این هفته قرار بود دوباره مهمان منطقه علم کوه باشیم. جبهه شمالی زرین کوه بد جوری ذهن مان را درگیر کرده بود. بچه های گروه امام رضای غریب همگی اعلام آمادگی کردند...لابد می پرسید امام رضای غریبش چیست؟ اگر فکر می کنید نام گروهی رسمی است یا تیمی است که آستان قدس رضوی از آن حمایت می کند سخت در اشتباهید. از آنجایی که تلاشهایمان برای جذب حامی و اسپانسر همیشه بی نتیجه است و از جیب مبارک می خوریم نام این تیم را امام رضای غریب گذاشتیم، نمی دانم شاید هم اسم بی ربطی باشد.
در مورد رفتن یا نرفتن مردد بودم. گلو درد داشتم و حس سرماخوردگی داشتم. با خودم گفتم شاید کمی عرق کنم تا بهتر بشوم و کوله ام را بستم.
94/10/2: ساعت 18 از کرج به سمت جاده چالوس و روستای دلیر حرکت کردیم. خانه محسن در دلیر شده بود خانه امیدمان و دوست داشتیم از هر فرصتی برای رفتن به آنجا استفاده کنیم. در طول راه فقط و فقط صحبت برنامه های آینده بود. مسیر رسیدن به روستا باز بود و فقط در یک نقطه ی جاده یخ وجود داشت. با رسیدن به دلیر به منزل محسن رفتیم و بارها را جابه جا کردیم. با وسواس تمام کوله ها را بستیم اما باز هم وزن زیاد کوله خودش را نشان می داد.
94/10/3ساعت 5 بیدار شدیم و کوله ها را مرتب کردیم و پس از صرف صبحانه ساعت 7 حرکتمان را آغاز کردیم. هوا ابری بود و پیش بینی سایت های هواشناسی برای امروز بارش برف بود. با گذر از روستا به سمت یال منتهی به نرگس کَش رفتیم. ابتدای مسیر به برفکوبی بیشتری نیاز داشت و مسیر به صورت تراورس ارتفاع می گرفت تا به ابتدای یال منتهی به نرگس کش برسد. با رسیدن به ابتدای یال نرگس کش وضعیت برف بهتر شده بود. برف های یال بیشتر به صورت سفت و یخ زده بود. این نرگس کَش را باید نرگس کِش می گفتند. مسیرش کِش می آمد. مسیر یال نرگس کش در ابتدا به صورت تپه ای بود و بعد چند قسمت راحت سنگی هم به آن اضافه شد. برف یخزده کمک زیادی به سرعت تیم می کرد. هوا ابری بود و گه گاهی گرده سه کُنج و زرین کوه از میان ابرها پیدا می شد. ظاهر این گرده به خوبی نشان می داد که چرا تا کنون در فصل زمستان صعود نشده است. پس از 6 ساعت به بالای نرگس کش رسیدیم. 4 ساعت تا غروب آفتاب فرصت داشتیم. می شد ادامه داد و جایی پشت قله کاتیلو شبمانی کرد. به نظرم صعود از هرم سنگی کاتیلوبا کوله هایی با بیش از 20 کیلو وزن کار راحتی نبود و کوچکترین لغزشی سقوطی بلند را در پی داشت. بارش برف هم آغاز شده بود و معلوم نبود بتوانیم جای مناسبی را برای چادر انتخاب کنیم یا نه. با مشورت با دوستان تصیم گرفتیم زیر قله کاتیلو چادر ها را برپا کنیم. پس از برپایی چادرها به درون آن ها رفتیم. احساس لرز داشتم. دوستان در یک چادر برای صرف ناهار جمع شدند. من نای بلند شدن نداشتم و می لرزیدم. صدایم هم به طور ناگهانی تغییر کرده بود. تا شب زمان زیادی داشتیم . کمی برف آب کردیم و بطری ها را پر کردیم. شام کال جوش(کله جوش) و ماکارونی داشتیم. صدایم مثل زامبی های فیلم های هالیوودی شده بود و این بچه ها را نگران کرده بود. این سرما خوردگی عملا زمین گیرم کرده بود.
