا پایین به صورت معلق انجام می شد.با عبور از این آبشار مسیر از سمت چپ رودخانه ادامه می یابد و پس از کمی دست به سنگ شدن به فرودی 3 متری و بد قلق می رسید.کارگاه آن طنابی پلاستیکی بود که دور سنگی بسته شده بود.

9 فرود اول این دره را انجام داده بودیم و 4 فرود دیگر باقی مانده بود.ادامه مسیر تا مرحله دوم فرودها  به صورت پیمایشی و از داخل آب رودخانه بود.عبور از حوضچه های پر آب رودخانه و دیدن پوشش متراکم  و زیبای اطراف واقعا لذت بخش بود.پس از کلی راه رفتن محسن جی پی اس را روشن کرد و گفت  تا آبشارها 250 متر مانده.بافت مسیر کمی خشن شده بود.روی رودخانه درختان بسیار بزرگی افتاده بود و آثار سیلی مخرب در همه جا دیده می شد.مسیر پوشیده از چوب خرد شده درختان بود.به چند آبشار رسیدیم.درختان بزرگی کنار آنها افتاده بود.عبور از آنها دقت زیادی می خواست.مسیر را ادامه دادیم.با خودم می گفتم این 250 متر چرا تمام نمی شود.جایی برای استراحت توقف کردیم.از محسن پرسیدم "این جی پی اس تو با کیلومتر کار می کنه یا سال نوری؟؟"چرا به فرودها نمی رسیم؟محسن گفت "آبشارهایی که از روی درختان افتاده عبور کردیم همان آبشارهای باقی مانده بود و ما از آنها فرود نرفتیم".حالا خیالمان راحت شده بود که به موقع از دره خارج می شویم.نیم ساعتی را برای صرف نهار توقف کردیم و با برپایی آتش کوچکی نهار خوردیم.پس از صرف غذا با عبور از آب درون رودخانه و حوضچه های کم عمق و متعدد ساعت 17 به جاده رسیدیم.ادامه این دره پس از عبور از عرض جاده به صورت رودخانه به قسمتهای انتهایی دره کلیک می رسد و ارزش فنی جهت پیمایش ندارد.2 ساعت تا آمدن آقای آزادی منتظر ماندیم و با آمدن ایشان برنامه ما هم پایان یافت.

پی نوشت:

وقتی پای آلودگی کوههای نزدیک به شهر به میان می آید با این بهانه که عامه مردم برای تفریح به اینجا می آیند این آلودگی را توجیه می کنیم.اما در مورد دره ها یا غارهای فنی....!!! دوست عزیزی که اسم کوهنورد فنی را یدک می کشی، شمایی که از دماغ فیل افتادی و کلی طناب 3 میل از مچ دست و پا و گردنت آویزونه، لطف کن آشغال کنسروی رو که تو اندرسم یا کمجل یا غار پراو می خوری رو با خودت از اونجا خارج کن.خوردنش رو بلدی بردنشو بلد نیستی؟؟؟

این دره واقعاً بکر و بی نظیره و در تمام طول این دره هیچ زباله ای وجود نداره.دوستان عزیز نظافت این دره را رعایت کنید.

بدون داشتن فایل جی پی اس یا استفاده از محلی ها ابتدای دره را پیدا نخواهید کرد چون ابتدای آن کاملاً مبهم و گم است.

برای فرودهای این دره دو رشته طناب 50 متری کافی است.ما از 3 رشته طناب استفاده کردیم که همزمان روی 2 آبشار فعالیت کنیم تا در زمان صرفه جویی کنیم.

در پیمایش این دره از پوشیدن تی شرت آستین کوتاه و شلوارک اجتناب کنید.دره پوشیده از گزنه وگیاهان خارداره.من و حامد آبکش شدیم شما نشید.

آب آشامیدنی همراه داشته باشید.