یک درد سر جدید... فندک سر گاز از کار افتاده بود فقط یک بسته کبریت داشتیم وباید مثل چشم هایمان از آن مواظب می کردیم. هر نوع مهندسی که بلد بودیم انجام دادیم اما فندک درست نشد که نشد. پس از صرف شام به کیسه خواب ها پناه بردیم. هوا سرد بود و نمی شد بیرون کیسه نشست.
سرفه های مسلسل وار امانم را بریده بود. امشب ظاهرا شب یلدا بود. چند بار چرت زدم و نفسم بند رفت. صبح ساعت 5 از کیسه خواب بیرون آمدم. تمام چادر برفک زده بود . گاز را روشن کردم و مشغول آب کردن برف شدم. برای صبحانه کمی ماکارونی و چای خوردیم و بعد کوله ها را جمع کردیم و به سمت کاتیلو راه افتادیم. مسیر به صورت گرده ای با شیب زیاد و سنگی بود. سنگ ها باید حتما تست می شد چون در بسیاری از نقاط ریزشی بود و گذر از آن دقت می خواست. به بالای کاتیلو رسیدیم. انگار از نی ساندیس نفس می کشیدم هوا را با دهان باز می بلعیدم اما چیزی پایین نمی رفت. دهانم کاملا شور شده بود. آب دهانم را خالی کردم. خون بود نه آب...تمام نگرانیم عفونت ریه بود و می توانست مثل آبی آتش برنامه های زمستانیم را خاموش کند.
"بچه ها من دیگه نمی تونم، داره ریه هام آسیب می بینه ،خون ریزی داره. برمی گردم" بچه ها هاج و واج نگاهم کردند. می دانستند که کارد به استخوان رسیده که خودم می خواهم برگردم. این بود که اصراری نکردند. گفتند "ما هم بر می گردیم". قبول نکردم. هوا عالی بود و می شد کار را تمام کرد. گفتم تنها می توانم برگردم و منتظر می مانم. با این وضعیت یار تیم نیستم...بار تیمم و ممکن است سرعت را کم کنم ، ریسک نکنید اما تا هر ساعتی شد بالا برید. مهتابه.منتظرم که دست پُر برگردید. محمد رضا و طوبی هم از صعود گذشتند تا من تنها نباشم. مهدی و محسن به سمت بالا رفتند و ما هم به سمت چادر. بازگشت از کاتیلو طناب می خواست و طناب را بچه ها برده بودند. از گردنه پشت کاتیلو فرود آمدیم وبا دور زدم سنگ ها به سمت چادر ها رفتیم....
گزارش تیم صعود کننده (به قلم محسن سام دلیری):
ریه و گلودرد نیما را مجبور به بازگشت علی رغم میل باطنی کرد و محمدرضا و طوبی هم به همراه نیما به چادر ها برگشتند تا مراقب او باشند، دلگرمی دادن بچه ها به من و مهدی که تیم باید امروز صعود کنه این توان رو داد تا به مسیرمون ادامه بدیم. اولین قله مسیر بعد کمپ، کاتیلو(کاتی:نردبان، لو:بلندی) عبور کرده بودیم که محک خوبی از کل مسیر به شمار می رفت. مسیر دسترسی ما بر روی گرده ای که تقسیم کننده دره هفت خونی و اسبه رو بود قرار داشت و از خود تیغه ها تا کف دره پوشیده از برف و یخ بود و کوچکترین اشتباه صدمات جبران ناپذیری را به همراه داشت. هرچه بالاتر می رفتیم مسیر سنگین ترمی شد و نیاز به دقت بیشتری داشت. خلاصه مسیر امروز ما صعود گرده ای ریزشی و فرود آن ،سپس تراورس و صعود گرده ی دیگر صعود دیواره جبار بَخُت و گرده ی آخر سه کُنج بود. سنگ های یخ زده و همراه با برف کمی اطمینان را به ما داد که میشه با تبر یخ و گرفتن گیره های اصطکاکی با کفش ازقسمت ریزشی عبور کنیم و تا حد امکان از طناب استفاده نکنیم(تا به نوعی در زمان صرفه جویی کنیم).
به مهدی گفتم قدم به قدم گام بر می داریم و تا جایی که شد و مطمئن بودیم که ریسک ندارد بدون طناب عبور می کنیم. تیغه های تبر امروز با سنگ های مسیر انس خوبی گرفته بودند و با اعتماد به اون ها روی گیره ها وزن می آوردیم و خدا شکر هیچ گیره ی جوابمون نکرد! طناب و ابزار ها بر دوشمان سنگینی می کرد اما چون دو نفر بودیم و به ترافیک نفر صعود کننده روی کراکس های مسیر نمی خوردیم از اون ها استفاده نکردیم. وفقط به تبریخمون اعتماد داشتیم امیدوار بودیم امروز اولین تلاش زمستونه این مسیر رو با موفقیت تموم کنیم. بعد تراورس وارد دهلیزی یخ زده شدیم. چشم انداز البرز همچنان قدم به قدم زیباتر دیده می شد . بعد ازعبوراز دهلیز و صعود از مسیری شن اسکی که با برف آمیخته شده بود( گرچه چند باری ریزشهایی داشت اما تونستیم ازش عبور کنیم). به قسمتی رسیدیم که باید از آن فرود می آمدیم . زیر پا خالی بود و نفسمان در سینه حبس شده بود. خیلی به سنگ ها نمی شد اعتماد کرد. بالاخره تمام شد و به ابتدای دیواره جباربخت که سخترین قسمت به حساب می آمد رسیده بودیم. با تلاش فراوان و پیدا کردن گیره هایی که نمی شد خیلی ازمحکم بودن شان اطمینان حاصل کرد از این قسمت به سلامت عبورکردیم و با این خیال که دیگه خطرات مسیر تمام شده نفس راحتی کشیدم . اما تمام نشده بود،سنگ بزرگ و بد قلقی با گیره های اصطکاکی جلو ما بود که باید آن را دور می زدیم. مثل مارمولک به سنگ چسبیده بودیم تا به کف دریاچه سه برارسقوط نکنیم. قله سه کنج بالاخره خودش را نشان داد. از برفهای یخ زده مسیر با احتیاط عبور کردیم. چشم انداز منطقه تخت سلیمان و البرز مرکزی و غربی انرژی مثبتی بود تا به سلامت به قله برسیم. قله سه کنج با چالش های مسیرش آرامش خوبی به ما داده بود اما این تمام کار نبود هنوز تا قله زرین کوه نیم ساعتی زمان باقی مانده بود. با کمی استراحت وگرفتن چند عکس راهی زرین کوه شدیم. قله ی که صعود زمستانه اش برایم خیلی مهم بود بعد از دو تلاش بالاخره امروز ما را طلبید. ساعت 13:25 دقیقه با طی مسیر 8.3 کیلومتر از (دلیر) به قله رسیدیم که 1.8 کیلومتر ازاین مسیر کاملا گرده ای و ریزشی بود(بر اساس ثبت نقاط در جی پی اس). با تماس تلفنی محمدرضا از کمپ روحیه خوبی گرفتیم و خبر صعود و سلامتی رو به اطلاعش رسوندیم. جاشون در کنارمون واقعا خالی بود. زیبایی دماوند و آزادکوه و علم کوه مسحور کننده بود دلمان نمی آمد که برگردیم اما مهمترین قسمت برنامه برگشت از این گرده بود ! وسایلمان را جمع و جور کردیم به سمت گرده راهی شدیم. نگرانیم برای برگشت بیشتر ازمسیر رفت بود چون عبور کردن از این گرده ها با خستگی مفرط نیاز به زمان و توان روحی و جسمی بیشتری داشت، در سمت شرقی جبار بخوت یک دهلیز پربرف قرار داشت که منتهی به دره اسبه رو می شد .دهلیز را بررسی کردیم و تصمیم گرفتیم همین مسیر را برگردیم. با احتیاط وارد دهلیز شدیم و با کوبیدن تبر وکندن جای پا حدود 600 متر مسیر برفی را با احتیاط و به صورت مستقیم فرود آمدیم .خیلی خسته کننده و طولانی بود اما نسبت به فرود از گرده زمان کوتاهتری رو پیش رو داشتیم. با تراورس عرضی از برف یخ زده با کمک تبر یخ و کوبیدن پاها خودمان را به گردنه قبل از قله کاتیلورساندیم و تقریبا نفس راحتی کشیدیم. چون خطرات مسیر از این به بعد کمتر بود گرچه همچنان تا چادرمسیر بی خطر نبود! قله کاتیلو را از پای قله دور زدیم و به سلامت به آغوش دوستانمان رسیدیم. زمان زیادی تا غروب نمانده بود. چارها را جمع کردیم و کرامپون ها را بستیم و با فرود از نرگس کش ساعت 21:30به دلیر رسیدیم.