نفرات برنامه:حامد حواله دار(سرپرست)-محسن ضیا-سمیه پرهام-روشن قوامیان-نیما اسکندری

 


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فرود از آبشار های شاهاندشت

هفته گذشته گرما بیداد می کرد. با این گرما کوه رفتن چیزی جز عذاب نبود. دلم هوای دره کرده بود. اما باید طوری برنامه ریزی می کردم که مرخصی هایم را برای برنامه های بهتری نگه می داشتم. کمجل را می شد یک روزه هم پیمایش کرد اما پیمایش یک روزه آن لطفی نداشت و از طرفی پیمایش این دره را در سالهای قبل انجام داده بودیم. به سراغ آبشار شاهاندشت رفتم و کمی در مورد آن تحقیق کردم. شاهاندشت شامل 8 آبشار بود. هم برایم تازه بود و هم اینکه به راحتی به صورت یک روزه قابل اجرا بود.

پیشنهاد را با سایر دوستان هم مطرح کردم. مهدی سلطانی و همسرش اعلام آمادگی کردند و قرار شد 5 شنبه از همدان به تهران بیایند تا روز جمعه عازم برنامه بشویم. حامد حواله دار و سمیه پرهام و بابک ماجدیان هم به جمع اضافه شدند. قرار بود با دو ماشین به این برنامه برویم اما عصر پنج شنبه متوجه شدم که بیمه ماشینم تمام شده و مجبوربودیم با یک ماشین برویم.

خلاصه جمعه 93/5/17 هفت نفری با کلی لوازم با یک ماشین به سمت جاده هراز حرکت کردیم. قرار شد با دیدن پلیس 2 نفر از ما قایم شویم تا به خاطر سوار کردن سرنشین اضافه جریمه نشویم اما با هر بار دیدن ماشین پلیس 6 نفری با هم پایین می رفتیم و اصلاً با هم هماهنگ نبودیم و تا پایان برنامه هم معلوم نشدکه چه کسانی باید پنهان می شدند.

با رسیدن به جاده هراز مسیر را به سمت پلور ادامه دادیم و پس از عبور از گزنک به ورودی روستای وانا رسیدیم. در ابتدای ورودی روستای وانا پلی بر روی رودخانه قرار دارد بلافاصله پس از این پل (سمت راست)فرعی دیگری وجود دارد که به روستای زیبا و سرسبز شاهاندشت می رسد.

با رسیدن به روستای شاهاندشت و پارک ماشین وسایل را جمع و جور کردیم و به سمت کوچه باغها حرکت کردیم. آبشار زیبای شاهاندشت و قلعه(ملک بهمن) به خوبی از دور پیدا بود.

قلعه ملک بهمن در بالای آبشار زیبای شاهاندشت قرار دارد و یکی از قلعه های باشکوه کوهستانی ایران است و از سنگ و ساروچ ساخته شده است. این قلعه پایگاه ملک بهمن از حکام آل  پاد و سبانان بوده و در نهایت به دستور شاه عباس صفوی فتح می گردد.

با عبور از کوچه باغها مسیر را به سمت آبشار ادامه دادیم تا به دو راهی رسیدیم که یک راه آن به سمت پایین آبشار شاهاندشت می رفت و راه دیگر که با شیبی متوسط به سمت قلعه ملک بهمن ادامه می یافت. سر این دو راهی برای صرف صبحانه توقف کوتاهی داشتیم و پس از آن مسیر را به سمت بالای آبشار ادامه دادیم(مسیر رسیدن به آبشار در سمت راست قلعه ملک بهمن قرار دارد)

هوا واقعا گرم بود. عرق می ریختیم و بالا می رفتیم. به ابتدای آبشارها رسیدیم و هارنس ها را پوشیدیم ولوازم را آماده کردیم. چند نفر در بالای اولین آبشار مشغول کشیدن تریاک بودند. تعارفی کردند و لبخندی زدم و از کنارشان گذشتم. اولین آبشار 15 متر ارتفاع داشت و کارگاه آن در سمت چپ آبشار قرار داشت . قبل از رسیدن به کارگاه هم 2 رول برای حمایت نفرات برای رسیدن به کارگاه وجود داشت. در سمت راست آبشارهم درختی وجود داشت که ما از آن به عنوان کارگاه اولین آبشار استفاده کردیم. تا این جای کار از گرما کباب شده بودیم. با اولین فرود به زیر آب سرد و پر فشار آبشار اول رفتیم.سرمای آب نفسمان را بند آورده بود.(در صورت استفاده از کارگاه سمت چپ دیگر خیس نمی شوید)