قله ی زرین کوه قله ای بکر و کم صعود است( خصوصا از دلیر) وگاهی با زرینه کوه سمت جاده هراز اشتباه گرفته می شود و یا به غلط به نام ماسه چال خطاب می شود .جبهه شمالی زرین کوه با زیبایی خیره کننده، با دیواره ی سترگ و استوار در زمان جاریست و نام به حق زرین کوه را با افتخار یدک می کشد ونورخورشید صبحگاهی بر فراز آن می درخشد.




محل شبمانی_پای قله کاتیلو














بازگشت
نفرات برنامه: محسن سام دلیری-مهدی الف استوار- محمد رضا مختاری- طوبی آذر گشب- نیما اسکندری
پی نوشت1:
زرین کوه یکی از قله هایی که همانند دیگر قله های خط الراس معروف کندوان به علم کوه، مرز مشترک با طالقان دارد. بلندترین قله ی در قسمت شرقی البرز غربی می باشد که از چهار جهت قابل صعود می باشد:
- رخ جنوبی؛ مسیر دسترسی از روستای ناریان طالقان می باشد، راحت ترین مسیر دسترسی به قله که شاید چاله های ماسه ی تو مسیر جنوبی نام ماسه چال را بر سر زبان ها انداخته است!
- رخ شمال شرقی؛ دسترسی روستاهای الیت و دلیر چالوس،این مسیر با گذر از جنگل های کوهستانی گیجین سَرَک و کیت کِربِن و عالی(آلی)جارون و دره اِسبِه رو و لان و صخره های شیطان کِربِن به دشت نمه چال رسید که در ضلع شرقی قله قرار گرفته است که با صعود به گردنه شرقی می توان به قله رسید.ضمنا دیواره زرین کوه به زیبایی در این مسیر دیده می شود.
- رخ شمال غربی؛ دسترسی روستای دلیر، با گذر از دره هفت خونی(خومی) و دروازه قَلت و دریاچه زیبای سِه بِرار(در ضلع غربی پای قله) با صعود به گردنه کِشتی سَنگ که محل اتصال با قله وَرزاکول و در ادامه به سیولِز می باشد، می توان از رخ غربی قله را صعود کرد. این مسیر بدون راهنما کمی دشوار می باشد مخصوصا از هفت خونی تا سه برار که باید از گذر صخره های عبور کرد.
- رخ شمالی؛ دسترسی روستای دلیر، گرده شمالی زرین کوه کوتاه ترین و مهیج ترین مسیر دسترسی به قله می باشد که از طریق یال گردَن سَرَک قله نرگیس کَش سپس با گذر از قله کاتیلو و صخره های ریزشی جباربَخُت ابتدا قله سِه کُنج صعود می شود سپس قله ی زرین کوه. این مسیر خیلی کم مورد تردد کوهنوردان قرار می گیرد و ناشناخته می باشد و برای گذر از آن باید دانش فنی وکارهای ترکیبی را دارا بود ضمنا این مسیر بدون راهنما کاملا خطرناک می باشد.
پی نوشت 2:
این صعود رو از صمیم قلب به مهدی و محسن عزیزم تبریک می گم. کارشون واقعا ارزش داشت و نمونه ای بود از انتخاب کیفیت به جای کمیت و پوزش بایت اینکه به خاطر مریضی نشد کمک حالشون باشم
پی نوشت 3
آدم مال یتیم رو بخوره ولی لازانیای سهم مریض رو نه... بچه ها می دونن چی می گم...باز نشه بهتره
عکس ها: از همه دوستان