ما از سه حلقه طناب استفاده می کردیم.به این صورت که اولین نفرروی یک رشته طناب  فرود می رفت  و همراه خود طناب دیگری را می برد و کارگاه بعدی را برای فرود آماده می کرد.پس از فرود اولین نفر طناب دیگری هم به کارگاه اضافه می شد و فرودها روی یک رشته انجام می گرفت و نفر آخر با دو رشته فرود می آمد و طنابها را جمع می کرد.با ای کار در زمان صرفه جویی می شد.کمی بعد از آبشار اول آبشار دوم به ارتفاع 30 متر قرار داشت.کارگاه آن شامل دو رول و سیم بکسل بود که در سمت چپ مسیر قرار داشت.ما تمام کارگاهها را با بلوک تقویت می کردیم و آخرین نفر بلوک ها را باز می کرد و روی حلقه فرود کارگاه فرود می آمد.

حالا حسابی می لرزیدیم.دیواره های بلند در دو سمت آبشار مانع تابش آفتاب بود. سنگ بزرگی در دو طرف دیواره ها لاخ شده بود و هیجان فرود را بیشتر می کرد. بالای آبشار سوم پله های باریک و عجیبی وجود داشت که از دری (احتمالاًمخفی) تا نزدیک آبشار سوم می رسید. آبشارهای سوم(15متر)و چهارم(18متر )و پنچم (12متر) به صورت سه پله پشت سر هم قرار داشتند و کارگاه آنها مشترک بود(کارگاه آبشار سوم)و هر سه آبشار با دوطناب 50 متری(دو لا) قابل عبور بود. آبشار سوم پر فشار بود اما هنگام فرود در فضای بین دیواره و آبشار قرار می گرفتیم و فرود آن چندان دشوار نبود.آبشار چهارم هم در ادامه آبشار سوم قرار داشت و آبی قوی و پر فشار داشت.شدت آب به حدی بود که باید سرمان را به سمت پایین می گرفتیم اما باز هم آب نفسمان را بند آورده بود. با فرود آبشار پنچم به آبشار ششم(30متر) رسیدیم. کارگاه آن در سمت راست آبشار قرار داشت . با فرود این آبشار  به بالای آبشار هفتم (17متر)رسیدیم.ابشارهای هفتم و هشتم کارگاهی مشترک دارند با فرودی 50 متری از هر دو آبشار می توان گذشت. با فرود از این دو آبشار برنامه ای عالی و پراز خندیدن و لرزیدن و لذت پایان پذیرفت.

پی نوشت:

 -هنگام آماده سازی آخرین کارگاه ضربه محکمی به کوله ام خورد. سنگی بود که از بالای آبشار ششم با فشار آب پایین آمده بود و با خوش شانس زیادی به من برخورد نکرد بود. سنگ دیگری هم با فاصله کمی از نزدیک صورت مهدی عبور کرد. در صورتی که تعداد نفرات زیاد است درست در پایین آبشار ششم فرورفتگی وجود دارد که می توان از آن برای در امان ماندن از سنگها استفاده کرد.

-عبورازآبشارهای شاهاندشت در فصل گرما بسیار لذت بخش است و هیجان آن (حد اقل برای من)از دره های کمجل و اندرسم و مور بیشتر بود.

- رسیدن از روستا به آبشار به1 ساعت و فرود از دره بین 2 الی 3 ساعت(بسته به تعداد نفرات)زمان نیاز دارد

-کارگاهها ایمن است.

به سمت آبشار.قلعه ملک بهمن و آبشار شاهاندشت  در تصویر مشخص است.

اولین آبشار

آبشار دوم

آبشار ششم

کروکی دره(از اینترنت)

نفرات برنامه:حامد حواله دار-مهدی سلطانی-سمیه خانم(همسر مهدی)- بابک ماجدیان-سمیه پرهام-پریسا شهبازان-نیما اسکندری